انگلیسی به انگلیسی

electric locomotive

electric machine

electric mine

electric mixer

electric motor

<hr> (جراحی) سوزن برقی (برای سوزاندن بافت)

(جراحی) سوزن برقی (برای سوزاندن بافت)

electric needle

electric organ

electric plug

electric power

electric power plant

<hr> (جانورشناسی - انواع ماهیان غضروفی که می توانند با تکان برقی، دشمن یا طعمه را گیج کنند) رخش ماهی

(جانورشناسی - انواع ماهیان غضروفی که می توانند با تکان برقی، دشمن یا طعمه را گیج کنند) رخش ماهی

electric ray

electric razor

electric shaver

<hr> بزق زدگی، برق گرفتگی

electric shock

electric steel

electric switch

electric toothbrush

electric torch

electric train

electric trolley

electric urn

electric welding

electric wire

<hr> معنی : قابل الکتریکی <hr> معانی دیگر : وابسته به صنعت برق یا کاربرد برق، رجوع شود به: electric، الکتریکی، برقی، کهربایی

معنی : قابل الکتریکی معانی دیگر : وابسته به صنعت برق یا کاربرد برق، رجوع شود به: electric، الکتریکی، برقی، کهربایی

electrical

electrical and electronic engineering

electrical appliances

electrical circuit

electrical energy

electrical engineer

electrical engineering

electrical fish

electrical goods

electrical goods store

electrical igniter

electrical mill

electrical power interruption

electrical resistance

electrical storm

<hr> از راه برق، با برق، بوسیله برق یاالکتریک، ناگهان، مانندبرق

از راه برق، با برق، بوسیله برق یاالکتریک، ناگهان، مانندبرق

electrically

electrically erasable programmable read only memo

<hr> معنی : متخصص برق، مکانیک برق <hr> معانی دیگر : تکنسین برق، برق چی، برق کار

معنی : متخصص برق، مکانیک برق معانی دیگر : تکنسین برق، برق چی، برق کار

electrician

<hr> معنی : برق، نیروی برق، نیروی کهربایی <hr> معانی دیگر : الکتریسیته، (آمیزه ای از هیجان و انتظار) روان تنش، برانگیختگی، شور و هیجان، برق زدگی، جریان برق، بار برقی (یا الکتریکی)، (بخشی از فیزیک که با برق سروکار دارد) برق شناسی، علم برق

معنی : برق، نیروی برق، نیروی کهربایی معانی دیگر : الکتریسیته، (آمیزه ای از هیجان و انتظار) روان تنش، برانگیختگی، شور و هیجان، برق زدگی، جریان برق، بار برقی (یا الکتریکی)، (بخشی از فیزیک که با برق سروکار دارد) برق شناسی، علم برق

electricity

<hr> معنی : برق رسانی <hr> معانی دیگر : برق رسانی

معنی : برق رسانی معانی دیگر : برق رسانی

electrification

<hr> تحت تاثیر برق قرار دادن، برق زده کردن، الکتریکی کردن، به هیجان آوردن

تحت تاثیر برق قرار دادن، برق زده کردن، الکتریکی کردن، به هیجان آوردن

electrified

electrifier

<hr> معنی : الکتریکی کردن، برق زده کردن، به هیجان اوردن، تحت تاثیر برق قرار دادن <hr> معانی دیگر : برقی کردن، دارای نیروی برق کردن، دارای بار برقی کردن، (مثلا به خانه ها و روستاها) برق رسانی کردن، برق دادن، (دستخوش هیجان و دلهره کردن) مات و مبهوت کردن، تکان برقی (شوک الکتریکی) دادن

معنی : الکتریکی کردن، برق زده کردن، به هیجان اوردن، تحت تاثیر برق قرار دادن معانی دیگر : برقی کردن، دارای نیروی برق کردن، دارای بار برقی کردن، (مثلا به خانه ها و روستاها) برق رسانی کردن، برق دادن، (دستخوش هیجان و دلهره کردن) مات و مبهوت کردن، تکان برقی (شوک الکتریکی) دادن

واژه های حرف "e" - انگلیسی به انگلیسی