انگلیسی به انگلیسی

<hr> معنی : افزودن، چربیدن بر، چربیدن، سنگین تر بودن <hr> معانی دیگر : (از نظر مقدار یا تعداد یا قدرت یا اثر یا اهمیت) برتر بودن، غالب بودن، فزونی داشتن، اکثریت داشتن، (نادر) سنگین تر بودن، (ترازو و غیره - هنگام وزن کردن) چربیدن

معنی : افزودن، چربیدن بر، چربیدن، سنگین تر بودن معانی دیگر : (از نظر مقدار یا تعداد یا قدرت یا اثر یا اهمیت) برتر بودن، غالب بودن، فزونی داشتن، اکثریت داشتن، (نادر) سنگین تر بودن، (ترازو و غیره - هنگام وزن کردن) چربیدن

preponderate

preportion

<hr> معنی : حرف اضافه، حرف جر، حرف پیش نهاده <hr> معانی دیگر : (دستور زبان) حرف اضافه (مثلا: to و in و for و by و with)

معنی : حرف اضافه، حرف جر، حرف پیش نهاده معانی دیگر : (دستور زبان) حرف اضافه (مثلا: to و in و for و by و with)

preposition

prepositional

<hr> (دستور زبان) گروه قیدی، عبارت قیدی، بخشی از جمله که با حرف اغازگرددو خاصیت صفت یاقیدیااسم راپیداکند

(دستور زبان) گروه قیدی، عبارت قیدی، بخشی از جمله که با حرف اغازگرددو خاصیت صفت یاقیدیااسم راپیداکند

prepositional phrase

prepositionally

<hr> معنی : قبلا بتصرف اوردن، قبلا تبعیض فکری داشتن <hr> معانی دیگر : (فکر و ذکر و احساسات را) از پیش معطوف کردن (به چیزی)، متمایل کردن، گرایش دادن (به ویژه برله کسی یا چیزی)، (فورا و به طور مثبت) تحت تاثیر قرار دادن، مجذوب کردن، (در اصل) از پیش یا قبل از دیگران اشغال کردن یا گرفتن، تحت تاثیر عقیده یامسلکی قراردادن، قبلا تبعی­ فکری داشتن

معنی : قبلا بتصرف اوردن، قبلا تبعیض فکری داشتن معانی دیگر : (فکر و ذکر و احساسات را) از پیش معطوف کردن (به چیزی)، متمایل کردن، گرایش دادن (به ویژه برله کسی یا چیزی)، (فورا و به طور مثبت) تحت تاثیر قرار دادن، مجذوب کردن، (در اصل) از پیش یا قبل از دیگران اشغال کردن یا گرفتن، تحت تاثیر عقیده یامسلکی قر

prepossess

prepossessed

<hr> (فوری و به طور مثبت) تحت تاثیر قرار دهنده، مجذوب کننده، جذاب، دلنشین، دلپذیر، کشنده، جاذب، جلب توجه کننده، گیرنده، جالب

(فوری و به طور مثبت) تحت تاثیر قرار دهنده، مجذوب کننده، جذاب، دلنشین، دلپذیر، کشنده، جاذب، جلب توجه کننده، گیرنده، جالب

prepossessing

prepossessing manners

<hr> بطور جالب یا جاذب، چنانکه جلب توجه نماید

بطور جالب یا جاذب، چنانکه جلب توجه نماید

prepossessingly

prepossessingness

<hr> معنی : تعصب، اشغال قبلی، تصرف قبلی، تمایل بیجهت <hr> معانی دیگر : تصرف قبلی، اشغال قبلی، تمایل بیجهت، تعصب

معنی : تعصب، اشغال قبلی، تصرف قبلی، تمایل بیجهت معانی دیگر : تصرف قبلی، اشغال قبلی، تمایل بیجهت، تعصب

prepossession

<hr> معنی : مضحک، نامعقول، مهمل، غیر طبیعی <hr> معانی دیگر : (غیر طبیعی یا غیر منطقی و لذا) تمسخر انگیز، خنده آور، چرند، احمقانه، (در اصل) معکوس، وارونه، عقب جلو، پس و پیش، افتضاح

معنی : مضحک، نامعقول، مهمل، غیر طبیعی معانی دیگر : (غیر طبیعی یا غیر منطقی و لذا) تمسخر انگیز، خنده آور، چرند، احمقانه، (در اصل) معکوس، وارونه، عقب جلو، پس و پیش، افتضاح

preposterous

<hr> بطور نا معقول، بطور غیر طبیعی، بطور مهمل

بطور نا معقول، بطور غیر طبیعی، بطور مهمل

preposterously

preposterousness

<hr> معنی : غلبه، قدرت کامل، نفوذ بسیار، تفوق بسیار <hr> معانی دیگر : (قدرت یا نفوذ) برتری، تفوق، تسلط، چیرگی، (زیست شناسی) چیرگی وراثتی، (وراثت) چیرگی

معنی : غلبه، قدرت کامل، نفوذ بسیار، تفوق بسیار معانی دیگر : (قدرت یا نفوذ) برتری، تفوق، تسلط، چیرگی، (زیست شناسی) چیرگی وراثتی، (وراثت) چیرگی

prepotency

<hr> بسیار توانا، داراى قدرت کامل، نیرومندتر از دیگران، غالب

بسیار توانا، داراى قدرت کامل، نیرومندتر از دیگران، غالب

prepotent

prepotently

preppie

preppy

preprandial

preprimary

preprint

preprinted

preprinted form

<hr> پیش پردازی، پیش پردازش

پیش پردازی، پیش پردازش

preprocessing

preprogram

preprogrammed

prepsychotic

<hr> prebubertal : وابسته بدوره قبل از بلوه

prebubertal : وابسته بدوره قبل از بلوه

prepuberal

prepuberally

prepubertal

prepubertally

prepuberty

prepublication

<hr> معنی : خروسک، پوست ختنهگاه، غلفه <hr> معانی دیگر : قلفه، نیام کیر

معنی : خروسک، پوست ختنهگاه، غلفه معانی دیگر : قلفه، نیام کیر

prepuce

prepucial

prepurchase

prequalification

prequalify

prequel

<hr> (فیلم و تلویزیون و رادیو و غیره) از پیش ضبط کردن، prescore : قبلا ضبط صوت کردن، قبلا ثبت کردن

(فیلم و تلویزیون و رادیو و غیره) از پیش ضبط کردن، prescore : قبلا ضبط صوت کردن، قبلا ثبت کردن

واژه های حرف "p" - انگلیسی به انگلیسی