انگلیسی به انگلیسی

pressed for time

<hr> چلاننده، فشرده کننده، فشردگر (به ویژه کسی که کارش چلاندن لباس شسته است)

چلاننده، فشرده کننده، فشردگر (به ویژه کسی که کارش چلاندن لباس شسته است)

presser

<hr> معنی : فشار، فشاری، مبرم، فشاراور، عاجل، مصر <hr> معانی دیگر : فوری، فوری و فوتی، مصرانه، فشردگری، فشارگری، منگنه (کردن)، پرس (کردن)، چلانش، فشردن، هرچیز پرس شده (یا منگنه شده)

معنی : فشار، فشاری، مبرم، فشاراور، عاجل، مصر معانی دیگر : فوری، فوری و فوتی، مصرانه، فشردگری، فشارگری، منگنه (کردن)، پرس (کردن)، چلانش، فشردن، هرچیز پرس شده (یا منگنه شده)

pressing

pressing defence

<hr> مصرانه، بطور فشار اور

pressingly

pressingness

<hr> معنی : ماشین چی، ماشین کار، متصدی ماشین چاپ، مخبر مطبوعاتی <hr> معانی دیگر : کارگر ماشین چاپ، چاپچی

معنی : ماشین چی، ماشین کار، متصدی ماشین چاپ، مخبر مطبوعاتی معانی دیگر : کارگر ماشین چاپ، چاپچی

pressman

<hr> (انگلیس - کتابخانه) شماره ی کتاب (امریکا: call number)، حروف رمزی مشخصه کتب کتابخانه، شماره کتاب، علامتی که جای کتاب را درقفسه های کتابخانه نشان میدهد

(انگلیس - کتابخانه) شماره ی کتاب (امریکا: call number)، حروف رمزی مشخصه کتب کتابخانه، شماره کتاب، علامتی که جای کتاب را درقفسه های کتابخانه نشان میدهد

pressmark

<hr> (وابسته به عصبی که در اثر تحریک موجب بالا رفتن فشار خون می شود - هر ماده ای که فشار خون را بالا می برد) فشارزا، بالابرنده فشار خون، فشار زا

(وابسته به عصبی که در اثر تحریک موجب بالا رفتن فشار خون می شود - هر ماده ای که فشار خون را بالا می برد) فشارزا، بالابرنده فشار خون، فشار زا

pressor

<hr> (چاپخانه) اتاق ماشین آلات چاپ، اطاق ماشین چاپ

(چاپخانه) اتاق ماشین آلات چاپ، اطاق ماشین چاپ

pressroom

<hr> معنی : سنگینی، ضغطه، فشار، مضیقه، زور، پرس، بار سنگین مصائب و سختیا <hr> معانی دیگر : چلانش، (مجازی) فشار (زندگی و غیره)، گرفتاری، تنگنا، فزونی، تراکم، هم فشردگی، ازدیاد، تحت فشار قرار دادن، در تنگنا گذاشتن، فشاری، چلانشی، (مخفف) atmospheric pressure، رجوع شود به: pressurize، بار سنگین مصائب وسختیها، مشقت، فشردن

معنی : سنگینی، ضغطه، فشار، مضیقه، زور، پرس، بار سنگین مصائب و سختیا معانی دیگر : چلانش، (مجازی) فشار (زندگی و غیره)، گرفتاری، تنگنا، فزونی، تراکم، هم فشردگی، ازدیاد، تحت فشار قرار دادن، در تنگنا گذاشتن، فشاری، چلانشی، (مخفف) atmospheric pressure، رجوع شود به: pressurize، بار سنگین مصائب وسختیها، مشق

pressure

<hr> (هواپیمایی و فضانوردی و غیره - اتاقک یا کابین دارای فشار هوای تنظیم شده) کابین خوش فشار، هواپیمای دارای دستگاه تهویه مقاوم با فشار هوا

(هواپیمایی و فضانوردی و غیره - اتاقک یا کابین دارای فشار هوای تنظیم شده) کابین خوش فشار، هواپیمای دارای دستگاه تهویه مقاوم با فشار هوا

pressure cabin

pressure check

pressure cooker

pressure distribution

pressure drop

<hr> (هوا یا گاز یا بخار و غیره) فشار سنج، فشار سنج ابگونه ومواد منفجره

(هوا یا گاز یا بخار و غیره) فشار سنج، فشار سنج ابگونه ومواد منفجره

pressure gauge

<hr> گروه فشار (که با فشار وارد آوردن به اولیای امور و نمایندگان مجلس و غیره اعمال نفوذ می کند)

