انگلیسی به انگلیسی

hennaed

<hr> معنی : مرغدانی، مرغدان، مزرعه یا محل پرورش مرغ <hr> معانی دیگر : مرغداری، محل پرورش مرغ و خروس، مزرعه یا محل پرورش مره

معنی : مرغدانی، مرغدان، مزرعه یا محل پرورش مرغ معانی دیگر : مرغداری، محل پرورش مرغ و خروس، مزرعه یا محل پرورش مره

hennery

hennin

<hr> (پرستش یک خدا بدون انکار وجود خدایان دیگر) یکی از چند خداپرستی، ستایش چند خدا یکی پس از دیگری، توحید نوبتی

(پرستش یک خدا بدون انکار وجود خدایان دیگر) یکی از چند خداپرستی، ستایش چند خدا یکی پس از دیگری، توحید نوبتی

henotheism

<hr> (دائما نسبت به شوهر خود) غرولند کردن، عیبجویی کردن، زخم زبان زدن، سعی کردن برای تفوق یافتن در مورد زوجه نسبت به شوهر خود، کوشش در مداخلات جزئی در کارهای شوهر کردن

(دائما نسبت به شوهر خود) غرولند کردن، عیبجویی کردن، زخم زبان زدن، سعی کردن برای تفوق یافتن در مورد زوجه نسبت به شوهر خود، کوشش در مداخلات جزئی در کارهای شوهر کردن

henpeck

<hr> زیرنفوذزن قرارگرفته

henpecked

henri

henri becquerel

henri bergson

henri de toulouse lautrec

henri frankfort

henri la fontaine

henri moissan

henri petain

henri philippe petain

henri phillipe petain

<hr> اسم خاص مونث (مخفف آن: hetty, etta و netty)

اسم خاص مونث (مخفف آن: hetty, etta و netty)

henrietta

henrietta szold

henrik

<hr> (برق) هنری (واحد القاگری)، اسم خاص مذکر (مخفف آن: hal , harry , hank)

(برق) هنری (واحد القاگری)، اسم خاص مذکر (مخفف آن: hal , harry , hank)

henry

henry bergh

henry bessemer

henry david thoreau

henry ford

henry gwyn jeffreys moseley

henry i

henry kissinger

henry laurence gantt

henry luce

henry mancini

henry moseley

henry ross perot

henry viii

henry wadsworth longfellow

henry wells

henry winkler

henson

henyard

<hr> معنی : مطلع، اگاه، وارد <hr> معانی دیگر : (قدیمی) شیک و ژستی، خودآرا، حرف ندا که برای دستور یا امریه به نظامیان بکارمیرود

معنی : مطلع، اگاه، وارد معانی دیگر : (قدیمی) شیک و ژستی، خودآرا، حرف ندا که برای دستور یا امریه به نظامیان بکارمیرود

hepar

<hr> (زیست شناسی) هپارین (ماده ای که در برخی بافت های انسان و حیوان به ویژه در کبد یافت می شود و از لخته شدن خون جلوگیری می کند)، طب ماده چند قندی polysaccharide که در کبدساخته میشود

(زیست شناسی) هپارین (ماده ای که در برخی بافت های انسان و حیوان به ویژه در کبد یافت می شود و از لخته شدن خون جلوگیری می کند)، طب ماده چند قندی polysaccharide که در کبدساخته میشود

heparin

heparinisation

heparinise

heparinization

<hr> (پزشکی و جراحی) هپارین زدن یا به کار بردن، طب باهپارین درمان کردن، تحت درمان باهپارین قراردادن

(پزشکی و جراحی) هپارین زدن یا به کار بردن، طب باهپارین درمان کردن، تحت درمان باهپارین قراردادن

heparinize

hepatectomize

<hr> (جراحی - بریدن همه یا بخشی از کبد) کبدبرداری، جگربرداری

(جراحی - بریدن همه یا بخشی از کبد) کبدبرداری، جگربرداری

hepatectomy

<hr> معنی : کبدی، جگری، سودمند برای جگر، جگری رنگ <hr> معانی دیگر : وابسته به کبد: کبدی، (از نظر شکل یا رنگ) جگرسان، جگرگون، جگردیس، کبد مانند، کبدسان، رجوع شود به: liverwort

معنی : کبدی، جگری، سودمند برای جگر، جگری رنگ معانی دیگر : وابسته به کبد: کبدی، (از نظر شکل یا رنگ) جگرسان، جگرگون، جگردیس، کبد مانند، کبدسان، رجوع شود به: liverwort

واژه های حرف "h" - انگلیسی به انگلیسی