انگلیسی به انگلیسی

<hr> ance_ پسوند (اسم ساز):، انجام، طریقه [discontinuance]، بودن، حالت بودن [forbearance]، آلت انجام [hindrance]

ance_ پسوند (اسم ساز):، انجام، طریقه [discontinuance]، بودن، حالت بودن [forbearance]، آلت انجام [hindrance]

ance

<hr> معنی : جد، نیا <hr> معانی دیگر : نیا (جمع: نیاکان)، جد (جمع: اجداد)، تبار، (جانورشناسی - گیاه شناسی) پیشگونه، پیش کسوت، پیشگام، (جمع) پیشینیان، اجداد

معنی : جد، نیا معانی دیگر : نیا (جمع: نیاکان)، جد (جمع: اجداد)، تبار، (جانورشناسی - گیاه شناسی) پیشگونه، پیش کسوت، پیشگام، (جمع) پیشینیان، اجداد

ancestor

ancestor worship

<hr> معنی : اجدادی، نیایی <hr> معانی دیگر : نیاکانی، آبا و اجدادی، وابسته به پیشینیان، موروثی، تباری

معنی : اجدادی، نیایی معانی دیگر : نیاکانی، آبا و اجدادی، وابسته به پیشینیان، موروثی، تباری

ancestral

ancestral home

ancestral merit

ancestral tomb

ancestrally

ancestress

<hr> معنی : تبار، دودمان <hr> معانی دیگر : نیاکان، اجداد، پیشینیان، اصل و نسب، شجره النسب، پدر ومادر دار، از دودمان اشرافی، والا تبار

معنی : تبار، دودمان معانی دیگر : نیاکان، اجداد، پیشینیان، اصل و نسب، شجره النسب، پدر ومادر دار، از دودمان اشرافی، والا تبار

ancestry

<hr> (اسطوره های یونانی و رومی) آنکیس (پدر آنیاس قهرمان کتاب آنیاد)

(اسطوره های یونانی و رومی) آنکیس (پدر آنیاس قهرمان کتاب آنیاد)

anchises

ancho

<hr> معنی : لنگر، لنگر کشتی، لنگر انداختن، محکم شدن، با لنگر بستن یا نگاه داشتن <hr> معانی دیگر : با لنگر ثابت نگاهداشتن، لنگر کردن، وسیله ی ثبات، درجا نگهدار، مهارکردن، قلاب کردن، برجا داشتن، ثابت شدن، سر خبرگزاری کردن، (دوی امدادی و طناب کشی و غیره) آخرین نفر تیم، عقب دار، (کشتی) لنگر، مهاری، (در تیم های ورزشی و گروه های خبری و غیره) سر دسته، لنگرچی، وابسته به عقب داری، عقب داری کردن، بالنگر بستن یانگاه داشتن <hr> anchor(man) ورزش : نفر اخر تیم امدادى

معنی : لنگر، لنگر کشتی، لنگر انداختن، محکم شدن، با لنگر بستن یا نگاه داشتن معانی دیگر : با لنگر ثابت نگاهداشتن، لنگر کردن، وسیله ی ثبات، درجا نگهدار، مهارکردن، قلاب کردن، برجا داشتن، ثابت شدن، سر خبرگزاری کردن، (دوی امدادی و طناب کشی و غیره) آخرین نفر تیم، عقب دار، (کشتی) لنگر، مهاری، (در تیم های ور

anchor

anchor dues

<hr> معنی : لنگر گاه، لنگراندازی، باج لنگرگاه <hr> معانی دیگر : کرایه ی لنگرگاه، عوارض بندر، لنگرگیری، شهر آنکورج (در جنوب ایالت آلاسکا - امریکا)

معنی : لنگر گاه، لنگراندازی، باج لنگرگاه معانی دیگر : کرایه ی لنگرگاه، عوارض بندر، لنگرگیری، شهر آنکورج (در جنوب ایالت آلاسکا - امریکا)

anchorage

<hr> لنگر، لنگر کشتی.لنگر انداختن، (مجازا) محکم شدن، بالنگر بستن یانگاه داشتن

لنگر، لنگر کشتی.لنگر انداختن، (مجازا) محکم شدن، بالنگر بستن یانگاه داشتن

anchored

<hr> معنی : زن گوشهنشین، زن عزلت گزین، راهبه <hr> معانی دیگر : زن گوشه نشین، زن عزلت گزین، راهبه

معنی : زن گوشهنشین، زن عزلت گزین، راهبه معانی دیگر : زن گوشه نشین، زن عزلت گزین، راهبه

anchoress

<hr> معنی : گوشه نشین، زاهد، راهب، عابد <hr> معانی دیگر : زاهدگوشه نشین

معنی : گوشه نشین، زاهد، راهب، عابد معانی دیگر : زاهدگوشه نشین

anchoret

anchorette

<hr> معنی : گوشه نشین، زاهد، راهب، خلوت نشین <hr> معانی دیگر : معتکف، خلوت گرای، تنگبار (anchoret هم می گویند)

معنی : گوشه نشین، زاهد، راهب، خلوت نشین معانی دیگر : معتکف، خلوت گرای، تنگبار (anchoret هم می گویند)

anchorite

anchoritic

anchorless

<hr> (تیم ورزشی) سردسته، رئیس گروه، (دوهای امدادی) دونده ی آخر، دونده ی عقب دار، لنگرچی، سرمهره، خواننده ی خبر