گروه فشار (که با فشار وارد آوردن به اولیای امور و نمایندگان مجلس و غیره اعمال نفوذ می کند)

pressure group

pressure point

pressure reducing valve

pressure regulator

<hr> (هواپیمایی و فضانوردی و غیره - جامه ای که فشار هوای داخل آن تنظیم شده است) جامه ی خوش فشار، لباس مخصوص پرواز در ارتفاعات زیاد

(هواپیمایی و فضانوردی و غیره - جامه ای که فشار هوای داخل آن تنظیم شده است) جامه ی خوش فشار، لباس مخصوص پرواز در ارتفاعات زیاد

pressure suit

pressure waves

pressured

pressurisation

pressurise

pressurised

pressurization

<hr> (هواپیما و فضاناو و غیره - فشار هوای داخل را تنظیم کردن) خوش فشار کردن، روال فشار کردن، (شخص) تحت فشار قراردادن (pressure هم می گویند)، زیر فشار شدید قرار دادن، فشاراندن، (چاه نفت - گازرا) با فشار داخل چاه کردن (برای زیاد کردن بازده چاه های مجاور)، در هواپیما وغیره فشار هوای داخل سفینه را تنظیم کردن

(هواپیما و فضاناو و غیره - فشار هوای داخل را تنظیم کردن) خوش فشار کردن، روال فشار کردن، (شخص) تحت فشار قراردادن (pressure هم می گویند)، زیر فشار شدید قرار دادن، فشاراندن، (چاه نفت - گازرا) با فشار داخل چاه کردن (برای زیاد کردن بازده چاه های مجاور)، در هواپیما وغیره فشار هوای داخل سفینه را تنظیم کردن

pressurize

pressurized

pressurized cabin

pressurized suit

pressurizer

<hr> مدیریت چاپخانه، اداره ی چاپخانه، کار مطبوعاتی، اداره مطبعه، امور چاپخانه، کارچاپ

مدیریت چاپخانه، اداره ی چاپخانه، کار مطبوعاتی، اداره مطبعه، امور چاپخانه، کارچاپ

presswork

<hr> کامپیوتر : سرویس متن تجارى تصویرى در انگلستان

کامپیوتر : سرویس متن تجارى تصویرى در انگلستان

prestel

<hr> معنی : تردستی <hr> معانی دیگر : شعبده بازی

معنی : تردستی معانی دیگر : شعبده بازی

prestidigitation

<hr> معنی : ادم تردست، طاس باز <hr> معانی دیگر : تردست، شعبده باز، آپارتی، حقه باز

معنی : ادم تردست، طاس باز معانی دیگر : تردست، شعبده باز، آپارتی، حقه باز

prestidigitator

<hr> معنی : اعتبار، نفوذ، اب رو، قدر و منزلت، حیثیت <hr> معانی دیگر : آبرو، آبرومندی، شرافت، شرف، آوازه، نیکنامی، شهرت، ناموری

معنی : اعتبار، نفوذ، اب رو، قدر و منزلت، حیثیت معانی دیگر : آبرو، آبرومندی، شرافت، شرف، آوازه، نیکنامی، شهرت، ناموری

prestige

<hr> معنی : با اعتبار، باحیثیت <hr> معانی دیگر : آبرومند، پرآبرو، بلندآوازه، نیکنام، مشهور، شهیر، نامور

معنی : با اعتبار، باحیثیت معانی دیگر : آبرومند، پرآبرو، بلندآوازه، نیکنام، مشهور، شهیر، نامور

prestigious

prestigious profession

prestigiously

prestigiousness

<hr> معنی : تند، با ضربات تند <hr> معانی دیگر : (دستور نواختن موسیقی) بسیارتند (بنوازید)، به تندترین وجه ممکن، باضربات تند بنوازید

معنی : تند، با ضربات تند معانی دیگر : (دستور نواختن موسیقی) بسیارتند (بنوازید)، به تندترین وجه ممکن، باضربات تند بنوازید

prestissimo

<hr> معنی : تند، با ضربات تند <hr> معانی دیگر : سریع، فورا، در یک آن، (دستور نواختن موسیقی) تند (بنوازید)، باضربات تند بنوازید

معنی : تند، با ضربات تند معانی دیگر : سریع، فورا، در یک آن، (دستور نواختن موسیقی) تند (بنوازید)، باضربات تند بنوازید

واژه های حرف "p" - انگلیسی به انگلیسی