انگلیسی به انگلیسی

bore fruit

bore results

bore the responsibility

<hr> معنی : شمالی <hr> معانی دیگر : وابسته به باد شمال

معنی : شمالی معانی دیگر : وابسته به باد شمال

boreal

borealis

borean

<hr> معنی : باد شمال <hr> معانی دیگر : (اسطوره ی یونان) خدای باد شمال، بوریاس

معنی : باد شمال معانی دیگر : (اسطوره ی یونان) خدای باد شمال، بوریاس

boreas

borecole

<hr> معنی : سفته <hr> معانی دیگر : (adjective) بی حوصله (adjective) سوراخ شده

معنی : سفته معانی دیگر : (adjective) بی حوصله (adjective) سوراخ شده

bored

bored him

bored him to death

bored stiff

bored to death

<hr> معنی : خستگی، ملالت، ملولی <hr> معانی دیگر : دلزدگی، خستگی (فکری و روحی)، کدورت

معنی : خستگی، ملالت، ملولی معانی دیگر : دلزدگی، خستگی (فکری و روحی)، کدورت

boredom

<hr> سوراخ مته علوم مهندسى : سوراخ

سوراخ مته علوم مهندسى : سوراخ

borehole

<hr> معنی : مته، سوراخ کن <hr> معانی دیگر : سنبه، پرماه، بهرمه، اسکنه، هرچه که برای سفتن یا سوراخ کردن به کار آید، کارگری که مته به کار ببرد، حفار، پرماهگر، (کشاورزی) حشره یا کرمی که گیاه یا میوه را سوراخ کند، سفتگر، مته دهان، هرچیزیکه وسیله سورا&nbsp; کردن باشد، ملول کننده، خستگی اور

معنی : مته، سوراخ کن معانی دیگر : سنبه، پرماه، بهرمه، اسکنه، هرچه که برای سفتن یا سوراخ کردن به کار آید، کارگری که مته به کار ببرد، حفار، پرماهگر، (کشاورزی) حشره یا کرمی که گیاه یا میوه را سوراخ کند، سفتگر، مته دهان، هرچیزیکه وسیله سورا کردن باشد، ملول کننده، خستگی اور

borer

<hr> محوریابى کردن، محوریابى لوله توپ وسیله محوریابى ورزش : میزان کردن لوله و مگسک اسلحه در هدفگیرى علوم نظامى : دوربین محوریابى

محوریابى کردن، محوریابى لوله توپ وسیله محوریابى ورزش : میزان کردن لوله و مگسک اسلحه در هدفگیرى علوم نظامى : دوربین محوریابى

boresight

<hr> (شیمی) دارای بور، وابسته به بور و اکسیدهای آن

(شیمی) دارای بور، وابسته به بور و اکسیدهای آن

boric

<hr> (شیمی) اسید بوریک (ترکیب سفید و بلورینی به فرمول h3bo3)

(شیمی) اسید بوریک (ترکیب سفید و بلورینی به فرمول h3bo3)

boric acid

<hr> معنی : خسته کننده، ملول کننده، نواره <hr> معانی دیگر : سنبنده، سوراخ ساز، سفتگر، پرماهگر، مته دهان، ملالت آور، دلزن، دلزننده، کدورت انگیز، سفتن، عمل سوراخ کردن، سوراخ یا چاه حفر شده توسط مته یا هر چیز گردنده، (جمع) تراشه یا تکه های ایجاد شده توسط مته، سورا&nbsp; کردن، کنش، خرده چوبی که ازمته کردن بدست میاید

معنی : خسته کننده، ملول کننده، نواره معانی دیگر : سنبنده، سوراخ ساز، سفتگر، پرماهگر، مته دهان، ملالت آور، دلزن، دلزننده، کدورت انگیز، سفتن، عمل سوراخ کردن، سوراخ یا چاه حفر شده توسط مته یا هر چیز گردنده، (جمع) تراشه یا تکه های ایجاد شده توسط مته، سورا کردن، کنش، خرده چوبی که ازمته کردن بدست میاید

boring

boring stuff

boringly

boringness

boris

boris yeltsin

boris yelzin

borland

borland delphi

<hr> معنی : مولد، مولود، متولد، زاد، زاییده شده، طبیعی <hr> معانی دیگر : زاده، به وجود آمده، ذاتا، (عامیانه - محلی) از تولد به بعد، از آغاز، اسم مفعول فعل bear

