انگلیسی به انگلیسی

narrow circle

<hr> تنگدستی، تهیدستی، تنگی، سختی، فاقه

تنگدستی، تهیدستی، تنگی، سختی، فاقه

narrow circumstances

<hr> معنی : عقیم کردن، عقیم گذاردن <hr> معانی دیگر : منحصر یا محدود کردن، معدود کردن

معنی : عقیم کردن، عقیم گذاردن معانی دیگر : منحصر یا محدود کردن، معدود کردن

narrow down

narrow escape

narrow gaps

<hr> راه آهن کم پهنا (که از حد معمول بین المللی یعنی 143/5 سانتیمتر باریکتر است)

راه آهن کم پهنا (که از حد معمول بین المللی یعنی 143/5 سانتیمتر باریکتر است)

narrow gauge

narrow majority

<hr> کوته فکر، خرد اندیش، متعصب، کوته فکرانه، خرداندیشانه، کوتاه نظر، بدون سعه نظر، دهاتی

کوته فکر، خرد اندیش، متعصب، کوته فکرانه، خرداندیشانه، کوتاه نظر، بدون سعه نظر، دهاتی

narrow minded

narrow minded attitude

narrow minded behavior

narrow mindedness

narrow skirt

narrow social circle

narrow the gap

narrow view

<hr> کامپیوتر : پهناى باند باریک

کامپیوتر : پهناى باند باریک

narrowband

narrowboat

<hr> (به ویژه تلویزیون کابلی) برای مشتریان معدودی برنامه پراکنی کردن، برنامه پراکنی محدود

(به ویژه تلویزیون کابلی) برای مشتریان معدودی برنامه پراکنی کردن، برنامه پراکنی محدود

narrowcast

narrowcaster

<hr> اندکی تنگ یا باریک، کمی تنگ یا باریک، نسبه تنگ یا باریک

اندکی تنگ یا باریک، کمی تنگ یا باریک، نسبه تنگ یا باریک

narrowish

<hr> بدقت، از نزدیک، بطور محدود، بزور، زورکی

بدقت، از نزدیک، بطور محدود، بزور، زورکی

narrowly

<hr> معنی : ضیق <hr> معانی دیگر : تنگی، باریکی محدویت

معنی : ضیق معانی دیگر : تنگی، باریکی محدویت

narrowness

<hr> تنگنا، گذرگاه تنگ، تنگه، گردنه، دره

تنگنا، گذرگاه تنگ، تنگه، گردنه، دره

narrows

<hr> (پیشترها در کلیساهای مسیحی) ایوان سمت چپ کلیسا ویژه ی نادم ها و سایر کسانی که حق نیایش با دیگران را نداشتند، ایوان غربی کلیسا، هشتی

(پیشترها در کلیساهای مسیحی) ایوان سمت چپ کلیسا ویژه ی نادم ها و سایر کسانی که حق نیایش با دیگران را نداشتند، ایوان غربی کلیسا، هشتی

narthex

<hr> narwhal : ج، نهنگ دریایی قطب شمال

narwhal : ج، نهنگ دریایی قطب شمال

narwal

<hr> معنی : نهنگ دریایی قطب شمال <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) نار وال (نهنگ دریای شمال monodon monoceros از تیره ی monodontidae که نر آن عاج بلندی بنام ختو دارد) (narwal و narwhale هم می نویسند)

معنی : نهنگ دریایی قطب شمال معانی دیگر : (جانورشناسی) نار وال (نهنگ دریای شمال monodon monoceros از تیره ی monodontidae که نر آن عاج بلندی بنام ختو دارد) (narwal و narwhale هم می نویسند)

narwhal

<hr> (محلی) نه، بدون، اصلا نه، اصلا نه nary a doubt بدون شک، n تایی

(محلی) نه، بدون، اصلا نه، اصلا نه nary a doubt بدون شک، n تایی

nary

<hr> مخفف: (امریکا) سازمان ملی هوانوردی و فضا

مخفف: (امریکا) سازمان ملی هوانوردی و فضا

nasa

<hr> معنی : خیشومی، وابسته به بینی، وابسته به منخرین <hr> معانی دیگر : بینی، دماغی، (زبان شناسی) خیشومی، غنه ای، تودماغی، حرف خیشومی (مانند n و m)

معنی : خیشومی، وابسته به بینی، وابسته به منخرین معانی دیگر : بینی، دماغی، (زبان شناسی) خیشومی، غنه ای، تودماغی، حرف خیشومی (مانند n و m)

nasal

nasalisation

nasalise

<hr> معنی : وابستگی به بینی <hr> معانی دیگر : وابستگی به بینی

معنی : وابستگی به بینی معانی دیگر : وابستگی به بینی

nasality

<hr> معنی : تودماغی کردن <hr> معانی دیگر : تودماغی کردن

معنی : تودماغی کردن معانی دیگر : تودماغی کردن

nasalization

<hr> معنی : ازبینی ادا کردن، تو دماغی حرف زدن <hr> معانی دیگر : (زبان شناسی) خیشومی کردن یا شدن، ازبینی ادا کردن حروف

معنی : ازبینی ادا کردن، تو دماغی حرف زدن معانی دیگر : (زبان شناسی) خیشومی کردن یا شدن، ازبینی ادا کردن حروف

nasalize

nasally

nascar

nascar dad

<hr> معنی : مقدم، تولد، تازه پیدا شدگی، نوظهوری و آغازی <hr> معانی دیگر : nascency : تازه پیدا شدگی، نوظهوری و اغازی

معنی : مقدم، تولد، تازه پیدا شدگی، نوظهوری و آغازی معانی دیگر : nascency : تازه پیدا شدگی، نوظهوری و اغازی

nascence

<hr> معنی : تولد، تازه پیدا شدگی، نوظهوری و آغازی <hr> معانی دیگر : nascence : تازه پیدا شدگی، نوظهوری و اغازی

معنی : تولد، تازه پیدا شدگی، نوظهوری و آغازی معانی دیگر : nascence : تازه پیدا شدگی، نوظهوری و اغازی

nascency

<hr> معنی : در حال تولد، پیدایش یافته <hr> معانی دیگر : در شرف تکوین، شکوفنده، شکوفا، (شیمی - وابسته به عامل شیمیایی که تازه از ترکیب مجزا شده است ولی هنوز اتم های آن تشکیل ملکول نداده اند) نوآیند، در زایش

معنی : در حال تولد، پیدایش یافته معانی دیگر : در شرف تکوین، شکوفنده، شکوفا، (شیمی - وابسته به عامل شیمیایی که تازه از ترکیب مجزا شده است ولی هنوز اتم های آن تشکیل ملکول نداده اند) نوآیند، در زایش

nascent

nascent state

<hr> مخفف: انجمن ملی بها گذاری خودکار سهام توسط دلال های سهام، نزدک

مخفف: انجمن ملی بها گذاری خودکار سهام توسط دلال های سهام، نزدک

nasdaq

naseberry

<hr> اگدن نش (شاعر امریکایی)

اگدن نش (شاعر امریکایی)

nash

<hr> شهر نشویل (ایالت تنسی - امریکا)

شهر نشویل (ایالت تنسی - امریکا)

nashville

nasi

<hr> (جمجمه سنجی) محل تلاقی شکاف بالای بینی با شکاف استخوان پیشانی

(جمجمه سنجی) محل تلاقی شکاف بالای بینی با شکاف استخوان پیشانی

واژه های حرف "n" - انگلیسی به انگلیسی