انگلیسی به انگلیسی

key account management

key assignments

key chain

key combination

key disk

key field

key fob

key industry

key line

key man

key money

key note speaker

key player

key point

key position

<hr> (حلقه ای که در آن کلید می آویزند) حلقه ی دسته کلید، جاکلیدی، حلقه کلید، حلقه ای که بدان کلید می اویزند

(حلقه ای که در آن کلید می آویزند) حلقه ی دسته کلید، جاکلیدی، حلقه کلید، حلقه ای که بدان کلید می اویزند

key ring

<hr> (موسیقی) نشانه هایی که برای نشان دادن مایه یا نوع کلید پس از نت یا بالای آن نوشته می شود، گامهای کوتاه و بلندی که پس ازکلیدموسیقی برای نشان دادن نوع ک لیدنوشته میشود

(موسیقی) نشانه هایی که برای نشان دادن مایه یا نوع کلید پس از نت یا بالای آن نوشته می شود، گامهای کوتاه و بلندی که پس ازکلیدموسیقی برای نشان دادن نوع ک لیدنوشته میشود

key signature

key to success

key up

<hr> معنی : ردیف مضراب، صفحه کلید، ردیف حروف، دخول صفحه کلیدی <hr> معانی دیگر : (پیانو) ردیف کلیدها، (ماشین تحریر و کامپیوتر و غیره) ردیف حروف، ردیف شستی ها، بژنگان، (چاپ و غیره) با ردیف حروف (یا صفحه کلید و یا بژنگان) حروف چینی کردن، (کامپیوتر)دخول صفحه کلیدی کردن، درون داد کردن، در بژنگ کردن، درماشین تحریر ردیف حروف

معنی : ردیف مضراب، صفحه کلید، ردیف حروف، دخول صفحه کلیدی معانی دیگر : (پیانو) ردیف کلیدها، (ماشین تحریر و کامپیوتر و غیره) ردیف حروف، ردیف شستی ها، بژنگان، (چاپ و غیره) با ردیف حروف (یا صفحه کلید و یا بژنگان) حروف چینی کردن، (کامپیوتر)دخول صفحه کلیدی کردن، درون داد کردن، در بژنگ کردن، درماشین تحریر 

keyboard

keyboard buffer

keyboard layout

keyboarder

<hr> در بژنگ، درون داد کلیدی

در بژنگ، درون داد کلیدی

keyboarding

<hr> (موسیقی) نوازنده ی ساز دارای ردیف کلید یا مضراب یا جا انگشتی یا پژنگان

(موسیقی) نوازنده ی ساز دارای ردیف کلید یا مضراب یا جا انگشتی یا پژنگان

keyboardist

<hr> معنی : کوک شده، دارای جاانگشتی، مضراب دار، کلیددار <hr> معانی دیگر : (به ویژه سازهای موسیقی) کلیددار، پژنگی، دارای صفحه کلید، هماهنگ شده با، هم ساز (شده)، متوافق، (موسیقی) کوک شده یا میزان شده در دستگاه موسیقی به خصوص

معنی : کوک شده، دارای جاانگشتی، مضراب دار، کلیددار معانی دیگر : (به ویژه سازهای موسیقی) کلیددار، پژنگی، دارای صفحه کلید، هماهنگ شده با، هم ساز (شده)، متوافق، (موسیقی) کوک شده یا میزان شده در دستگاه موسیقی به خصوص

keyed

keyed up

keyence corporation

keyes

<hr> معنی : سوراخ کلید، سوراخ جای کلید <hr> معانی دیگر : سورا&nbsp; کلید

معنی : سوراخ کلید، سوراخ جای کلید معانی دیگر : سورا کلید

keyhole

<hr> الکترونیک : قطع متناوب

keying

keyless

<hr> جان مینارد کینز (اقتصاددان انگلیسی)

جان مینارد کینز (اقتصاددان انگلیسی)

keynes

<hr> (اقتصاد)، وابسته به اندیشه های کینز و پیروان او، کینزی، کینزگرایانه، پیرو عقاید کینز

