فرهنگ عمید

قطمیر

قطن

<hr> مترادف قطور : ستبر، ضخیم، کلفت <hr> متضاد قطور : باریک، نازک

مترادف قطور : ستبر، ضخیم، کلفت متضاد قطور : باریک، نازک

قطور

قطوف

قطیع

قطیعه

<hr> مترادف قطیفه : جامه پرزدار، فوطه، لنگ

مترادف قطیفه : جامه پرزدار، فوطه، لنگ

قطیفه

قعده

<hr> مترادف قعر : انتها، بن، پایین، ته، ژرفا، ژرفنا، گودی <hr> متضاد قعر : بالا، رو <hr> برابر پارسی : ته، بن، ژرف، ژرفا

مترادف قعر : انتها، بن، پایین، ته، ژرفا، ژرفنا، گودی متضاد قعر : بالا، رو برابر پارسی : ته، بن، ژرف، ژرفا

قعر

قعقاع

قعقعه

قعود

قعیر

<hr> مترادف قفا : پشت، پی، دنبال، پس سر، پس گردن، پشت گردن، عقب <hr> متضاد قفا : پیش رو، قبل <hr> برابر پارسی : پشت گردن، پس سر، پشت سر، دنبال

مترادف قفا : پشت، پی، دنبال، پس سر، پس گردن، پشت گردن، عقب متضاد قفا : پیش رو، قبل برابر پارسی : پشت گردن، پس سر، پشت سر، دنبال

قفا

قفار

قفال

قفر

<hr> برابر پارسی : زندان، جای تنگ، کابوک

برابر پارسی : زندان، جای تنگ، کابوک

قفس

<hr> مترادف قفسه : اشکاف، جاکتابی، کمد، گنجه <hr> برابر پارسی : گنجه، دولاب

مترادف قفسه : اشکاف، جاکتابی، کمد، گنجه برابر پارسی : گنجه، دولاب

قفسه

<hr> مترادف قفل : بسته، بند، کلون، کوپله <hr> متضاد قفل : کلید <hr> برابر پارسی : کلون، کوپله، کِلان، چیلان، کلان

مترادف قفل : بسته، بند، کلون، کوپله متضاد قفل : کلید برابر پارسی : کلون، کوپله، کِلان، چیلان، کلان

قفل

قفل گر

قفه

قفول

قفیز

قفیلی

ققسی

ققنوس

قل

قلائد الشعر

قلائدالشعر

<hr> مترادف قلاب : چنگک، کجک، گیره، معلاق <hr> برابر پارسی : چنگک، چفت، کجک

مترادف قلاب : چنگک، کجک، گیره، معلاق برابر پارسی : چنگک، چفت، کجک

قلاب

قلاب دوز

قلاب دوزی

<hr> برابر پارسی : فلاخن، کلماسنگ

برابر پارسی : فلاخن، کلماسنگ

قلاب سنگ

قلابک

<hr> مترادف قلابی : بدل، بدلی، تقلبی، جعلی، ساختگی، قلب، مصنوعی، مصنوع، شهروا <hr> متضاد قلابی : اصلی

مترادف قلابی : بدل، بدلی، تقلبی، جعلی، ساختگی، قلب، مصنوعی، مصنوع، شهروا متضاد قلابی : اصلی

قلابی

قلاج

<hr> مترادف قلاده : طوق، گردن بند، یوغ، تا، عدد <hr> برابر پارسی : یوغ، زنجیر، بند، گِش

مترادف قلاده : طوق، گردن بند، یوغ، تا، عدد برابر پارسی : یوغ، زنجیر، بند، گِش

قلاده

قلازاره

قلاسنگ

<hr> مترادف قلاش : رند، عیار، لاابالی، دغل، کلاش، خراباتی، شرابخواره، می خواره، بی نوا، تهیدست، مفلس، یک لاقبا، افسونگر، افسون ساز، لوند، حیله گر، حیله باز، محیل، تنها، مجرد، منفرد <hr> متضاد قلاش : صالح

مترادف قلاش : رند، عیار، لاابالی، دغل، کلاش، خراباتی، شرابخواره، می خواره، بی نوا، تهیدست، مفلس، یک لاقبا، افسونگر، افسون ساز، لوند، حیله گر، حیله باز، محیل، تنها، مجرد، منفرد متضاد قلاش : صالح

واژه های حرف "ق" - فرهنگ عمید