انگلیسی به انگلیسی

<hr> 1- آماده کردن، فراهم کردن، روبه راه کردن 2- سامان دادن 3- لباس پوشیدن، (چاپ) صاف کردن صفحه ی حروف چینی شده

1- آماده کردن، فراهم کردن، روبه راه کردن 2- سامان دادن 3- لباس پوشیدن، (چاپ) صاف کردن صفحه ی حروف چینی شده

make ready

<hr> اشاره کردن به، عطف کردن به، بازگشت دادن به

اشاره کردن به، عطف کردن به، بازگشت دادن به

make reference to

make resolutions

make room

make room for

<hr> 1- بادبان ها را افراشتن (گستردن) 2- (مسافرت دریایی) آغاز کردن

1- بادبان ها را افراشتن (گستردن) 2- (مسافرت دریایی) آغاز کردن

make sail

<hr> قابل درک بودن، معنی داشتن، معقول بودن

قابل درک بودن، معنی داشتن، معقول بودن

make sense

<hr> (با کمرویی و عشق) نگاه کردن به، نگاه عاشقانه و محجوبانه کردن

(با کمرویی و عشق) نگاه کردن به، نگاه عاشقانه و محجوبانه کردن

make sheep's eyes at

<hr> با بی صبری یا شتاب رسیدگی کردن یا پرداختن به کاری، زود انجام دادن

با بی صبری یا شتاب رسیدگی کردن یا پرداختن به کاری، زود انجام دادن

make short shrift of

make short work of

make slight of

make someone turn in their grave

make someone's acquaintance

<hr> دست انداختن، مورد تمسخر قرار دادن

دست انداختن، مورد تمسخر قرار دادن

make sport of

<hr> معنی : خاطر جمع کردن

make sure

make tea

make terms

make the acquaintance of someone

make the beast with two backs

<hr> تختخواب را مرتب کردن

make the bed

make the best of

make the best of a bad bargain

<hr> کار یا چیز بد یا ناخوش آیند را تا می شود خوب انجام دادن

کار یا چیز بد یا ناخوش آیند را تا می شود خوب انجام دادن

make the best of a bad job

make the best of both worlds

make the blood creep

make the flesh creep

make the grade

<hr> حداکثر استفاده را بردن از، از فرصت استفاده ی کامل بردن

حداکثر استفاده را بردن از، از فرصت استفاده ی کامل بردن

make the most of

make the mouth water

make the rounds

make the team

<hr> بدبین بودن (درباره ی چیزی)، بدترین احتمالات را درنظر گرفتن

بدبین بودن (درباره ی چیزی)، بدترین احتمالات را درنظر گرفتن

make the worst of

make things smooth for a person

make threats

<hr> 1- (ترن و غیره - برای جبران دیر کرد) تندتر رفتن، وقت از دست رفته را جبران کردن 2- تندتر کار کردن، سریع عمل کردن

1- (ترن و غیره - برای جبران دیر کرد) تندتر رفتن، وقت از دست رفته را جبران کردن 2- تندتر کار کردن، سریع عمل کردن

make time

make towards

make unnecessary

<hr> معنی : درست کردن، ترکیب کردن، جبران کردن، خوشامد گویی کردن، جعل کردن، گریم کردن، ترکیب، آرایش، گریم، بزک، ساختمان یاحالت داستان ساختگی، توالت، در ارایش <hr> معانی دیگر : 1- ترکیب کردن، ساختن، به هم وصل کردن 2- تشکیل دادن 3- اختراع کردن 4- (کمبود و غیره) برطرف کردن 5- جبران کردن 6-ترتیب دادن 7- آشتی کردن 8- بزک کردن، گریم کردن 9- تصمیم گرفتن، ترکیب، ساختمان یاحالت داستان ساختگی، در تاتر ارایش، بزک، توالت

معنی : درست کردن، ترکیب کردن، جبران کردن، خوشامد گویی کردن، جعل کردن، گریم کردن، ترکیب، آرایش، گریم، بزک، ساختمان یاحالت داستان ساختگی، توالت، در ارایش معانی دیگر : 1- ترکیب کردن، ساختن، به هم وصل کردن 2- تشکیل دادن 3- اختراع کردن 4- (کمبود و غیره) برطرف کردن 5- جبران کردن 6-ترتیب دادن 7- آشتی کردن 

make up

make up a purse

make up artist

make up for

<hr> (انگلیس - عامیانه) وقت از دست رفته را جبران کردن، عقب افتادگی را جبران کردن

(انگلیس - عامیانه) وقت از دست رفته را جبران کردن، عقب افتادگی را جبران کردن

make up leeway

make up man

<hr> تصمیم گرفتن، به نظر قطعی رسیدن

تصمیم گرفتن، به نظر قطعی رسیدن

make up one's mind

make up ones mind

<hr> چاپلوسی کردن، خود شیرینی کردن

چاپلوسی کردن، خود شیرینی کردن

make up to

make up with

<hr> استفاده کردن (از)، به کار بردن، غنیمت شمردن

استفاده کردن (از)، به کار بردن، غنیمت شمردن

واژه های حرف "m" - انگلیسی به انگلیسی