انگلیسی به انگلیسی

loading of overhead expenses

loads

loads of

loads of people

<hr> معنی : راهنما، ستاره قطبی، ستاره راهنما <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: lodestar

معنی : راهنما، ستاره قطبی، ستاره راهنما معانی دیگر : رجوع شود به: lodestar

loadstar

<hr> معنی : اهن ربا، چیز جذاب، سنگ آهن کش، اکسید طبیعی اهن، مغناطیس <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: lodestone

معنی : اهن ربا، چیز جذاب، سنگ آهن کش، اکسید طبیعی اهن، مغناطیس معانی دیگر : رجوع شود به: lodestone

loadstone

<hr> معنی : تکه، قرص نان، کله قند، وقت را بیهوده گذراندن، ولگردی کردن، پرسه زدن <hr> معانی دیگر : گرده ی نان، یک عدد نان (به ویژه نان ساندویچی)، (هر تکه ماده ی خوراکی به شکل نان ساندویچی) کوفته، قلمبه، کله، پرازده، چونه، لخته، رجوع شود به: lump، (انگلیس - خودمانی) کله، مخ، (معمولا با: away) وقت تلف کردن، وقت خود را به بطالت گذراندن، تنبلی کردن

معنی : تکه، قرص نان، کله قند، وقت را بیهوده گذراندن، ولگردی کردن، پرسه زدن معانی دیگر : گرده ی نان، یک عدد نان (به ویژه نان ساندویچی)، (هر تکه ماده ی خوراکی به شکل نان ساندویچی) کوفته، قلمبه، کله، پرازده، چونه، لخته، رجوع شود به: lump، (انگلیس - خودمانی) کله، مخ، (معمولا با: away) وقت تلف کردن، وقت 

loaf

loaf of bread

<hr> (انگلیس) قند خرد کرده، مکعب قند، قند حبه، قند کله

(انگلیس) قند خرد کرده، مکعب قند، قند حبه، قند کله

loaf sugar

<hr> معنی : ولگرد، سائل، ادم عاطل و باطل، پرسه زن <hr> معانی دیگر : آدم تنبل، وقت تلف کن، بیکاره، هلپند

معنی : ولگرد، سائل، ادم عاطل و باطل، پرسه زن معانی دیگر : آدم تنبل، وقت تلف کن، بیکاره، هلپند

loafer

loafing

loaiasis

<hr> معنی : خاک گلدانی، خاک رست و شن، خاک گلدن <hr> معانی دیگر : خاک کشاورزی (حاوی خاک رس و شن و مواد گیاهی مانند برگ پوسیده و غیره)، ابلیز، کاه گل، انبیره، خاک رس وشن که با گیاه پوسیده امیخته باشد

معنی : خاک گلدانی، خاک رست و شن، خاک گلدن معانی دیگر : خاک کشاورزی (حاوی خاک رس و شن و مواد گیاهی مانند برگ پوسیده و غیره)، ابلیز، کاه گل، انبیره، خاک رس وشن که با گیاه پوسیده امیخته باشد

loam

<hr> معنی : مثل خاک رس یا خاک <hr> معانی دیگر : مثل خاک رس یا خاک گلدانی

معنی : مثل خاک رس یا خاک معانی دیگر : مثل خاک رس یا خاک گلدانی

loamy

<hr> معنی : وام، قرض، قرضه، واژه عاریه، عاریه دادن، قرض کردن <hr> معانی دیگر : استقراض، سپنج، عمل قرض دادن یا امانت دادن، وام دادن، قرض دادن، امانت دادن، عاریه، قر­ کردن

معنی : وام، قرض، قرضه، واژه عاریه، عاریه دادن، قرض کردن معانی دیگر : استقراض، سپنج، عمل قرض دادن یا امانت دادن، وام دادن، قرض دادن، امانت دادن، عاریه، قر­ کردن

loan

loan application

loan capital

<hr> مجموعه ی هنری امانتی

loan collection

loan forgiveness

loan fund

loan maturity

loan office

loan on easy terms

loan participation

<hr> کسی که پول با بهره ی زیاد قرض می دهد، رباخوار

کسی که پول با بهره ی زیاد قرض می دهد، رباخوار

loan shark

loan society

loan submission

loan to value ratio

loan translation

loan value

loan with interest

<hr> معنی : عاریه <hr> معانی دیگر : قانون ـ فقه : به قرض داده شده

معنی : عاریه معانی دیگر : قانون ـ فقه : به قرض داده شده

loaned

<hr> وام دهنده، قرض دهنده، قرضی

وام دهنده، قرض دهنده، قرضی

loaner

loaning

<hr> (زبان شناسی) تغییر قرضی، دگر آوایی وام واژه

(زبان شناسی) تغییر قرضی، دگر آوایی وام واژه

loanshift

<hr> معنی : واژه عاریه، واژه بیگانه <hr> معانی دیگر : وام واژه، واژه قرضی، واژه ای که از زبان دیگری گرفته باشد، لغت اقتباسی

معنی : واژه عاریه، واژه بیگانه معانی دیگر : وام واژه، واژه قرضی، واژه ای که از زبان دیگری گرفته باشد، لغت اقتباسی

loanword

<hr> معنی : بیزار <hr> معانی دیگر : (معمولا دنبال آن to می آید) بی میل، نامتمایل، چندش دار، بیمیل، ببزار، متنفر

معنی : بیزار معانی دیگر : (معمولا دنبال آن to می آید) بی میل، نامتمایل، چندش دار، بیمیل، ببزار، متنفر

loath

<hr> معنی : بیزار کردن، بد دانستن، بیزار بودن، نفرت داشتن از، مشمئز شدن، منزجر بودن <hr> معانی دیگر : متنفر بودن، سبب بیزاری شدن

معنی : بیزار کردن، بد دانستن، بیزار بودن، نفرت داشتن از، مشمئز شدن، منزجر بودن معانی دیگر : متنفر بودن، سبب بیزاری شدن

loathe

loather

<hr> رجوع شود به: loathsome، نفرت انگیز، زننده، دافع، بیرغبت سازنده

رجوع شود به: loathsome، نفرت انگیز، زننده، دافع، بیرغبت سازنده

loathful

<hr> معنی : تنفر، بیزاری، نفرت، بی میلی <hr> معانی دیگر : تنفر شدید، انزجار، چندش

معنی : تنفر، بیزاری، نفرت، بی میلی معانی دیگر : تنفر شدید، انزجار، چندش

loathing

loathingly

loathness

<hr> معنی : منفور، زننده، نفرت انگیز، بی میل، دافع، بی رغبت کننده، بدصفت، نفرت اور <hr> معانی دیگر : تنفر انگیز، انزجار آور، بیزار کننده، چندش آور

معنی : منفور، زننده، نفرت انگیز، بی میل، دافع، بی رغبت کننده، بدصفت، نفرت اور معانی دیگر : تنفر انگیز، انزجار آور، بیزار کننده، چندش آور

واژه های حرف "l" - انگلیسی به انگلیسی