انگلیسی به انگلیسی

red traffic light

red water

red wine

red yellow

<hr> معنی : تنظیم کردن، اماده چاپ کردن، انشاء کردن، دراوردن، تحریر کردن <hr> معانی دیگر : (حکم یا قانون و غیره) تدوین کردن، نوشتن، دراوردن بصورت خاصی

معنی : تنظیم کردن، اماده چاپ کردن، انشاء کردن، دراوردن، تحریر کردن معانی دیگر : (حکم یا قانون و غیره) تدوین کردن، نوشتن، دراوردن بصورت خاصی

redact

<hr> معنی : انشاء، ویرایش <hr> معانی دیگر : (کتاب و غیره) آماده سازی برای چاپ، چاپ آمایی، باز ویرایش، (کتاب) ویراسته، باز ویراسته، چاپ جدید

معنی : انشاء، ویرایش معانی دیگر : (کتاب و غیره) آماده سازی برای چاپ، چاپ آمایی، باز ویرایش، (کتاب) ویراسته، باز ویراسته، چاپ جدید

redaction

redactor

redbird

<hr> معنی : پرنده سینه سرخ، سینه سرخ <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی)، هر پرنده ی سینه سرخ (به ویژه رابین robin)، robin : پرنده سینه سر، سینه سر

معنی : پرنده سینه سرخ، سینه سرخ معانی دیگر : (جانورشناسی)، هر پرنده ی سینه سرخ (به ویژه رابین robin)، robin : پرنده سینه سر، سینه سر

redbreast

redbrick

<hr> رجوع شود به: cercis، درخت ارغوان، گل ارغوان

رجوع شود به: cercis، درخت ارغوان، گل ارغوان

redbud

<hr> (امریکا) باربر ایستگاه راه آهن، پلیس نظامی، دژبان، باربرایتگاه راه اهن

(امریکا) باربر ایستگاه راه آهن، پلیس نظامی، دژبان، باربرایتگاه راه اهن

redcap

<hr> معنی : سرباز انگلیسی <hr> معانی دیگر : (به ویژه در جنگ های امریکایی) سرباز انگلیسی، سرباز انگلیسی بویژه در جنگ استقلال امریکا

معنی : سرباز انگلیسی معانی دیگر : (به ویژه در جنگ های امریکایی) سرباز انگلیسی، سرباز انگلیسی بویژه در جنگ استقلال امریکا

redcoat

<hr> معنی : سرخ کردن، قرمز کردن، قرمز شدن <hr> معانی دیگر : (به ویژه از شرم و غیره) سرخ شدن یا کردن، شرمنده شدن

معنی : سرخ کردن، قرمز کردن، قرمز شدن معانی دیگر : (به ویژه از شرم و غیره) سرخ شدن یا کردن، شرمنده شدن

redden

redding

<hr> معنی : مایل بقرمز، مایل بسرخی زننده، خرمایی مایل بقرمز <hr> معانی دیگر : نسبتا قرمز، متمایل به قرمز

معنی : مایل بقرمز، مایل بسرخی زننده، خرمایی مایل بقرمز معانی دیگر : نسبتا قرمز، متمایل به قرمز

reddish

reddishness

redeal

redeclaration

redeclare

<hr> تزئینات تازه کردن، مجددا اراستن

تزئینات تازه کردن، مجددا اراستن

redecorate

redecoration

rededicate

<hr> معنی : تقدیم مجدد، اهدا مجدد <hr> معانی دیگر : اهدا مجدد، تقدیم مجدد

معنی : تقدیم مجدد، اهدا مجدد معانی دیگر : اهدا مجدد، تقدیم مجدد

rededication

<hr> معنی : از گرو در اوردن، رهایی دادن، باز خریدن <hr> معانی دیگر : پس خریدن، پس خرید کردن، (به ویژه با زحمت یا پرداخت پول) پس گرفتن، بازخرید کردن، باز به دست آوردن، (رهن یا بدهی را) بازپرداخت کردن، پس دادن، (از رهن یا گرو) درآوردن، (سهام یا اوراق قرضه و غیره را) نقد کردن، (با پرداخت پول) گروگان یا اسیر را آزاد کردن، (از گناه) رهانیدن، رستگار کردن، رستن، (به وعده) وفا کردن، جبران کردن، تاوان پس دادن، شیانیدن، (با پوزش یا جبران) دوباره خود را مقرب کردن، در دل جا کردن، عزیز کردن، (خود را) به وضع اول برگرداندن، توجیه کردن، ویچاردن، ارزشمند نمایاندن، نجات دادن، بخشیدن، اسکناس را تبدیل به سکه یا شمش طلا یا نقره کردن

معنی : از گرو در اوردن، رهایی دادن، باز خریدن معانی دیگر : پس خریدن، پس خرید کردن، (به ویژه با زحمت یا پرداخت پول) پس گرفتن، بازخرید کردن، باز به دست آوردن، (رهن یا بدهی را) بازپرداخت کردن، پس دادن، (از رهن یا گرو) درآوردن، (سهام یا اوراق قرضه و غیره را) نقد کردن، (با پرداخت پول) گروگان یا اسیر را آ

redeem

redeemability

<hr> معنی : باز خریدنی، قابل در اوردن از گرو <hr> معانی دیگر : باز خریدنی، قابل در اوردن از گرو

معنی : باز خریدنی، قابل در اوردن از گرو معانی دیگر : باز خریدنی، قابل در اوردن از گرو

redeemable

redeemable bond

redeemed a mortgage

<hr> معنی : فدیه دهنده، رهایی بخش، باز خریدگر <hr> معانی دیگر : نجات دهنده

معنی : فدیه دهنده، رهایی بخش، باز خریدگر معانی دیگر : نجات دهنده

redeemer

redeeming

redefine

redefinition

<hr> از نو نجات دادن، دوباره مستخلص کردن، دوباره تحویل دادن

از نو نجات دادن، دوباره مستخلص کردن، دوباره تحویل دادن

redeliver

redelivery

<hr> دوباره خواستار شدن، واپس خواستن، باز خواستن

دوباره خواستار شدن، واپس خواستن، باز خواستن

redemand

redemarcation

redemonstrate

redemonstration

redemptible

<hr> معنی : رستگاری، خلاصی، فدا، باز خرید، خریداری و ازاد سازی <hr> معانی دیگر : نجات، رهانش، رهایی، استخلاص، فدیه، نقدسازی، از گرو درآوری، استرداد

معنی : رستگاری، خلاصی، فدا، باز خرید، خریداری و ازاد سازی معانی دیگر : نجات، رهانش، رهایی، استخلاص، فدیه، نقدسازی، از گرو درآوری، استرداد

redemption

redemption date

redemption of mortgage

redemption of prisoners

redemption of stocks

redemption right

redemptional

<hr> کسی که با اخذ قول خدمت (با حقوق کم) هزینه ی سفر مهاجران به امریکا را پرداخت می کرد

کسی که با اخذ قول خدمت (با حقوق کم) هزینه ی سفر مهاجران به امریکا را پرداخت می کرد

واژه های حرف "r" - انگلیسی به انگلیسی