(اقتصاد)، وابسته به اندیشه های کینز و پیروان او، کینزی، کینزگرایانه، پیرو عقاید کینز

keynesian

keynesian economics

<hr> طرفدار کینز بازرگانى : کینزگرائى

طرفدار کینز بازرگانى : کینزگرائى

keynesianism

<hr> معنی : راهنما، مفتاح، نطق اصلی کردن <hr> معانی دیگر : مطلب اصلی، موضوع عمده، لب مطلب، پژنگ باره، پژنگه، زمینه ی اصلی چیزی بودن، پژنگه بودن، جستار عمده بودن، (موسیقی) نت پایه، معرف مایه، مایه نما

معنی : راهنما، مفتاح، نطق اصلی کردن معانی دیگر : مطلب اصلی، موضوع عمده، لب مطلب، پژنگ باره، پژنگه، زمینه ی اصلی چیزی بودن، پژنگه بودن، جستار عمده بودن، (موسیقی) نت پایه، معرف مایه، مایه نما

keynote

keynote address

<hr> (در گردهمایی های سیاسی و غیره) نطق اصلی، سخنرانی کلیدی

(در گردهمایی های سیاسی و غیره) نطق اصلی، سخنرانی کلیدی

keynote speech

keynoter

<hr> (در صفحه ی کلید کامپیوتر و تلفن و دستگاه کنترل تلویزیون از فاصله و غیره) صفحه ی دکمه ها، شستی ها، فشاره ها، صفحه کلید کوچک

(در صفحه ی کلید کامپیوتر و تلفن و دستگاه کنترل تلویزیون از فاصله و غیره) صفحه ی دکمه ها، شستی ها، فشاره ها، صفحه کلید کوچک

keypad

keyphone

<hr> منگنه کلیدی، (دستگاهی که با صفحه کلید کنترل می شود و کارت ها را برای رده بندی و غیره به طرح های مختلف سوراخ سوراخ می کند) منگنه ی کلیدی، پژنگ نگار

منگنه کلیدی، (دستگاهی که با صفحه کلید کنترل می شود و کارت ها را برای رده بندی و غیره به طرح های مختلف سوراخ سوراخ می کند) منگنه ی کلیدی، پژنگ نگار

keypunch

<hr> منگنه زن، متصدی منگنه زنی

منگنه زن، متصدی منگنه زنی

keypunch operator

keypuncher

<hr> معنی : سنگ سراطاق <hr> معانی دیگر : (مجازی) بخش عمده، اساس، شاه کلید، تاج سنگ، (معماری) سنگ تاج، سنگ تیزه ی تاق، (با الهام از یک سری فیلم های کمدی امریکایی به نام: keystone cops) وابسته به کمدی پرتحرک و پربرخورد، سنگ سرطاق، سنگ سر طاق، سنگ میان طاق، اساس، مدار

معنی : سنگ سراطاق معانی دیگر : (مجازی) بخش عمده، اساس، شاه کلید، تاج سنگ، (معماری) سنگ تاج، سنگ تیزه ی تاق، (با الهام از یک سری فیلم های کمدی امریکایی به نام: keystone cops) وابسته به کمدی پرتحرک و پربرخورد، سنگ سرطاق، سنگ سر طاق، سنگ میان طاق، اساس، مدار

keystone

<hr> (مثلا در صفحه کلید کامپیوتر یا پیانو) فشار بر کلید یا دکمه، فشارش، ضربه زدن به کلید، ضربه زدن به کلید

(مثلا در صفحه کلید کامپیوتر یا پیانو) فشار بر کلید یا دکمه، فشارش، ضربه زدن به کلید، ضربه زدن به کلید

keystroke

<hr> معنی : سوراخ کلید، جای کلید <hr> معانی دیگر : (در قفل هایی که کلید آن یک کارت پلاستیکی یا کلید مسطح است) شکاف کلید، کلیدراه، سورا&nbsp; کلید

معنی : سوراخ کلید، جای کلید معانی دیگر : (در قفل هایی که کلید آن یک کارت پلاستیکی یا کلید مسطح است) شکاف کلید، کلیدراه، سورا کلید

واژه های حرف "k" - انگلیسی به انگلیسی