(تیم ورزشی) سردسته، رئیس گروه، (دوهای امدادی) دونده ی آخر، دونده ی عقب دار، لنگرچی، سرمهره، خواننده ی خبر

anchorman

<hr> (گروه های خبری) سرخبرگزار، لنگرچی (معمولا در مورد زن ها به کار می رود)

(گروه های خبری) سرخبرگزار، لنگرچی (معمولا در مورد زن ها به کار می رود)

anchorperson

anchors

anchorwoman

anchoveta

<hr> معنی : ماهی کولی <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) ماهی آنچووی (تیره ی: engraulidae و راسته ی clupeiformes به ویژه ماهی های کوچک و دهان گشاد آب های گرمسیر و انواع آنها به ویژه آنچووی اروپایی یا ماهی کولی گونه ی engraulis encrasicholus)

معنی : ماهی کولی معانی دیگر : (جانورشناسی) ماهی آنچووی (تیره ی: engraulidae و راسته ی clupeiformes به ویژه ماهی های کوچک و دهان گشاد آب های گرمسیر و انواع آنها به ویژه آنچووی اروپایی یا ماهی کولی گونه ی engraulis encrasicholus)

anchovy

anchovy paste

anchovy spread

<hr> نظام اجتماعی و سیاسی فرانسه پیش از انقلاب کبیر فرانسه، رجوع شود به: ankylose

نظام اجتماعی و سیاسی فرانسه پیش از انقلاب کبیر فرانسه، رجوع شود به: ankylose

anchylose

anchylosis

anchylotic

ancien

<hr> نظام اجتماعی و سیاسی فرانسه پیش از انقلاب کبیر فرانسه (در مورد نظام های سیاسی و اجتماعی و اداری و غیره) نظام پیشین

نظام اجتماعی و سیاسی فرانسه پیش از انقلاب کبیر فرانسه (در مورد نظام های سیاسی و اجتماعی و اداری و غیره) نظام پیشین

ancien regime

<hr> معنی : دیر، پیر، قدیمی، کهنه، باستانی، کهن، پارینه، دیرینه، عتیق، اباء واجدادی <hr> معانی دیگر : پرچم، بیرق، تاریخ باستان (از آغاز تا انقراض امپراطوری روم غربی در 476 میلادی)، آدم پیر، سالخورده، سالمند، کهنسال، کلانسال، از مد افتاده، به سبک کهن، وابسته به پیش از انقراض امپراطوری روم غربی در 476 میلادی، (قدیمی) پیر و موقر، عاقل و پیر، دنیا دیده، ریش سفید، کسی که در زمان های کهن می زیسته

معنی : دیر، پیر، قدیمی، کهنه، باستانی، کهن، پارینه، دیرینه، عتیق، اباء واجدادی معانی دیگر : پرچم، بیرق، تاریخ باستان (از آغاز تا انقراض امپراطوری روم غربی در 476 میلادی)، آدم پیر، سالخورده، سالمند، کهنسال، کلانسال، از مد افتاده، به سبک کهن، وابسته به پیش از انقراض امپراطوری روم غربی در 476 میلادی، (

ancient

ancient civilization

<hr> (انجیل) خداوند، داور آسمانی، تاریخ باستان (از آغاز تا انقراض امپراطوری روم غربی در 476 میلادی)، موضوع آشنا و پیش پا افتاده

(انجیل) خداوند، داور آسمانی، تاریخ باستان (از آغاز تا انقراض امپراطوری روم غربی در 476 میلادی)، موضوع آشنا و پیش پا افتاده

ancient history

ancient manuscripts

ancient melody

ancient peoples

ancient times

<hr> کهنسالی، قدمت، کهن بودن، در زمان های کهن، در عهد باستان، درقدیم

کهنسالی، قدمت، کهن بودن، در زمان های کهن، در عهد باستان، درقدیم

anciently

<hr> قدمت، کهنگی، دیرنیگی

ancientness

<hr> pl پیشخدمت زن، کلفت، خادمه

pl پیشخدمت زن، کلفت، خادمه

ancilla

<hr> معنی : فرعی، تابع، کمک، کمکی، مربوط به کلفت <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) دولبه (مانند ساقه ی مسطح برخی علف ها) (ancipitous هم می گویند)، دستیار، معین، (اغلب با to) تابع، وابسته، مستخدم بومی

معنی : فرعی، تابع، کمک، کمکی، مربوط به کلفت معانی دیگر : (گیاه شناسی) دولبه (مانند ساقه ی مسطح برخی علف ها) (ancipitous هم می گویند)، دستیار، معین، (اغلب با to) تابع، وابسته، مستخدم بومی

ancillary

ancillary equipment

<hr> (معماری) آرنج (برآمدگی طاقچه مانند که قرنیز روی آن قرار گرفته است)، (گیاه شناسی) دولبه (مانند ساقه ی مسطح برخی علف ها) (ancipitous هم می گویند)

(معماری) آرنج (برآمدگی طاقچه مانند که قرنیز روی آن قرار گرفته است)، (گیاه شناسی) دولبه (مانند ساقه ی مسطح برخی علف ها) (ancipitous هم می گویند)

واژه های حرف "a" - انگلیسی به انگلیسی