فرهنگ عمید

<hr> مترادف لک : لکه پارچه، کهنه پارچه، لته، پاره، تکه پاره، باطل، بیهوده، پوچ، یاوه، ابله، احمق، صدهزار، خسیس، لئیم، پیس، خال، داغ، نشان، آسیب، فساد، لهیدگی

مترادف لک : لکه پارچه، کهنه پارچه، لته، پاره، تکه پاره، باطل، بیهوده، پوچ، یاوه، ابله، احمق، صدهزار، خسیس، لئیم، پیس، خال، داغ، نشان، آسیب، فساد، لهیدگی

لک

لک دار

لک درا

لک زده

لک زدگی

<hr> برابر پارسی : بَلارَج، اَچوپیل، بلارج

برابر پارسی : بَلارَج، اَچوپیل، بلارج

لک لک

لک و لک

لک و پک

لک ولک

لک وپک

لکا

<hr> مترادف لکاته : بدکاره، جنده، خودفروش، روسپی، فاحشه، قحبه، معروفه، هرجایی، بدزبان، سلیطه، شرور

مترادف لکاته : بدکاره، جنده، خودفروش، روسپی، فاحشه، قحبه، معروفه، هرجایی، بدزبان، سلیطه، شرور

لکاته

لکام

لکانه

لکل

<hr> برابر پارسی : زیرا، ولی، چون، مگر

برابر پارسی : زیرا، ولی، چون، مگر

لکن

<hr> مترادف لکنت : زبان پریشی، زبان گرفتگی، کندزبانی، گرفتگی زبان، من ومن <hr> برابر پارسی : زبان گرفتگی، تپغ

مترادف لکنت : زبان پریشی، زبان گرفتگی، کندزبانی، گرفتگی زبان، من ومن برابر پارسی : زبان گرفتگی، تپغ

لکنت

<hr> مترادف لکه : چرک، خال، داغ، لک، چکه، قطره

مترادف لکه : چرک، خال، داغ، لک، چکه، قطره

لکه

<hr> مترادف لکه دار : بدنام، رسوا، مفتضح، ننگین، چرکین، لک، لک گرفته

مترادف لکه دار : بدنام، رسوا، مفتضح، ننگین، چرکین، لک، لک گرفته

لکه دار

لکه گیر

لکه گیری

لکهن

لکوموتیو

لکین

لگ

<hr> مترادف لگام : افسار، پالهنگ، دهنه، رسن، زمام، لجام، مقود، مهار

مترادف لگام : افسار، پالهنگ، دهنه، رسن، زمام، لجام، مقود، مهار

لگام

لگام گسیخته

<hr> مترادف لگد : پاسار، پخت، پشت پا، تیپا، لچ، آلیز، جفتک

مترادف لگد : پاسار، پخت، پشت پا، تیپا، لچ، آلیز، جفتک

لگد

لگد پرانی

لگدانداز

لگدزن

لگدسپر

<hr> مترادف لگدمال : پامال، پایمال، لگدکوب

مترادف لگدمال : پامال، پایمال، لگدکوب

لگدمال

لگدپرانی

<hr> مترادف لگدکوب : پایمال، لگدمال

مترادف لگدکوب : پایمال، لگدمال

لگدکوب

<hr> مترادف لگن : آبدستان، تشت، شاشدان

مترادف لگن : آبدستان، تشت، شاشدان

لگن

لگنچه

لگوری

لی لی

لی ولنگ

<hr> مترادف لیاقت : ارزش، استحقاق، اهلیت، سزاواری، شایستگی، صلاحیت، عرضه، قابلیت، قدر، کارآیی، مرتبه <hr> برابر پارسی : شایستگی، برازندگی، سزاواری

مترادف لیاقت : ارزش، استحقاق، اهلیت، سزاواری، شایستگی، صلاحیت، عرضه، قابلیت، قدر، کارآیی، مرتبه برابر پارسی : شایستگی، برازندگی، سزاواری

واژه های حرف "ل" - فرهنگ عمید