معنی : مولد، مولود، متولد، زاد، زاییده شده، طبیعی معانی دیگر : زاده، به وجود آمده، ذاتا، (عامیانه - محلی) از تولد به بعد، از آغاز، اسم مفعول فعل bear

born

<hr> مسیحی از نوزاده شده، (مسیحی) ایمان بازیافته، (مسیحی) دو آتشه، دارای اعتقاد بازیافته نسبت به چیزی

مسیحی از نوزاده شده، (مسیحی) ایمان بازیافته، (مسیحی) دو آتشه، دارای اعتقاد بازیافته نسبت به چیزی

born again

born and bred

born and bred in

born loser

born of woman

born on the fourth of july

born on the wrong side of the blanket

born out of wedlock

born under a lucky star

born with a silver spoon in his mouth

born yesterday

<hr> معنی : تحمل کرده یا شده <hr> معانی دیگر : یکی از دو اسم مفعول فعل: bear، اسم مفعول فعل bear

معنی : تحمل کرده یا شده معانی دیگر : یکی از دو اسم مفعول فعل: bear، اسم مفعول فعل bear

borne

<hr> جزیره ی برنئو (در جنوب مالزی)

جزیره ی برنئو (در جنوب مالزی)

borneo

<hr> برنئول (الکل سفید و بلورین به فرمول c10h17oh که از روغن های هیدرو کربن دار است و از درختان خاور دور به دست می آید)

برنئول (الکل سفید و بلورین به فرمول c10h17oh که از روغن های هیدرو کربن دار است و از درختان خاور دور به دست می آید)

borneol

borochov

<hr> (از ریشه ی فارسی: بوره - شیمی) بور، بر، بورون (عنصر غیرفلزی - نشان: b، وزن اتمی: 10/811، شماره ی اتمی: 5، نقطه ی گداز: 2300c، نقطه ی جوش: 2550c، چگالی: 2/34)، اصل بوره

(از ریشه ی فارسی: بوره - شیمی) بور، بر، بورون (عنصر غیرفلزی - نشان: b، وزن اتمی: 10/811، شماره ی اتمی: 5، نقطه ی گداز: 2300c، نقطه ی جوش: 2550c، چگالی: 2/34)، اصل بوره

boron

<hr> (شیمی) بوروسیلیکات (هر یک از چندین ملح ناشی از اسید بوریک و از اسید سیلیسیک)، نوعی شیشه که پنج درصد آن از اسید بوریک بوده و در مقابل گرمای زیاد مقاوم است

(شیمی) بوروسیلیکات (هر یک از چندین ملح ناشی از اسید بوریک و از اسید سیلیسیک)، نوعی شیشه که پنج درصد آن از اسید بوریک بوده و در مقابل گرمای زیاد مقاوم است

borosilicate

<hr> معنی : قصبه، بخش، دهکده <hr> معانی دیگر : (در برخی ایالت های امریکا) شهری که در کنار شهر بزرگتری قرار دارد ولی از خود شهردار و انجمن شهر دارد، شهرک مستقل از شهر، (در ایالت آلاسکا) بخش (که کوچکترین واحد دولت محلی است)، (ایالت نیویورک) هر یک از پنج بخش شهر نیویورک، امر، انگلیس شهریاقصبه ای که وکیل به مجلس بفرستد یاانجمن شهرداری داشته باشد

معنی : قصبه، بخش، دهکده معانی دیگر : (در برخی ایالت های امریکا) شهری که در کنار شهر بزرگتری قرار دارد ولی از خود شهردار و انجمن شهر دارد، شهرک مستقل از شهر، (در ایالت آلاسکا) بخش (که کوچکترین واحد دولت محلی است)، (ایالت نیویورک) هر یک از پنج بخش شهر نیویورک، امر، انگلیس شهریاقصبه ای که وکیل به مجلس 

واژه های حرف "b" - انگلیسی به انگلیسی