انگلیسی به انگلیسی

lose an eye

<hr> (رخسار یا اشیا مثلا پارچه) رنگ پریده شدن، رنگ باختن

(رخسار یا اشیا مثلا پارچه) رنگ پریده شدن، رنگ باختن

lose color

lose consciousness

lose control of

lose courage

lose face

lose favor

<hr> عقب افتادن، پس روی کردن، تضعیف شدن، ناموفق شدن، فرصت خود را از دست دادن

عقب افتادن، پس روی کردن، تضعیف شدن، ناموفق شدن، فرصت خود را از دست دادن

lose ground

lose hair

lose heart

lose interest

lose it

lose leverage

lose one's appetite

lose one's balance

lose one's bearings

lose one's grip

<hr> خونسردی خود را از دست دادن، دستپاچه شدن، خود را باختن، غیر عاقلانه رفتار کردن، گیج شدن

خونسردی خود را از دست دادن، دستپاچه شدن، خود را باختن، غیر عاقلانه رفتار کردن، گیج شدن

lose one's head

<hr> عاشق شدن، عاشق (کسی) شدن، دلباختن، دلباخته شدن

عاشق شدن، عاشق (کسی) شدن، دلباختن، دلباخته شدن

lose one's heart

lose one's heart to

lose one's life

<hr> (خودمانی) دیوانه شدن، به کله ی (کسی) زدن

(خودمانی) دیوانه شدن، به کله ی (کسی) زدن

lose one's marbles

lose one's mind

lose one's nerves

<hr> (خودمانی) هستی خود را از دست دادن، مفلس شدن

(خودمانی) هستی خود را از دست دادن، مفلس شدن

lose one's shirt

<hr> از کوره در رفتن، ناگهان خشمگین شدن، متانت خود را از دست دادن

از کوره در رفتن، ناگهان خشمگین شدن، متانت خود را از دست دادن

lose one's temper

lose one's way

lose one's wool

lose ones shirt

lose patience

lose reason

<hr> فراموش کردن، از (هدف یا موضوع و غیره) پرت شدن، 1- گم کردن، دیگر ندیدن 2- فراموش کردن، فروگذار کردن، در نظر نگرفتن

فراموش کردن، از (هدف یا موضوع و غیره) پرت شدن، 1- گم کردن، دیگر ندیدن 2- فراموش کردن، فروگذار کردن، در نظر نگرفتن

lose sight of

lose temper

lose the edge

<hr> 1- (ساعات و غیره) آهسته کار کردن، عقب افتادن 2- فرصت یا وقت از دست دادن

1- (ساعات و غیره) آهسته کار کردن، عقب افتادن 2- فرصت یا وقت از دست دادن

lose time

lose touch

<hr> حساب (چیزی را) از دست دادن، رشته کار را از دست دادن، بی خبرماندن

حساب (چیزی را) از دست دادن، رشته کار را از دست دادن، بی خبرماندن

lose track of

lose your marbles

<hr> معنی : بازنده، اسب بازنده، ورقبازنده، ضرر کشیده <hr> معانی دیگر : زندانی شده، محکوم و زندانی شده، (عامیانه) محکوم به باخت، بی عرضه، ناکارا، همیشه بازنده، ضرر کننده

معنی : بازنده، اسب بازنده، ورقبازنده، ضرر کشیده معانی دیگر : زندانی شده، محکوم و زندانی شده، (عامیانه) محکوم به باخت، بی عرضه، ناکارا، همیشه بازنده، ضرر کننده

loser

<hr> معنی : شکست <hr> معانی دیگر : بازنده، ضرر بخش، زیان بخش، شکست آور، موجب ناکامی، باخت، عمل باختن، (جمع) باخت در قمار، جمع باخت ها، جمع باختها بازنده the losing team تیم بازنده ضرر بخش، موجب ناکامی a losing proposition پیشنهاد بد فرجام

معنی : شکست معانی دیگر : بازنده، ضرر بخش، زیان بخش، شکست آور، موجب ناکامی، باخت، عمل باختن، (جمع) باخت در قمار، جمع باخت ها، جمع باختها بازنده the losing team تیم بازنده ضرر بخش، موجب ناکامی a losing proposition پیشنهاد بد فرجام

واژه های حرف "l" - انگلیسی به انگلیسی