فرهنگ عمید

پیش خورد

پیش خیز

پیش داد

پیش دامن

پیش درآمد

پیش درامد

پیش دست

پیش دستی

<hr> مترادف پیش رس : زودرس، کال، نرسیده <hr> متضاد پیش رس : دیررس

مترادف پیش رس : زودرس، کال، نرسیده متضاد پیش رس : دیررس

پیش رس

پیش رونده

پیش زاده

پیش سلام

پیش سینه

پیش فروش

پیش فنگ

پیش قبض

<hr> مترادف پیش قدم : پیشاهنگ، پیشتاز، پیشرو، پیشگام، سابق، مقدم <hr> متضاد پیش قدم : دنباله رو <hr> برابر پارسی : پیشگام

مترادف پیش قدم : پیشاهنگ، پیشتاز، پیشرو، پیشگام، سابق، مقدم متضاد پیش قدم : دنباله رو برابر پارسی : پیشگام

پیش قدم

<hr> مترادف پیش قراول : پرچمدار، پیشرو، جلودار، طلایه، طلایه دار، طلیعه، یزک <hr> برابر پارسی : دیده بان

مترادف پیش قراول : پرچمدار، پیشرو، جلودار، طلایه، طلایه دار، طلیعه، یزک برابر پارسی : دیده بان

پیش قراول

<hr> برابر پارسی : پیشا دست

پیش قسط

پیش قطار

پیش مانده

پیش مرگ

پیش مزد

پیش میر

پیش ناف

پیش نشین

<hr> مترادف پیش نماز : امام <hr> متضاد پیش نماز : ماموم

مترادف پیش نماز : امام متضاد پیش نماز : ماموم

پیش نماز

<hr> مترادف پیش نویس : چرک نویس، سواد، مسوده <hr> متضاد پیش نویس : بیاض، پاکنویس

مترادف پیش نویس : چرک نویس، سواد، مسوده متضاد پیش نویس : بیاض، پاکنویس

پیش نویس

<hr> مترادف پیش پا افتاده : عادی، مبتذل، معمولی، سهل یاب <hr> متضاد پیش پا افتاده : بدیع، بکر، نادره

مترادف پیش پا افتاده : عادی، مبتذل، معمولی، سهل یاب متضاد پیش پا افتاده : بدیع، بکر، نادره

پیش پا افتاده

پیش پاافتاده

پیش پاره

<hr> مترادف پیش پرداخت : بیعانه، پیش بها، مساعده <hr> متضاد پیش پرداخت : تتمه

مترادف پیش پرداخت : بیعانه، پیش بها، مساعده متضاد پیش پرداخت : تتمه

پیش پرداخت

پیش پرده

پیش پیرا

<hr> برابر پارسی : پیش پرداخت

برابر پارسی : پیش پرداخت

پیش کرایه

<hr> برابر پارسی : پیشاپوش، پیشایل

برابر پارسی : پیشاپوش، پیشایل

پیش کسوت

پیش کوهه

<hr> مترادف پیش گفتار : دیباچه، مدخل، مقدمه

مترادف پیش گفتار : دیباچه، مدخل، مقدمه

پیش گفتار

پیش گیر

<hr> مترادف پیش گیری : جلوگیری، دفع

مترادف پیش گیری : جلوگیری، دفع

پیش گیری

پیشا

<hr> مترادف پیشاب : ادرار، بول، جیش، زهراب، شاش

مترادف پیشاب : ادرار، بول، جیش، زهراب، شاش

پیشاب

پیشاب راه

پیشادست

پیشار

<hr> مترادف پیشامد : اتفاق، حادثه، رخداد، رویداد، سانحه، عارضه، ماجرا، واقعه

مترادف پیشامد : اتفاق، حادثه، رخداد، رویداد، سانحه، عارضه، ماجرا، واقعه

واژه های حرف "پ" - فرهنگ عمید