انگلیسی به انگلیسی

allegiantly

<hr> رمزى، مجازى، کنایه دار، تمثیلى

رمزى، مجازى، کنایه دار، تمثیلى

allegoric

<hr> معنی : تمثیلی، مجازی، رمزی، کنایهای <hr> معانی دیگر : (ادبیات) تمثیلی (allegoric هم می گویند)، نمادین

معنی : تمثیلی، مجازی، رمزی، کنایهای معانی دیگر : (ادبیات) تمثیلی (allegoric هم می گویند)، نمادین

allegorical

<hr> معنی : مثلا <hr> معانی دیگر : بطورمثل، کنایه وار، رمزوار، بطریق مثال

معنی : مثلا معانی دیگر : بطورمثل، کنایه وار، رمزوار، بطریق مثال

allegorically

allegorisation

allegorise

<hr> (ادبیات) تمثیل نویس، تمثیل نویس

(ادبیات) تمثیل نویس، تمثیل نویس

allegorist

allegorization

<hr> معنی : بمثل دراوردن، مثل گفتن، مثل زدن، تمثیل نوشتن <hr> معانی دیگر : به عنوان تمثیل تلقی کردن، مثل تمثیل تفسیر کردن، به مثل در آوردن

معنی : بمثل دراوردن، مثل گفتن، مثل زدن، تمثیل نوشتن معانی دیگر : به عنوان تمثیل تلقی کردن، مثل تمثیل تفسیر کردن، به مثل در آوردن

allegorize

<hr> معنی : حکایت، تمثیل، کنایه، نشانه <hr> معانی دیگر : (ادبیات ـ داستانی که در آن شخصیت ها و اشیا و رویدادها دارای معانی نهفته یا نمادین هستند) تمثیل، تشبیه، قصه ی رمزی، نماد داستان، سمبل، نشان، ارائه ی عقاید از راه تمثیل، علامت

معنی : حکایت، تمثیل، کنایه، نشانه معانی دیگر : (ادبیات ـ داستانی که در آن شخصیت ها و اشیا و رویدادها دارای معانی نهفته یا نمادین هستند) تمثیل، تشبیه، قصه ی رمزی، نماد داستان، سمبل، نشان، ارائه ی عقاید از راه تمثیل، علامت

allegory

<hr> (دستور نواختن موسیقی) نسبتا سریع بنوازید، قطعه ی موسیقی که باید نسبتا تند نواخته شود (آهسته تر از allegro)

(دستور نواختن موسیقی) نسبتا سریع بنوازید، قطعه ی موسیقی که باید نسبتا تند نواخته شود (آهسته تر از allegro)

allegretto

allegri

<hr> معنی : با روح، تند و باروح، نشاط انگیز <hr> معانی دیگر : (دستور نواختن موسیقی) سریع بنوازید (تندتر از allegretto و آهسته تر از presto)

معنی : با روح، تند و باروح، نشاط انگیز معانی دیگر : (دستور نواختن موسیقی) سریع بنوازید (تندتر از allegretto و آهسته تر از presto)

allegro

allegro moderato

<hr> (زیست شناسی) آلل، دگره

allele

allelic

allelism

allelomorph

allelomorphic

allelomorphism

<hr> (گیاه شناسی - کم رشدی و یا نابودی گیاه در اثر مواد مسموم کننده ای که از گیاهان مجاور تولید می شود) دگرآسیبی

(گیاه شناسی - کم رشدی و یا نابودی گیاه در اثر مواد مسموم کننده ای که از گیاهان مجاور تولید می شود) دگرآسیبی

allelopathy

<hr> معنی : سبحان الله، حمد خدا را <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: hallelujah، حمد خدا را، سبحان الله

معنی : سبحان الله، حمد خدا را معانی دیگر : رجوع شود به: hallelujah، حمد خدا را، سبحان الله

alleluia

<hr> رقص آلمانی در قرن شانزدهم، موسیقی همراه این رقص که اغلب در ابتدای قطعات موسیقی باروک نواخته می شود

رقص آلمانی در قرن شانزدهم، موسیقی همراه این رقص که اغلب در ابتدای قطعات موسیقی باروک نواخته می شود

allemande

allen

allen ginsberg

allen kelsey grammer

allen spanner

<hr> ادموند الن بی (فرمانده ی نیروهای اعزامی انگلیس به مصر در جنگ جهانی اول)

ادموند الن بی (فرمانده ی نیروهای اعزامی انگلیس به مصر در جنگ جهانی اول)

allenby

allenby bridge

allenby bridge border crossing

allende

<hr> شهر الن تاون (در شرق ایالت پنسیلوانیا - امریکا)

شهر الن تاون (در شرق ایالت پنسیلوانیا - امریکا)

allentown

<hr> معنی : مادهای که باعی حساسیت میشود <hr> معانی دیگر : (ماده ای که موجب حساسیت می شود) آلرژن، آلرژی زا، آزیرزا، ماده ای که باعک حساسیت میشود

معنی : مادهای که باعی حساسیت میشود معانی دیگر : (ماده ای که موجب حساسیت می شود) آلرژن، آلرژی زا، آزیرزا، ماده ای که باعک حساسیت میشود

allergen

allergenic

allergenicity

<hr> (گفتاری) گریزان، بیزار از، متنفر، دارای حساسیت به، وابسته به حساسیت، مبتلا به آلرژی، آزیری، دارای حساسیت به allergic to study بیزار از مطالعه to be allergic to حساسیت داشتن به

(گفتاری) گریزان، بیزار از، متنفر، دارای حساسیت به، وابسته به حساسیت، مبتلا به آلرژی، آزیری، دارای حساسیت به allergic to study بیزار از مطالعه to be allergic to حساسیت داشتن به

allergic

allergic disease

allergic reaction

allergic rhinitis

allergic to penicillin

allergist

allergologist

allergology

<hr> معنی : حساسیت، حساسیت نسبت بچیزی <hr> معانی دیگر : حساسیت (مثلا نسبت به برخی خوراک ها و گیاهان و گرد و خاک)، آلرژی، آزیر، بیزاری، انزجار، تنفر

معنی : حساسیت، حساسیت نسبت بچیزی معانی دیگر : حساسیت (مثلا نسبت به برخی خوراک ها و گیاهان و گرد و خاک)، آلرژی، آزیر، بیزاری، انزجار، تنفر

allergy

allerion

<hr> آلترین (حشره کش مایع به فرمول c19h26o3) (مشابه pyrethrin)

آلترین (حشره کش مایع به فرمول c19h26o3) (مشابه pyrethrin)

allethrin

alleviant

<hr> معنی : ارام کردن، کم کردن، سبک کردن <hr> معانی دیگر : تسکین دادن، آرام کردن، تخفیف دادن، فرونشاندن، گساریدن، کاهش دادن، کاستن

معنی : ارام کردن، کم کردن، سبک کردن معانی دیگر : تسکین دادن، آرام کردن، تخفیف دادن، فرونشاندن، گساریدن، کاهش دادن، کاستن

واژه های حرف "a" - انگلیسی به انگلیسی