انگلیسی به انگلیسی

<hr> معنی : باز خریدنی، رستگاری بخش <hr> معانی دیگر : رستگارگر، رستگار کننده، رهایی بخش، نجات بخش

معنی : باز خریدنی، رستگاری بخش معانی دیگر : رستگارگر، رستگار کننده، رهایی بخش، نجات بخش

redemptive

<hr> معنی : رستگاری بخش <hr> معانی دیگر : رستگاری بخش

معنی : رستگاری بخش معانی دیگر : رستگاری بخش

redemptory

<hr> معنی : منتقل کردن، نقل و انتقال دادن <hr> معانی دیگر : (قشون و غیره) جابجا کردن، مجددا مستقر کردن، باز آراستن، از منطقه ای به منطقه دیگر اعزام داشتن

معنی : منتقل کردن، نقل و انتقال دادن معانی دیگر : (قشون و غیره) جابجا کردن، مجددا مستقر کردن، باز آراستن، از منطقه ای به منطقه دیگر اعزام داشتن

redeploy

<hr> معنی : نقل و انتقال <hr> معانی دیگر : نقل و انتقال

معنی : نقل و انتقال معانی دیگر : نقل و انتقال

redeployment

redeposit

redescribe

<hr> طراحی مجدد کردن، سر و صورت ظاهری دادن به

طراحی مجدد کردن، سر و صورت ظاهری دادن به

redesign

redetermination

redetermine

<hr> دوباره پیشرفته کردن، دوباره پیش بردن (رجوع شود به: develope بعلاوه ی re-)

دوباره پیشرفته کردن، دوباره پیش بردن (رجوع شود به: develope بعلاوه ی re-)

redevelop

redeveloper

redevelopment

<hr> معنی : دارای موی سرخ <hr> معانی دیگر : (آدم) سرخ موی، موسرخ، مو قرمز، دارای موی سر

معنی : دارای موی سرخ معانی دیگر : (آدم) سرخ موی، موسرخ، مو قرمز، دارای موی سر

redhead

<hr> (انسان) سرخ موی، سرخ گیسو، موسرخ، سرخ کاکلی

(انسان) سرخ موی، سرخ گیسو، موسرخ، سرخ کاکلی

redheaded

redhibition

redhibitory

<hr> (تلفن را) دوباره گرفتن، (دوباره) شماره گرفتن، دوباره گیر

(تلفن را) دوباره گرفتن، (دوباره) شماره گرفتن، دوباره گیر

redial

redigest

redigestion

<hr> رجوع شود به: integration بعلاوه ی re-، واپس کنش

رجوع شود به: integration بعلاوه ی re-، واپس کنش

redintegration

redintegrative

<hr> دوباره هدایت کردن، دوباره جهت دادن (رجوع شود به: direct بعلاوه ی re-)، بازپرسی از شهود بعد از بازجویی متهم، دوباره راهنمایی کردن

دوباره هدایت کردن، دوباره جهت دادن (رجوع شود به: direct بعلاوه ی re-)، بازپرسی از شهود بعد از بازجویی متهم، دوباره راهنمایی کردن

redirect

redirect examination

redirection

redirector

<hr> (به ویژه اوراق قرضه) دوباره تخفیف دادن، تخفیف مجدد، بهاکاسته

(به ویژه اوراق قرضه) دوباره تخفیف دادن، تخفیف مجدد، بهاکاسته

rediscount

rediscover

rediscovery

redispatch

redisplayed

redissolve

redistributable

<hr> دوباره پخش کردن (رجوع شود به: distribute بعلاوه ی re-)، توزیع دوباره کردن، از نو تقسیم کردن، دوباره تقسیم کردن، دوباره دسته بندی کردن

دوباره پخش کردن (رجوع شود به: distribute بعلاوه ی re-)، توزیع دوباره کردن، از نو تقسیم کردن، دوباره تقسیم کردن، دوباره دسته بندی کردن

redistribute

<hr> (noun) توزیع مجدد، تقسیم دوباره

(noun) توزیع مجدد، تقسیم دوباره

redistribution

<hr> (به ویژه برای تعدیل حوزه های انتخاباتی) دوباره حوزه بندی کردن، به بخش های انتخاباتی جدید تقسیم کردن

(به ویژه برای تعدیل حوزه های انتخاباتی) دوباره حوزه بندی کردن، به بخش های انتخاباتی جدید تقسیم کردن

redistrict

redivide

redivision

redline

<hr> (امریکا) خودداری شرکت های وام مسکن و بیمه از معامله با صاحبان املاک محله ای بخصوص، کامپیوتر : خط قرمز کشیدن

(امریکا) خودداری شرکت های وام مسکن و بیمه از معامله با صاحبان املاک محله ای بخصوص، کامپیوتر : خط قرمز کشیدن

redlining

redly

<hr> معنی : سرخی <hr> معانی دیگر : قرمزی، گلگونی

معنی : سرخی معانی دیگر : قرمزی، گلگونی

redness

<hr> دوباره انجام دادن یا کردن (رجوع شود به: do بعلاوه ی re-)، دوباره اتاق را تزئین کرد

دوباره انجام دادن یا کردن (رجوع شود به: do بعلاوه ی re-)، دوباره اتاق را تزئین کرد

redo

<hr> معنی : عطر، بو <hr> معانی دیگر : بوداری، خوشبویی (redolency هم می گویند)، بو داشتن، خاطرات گذشته

معنی : عطر، بو معانی دیگر : بوداری، خوشبویی (redolency هم می گویند)، بو داشتن، خاطرات گذشته

redolence

redolency

<hr> معنی : معطر، بودار، حاکی <hr> معانی دیگر : دارای بوی بخصوص، خوشبو

معنی : معطر، بودار، حاکی معانی دیگر : دارای بوی بخصوص، خوشبو

redolent

redolently

<hr> معنی : افزودن، دو برابر کردن، دو چندان کردن <hr> معانی دیگر : دو چندان کردن یا شدن، دوبرابر کردن یا شدن، مضاعف کردن، (صدا) منعکس کردن یا شدن، دارای پژواک کردن یا شدن، طنین افکن کردن یا شدن، خنیدن، دوباره تا کردن، توگذاشتن، (قدیمی) تکرار کردن، (دوباره از مسیر قبلی خود) برگشتن

معنی : افزودن، دو برابر کردن، دو چندان کردن معانی دیگر : دو چندان کردن یا شدن، دوبرابر کردن یا شدن، مضاعف کردن، (صدا) منعکس کردن یا شدن، دارای پژواک کردن یا شدن، طنین افکن کردن یا شدن، خنیدن، دوباره تا کردن، توگذاشتن، (قدیمی) تکرار کردن، (دوباره از مسیر قبلی خود) برگشتن

redouble

<hr> معنی : حفاظ استحکامات، موضع محصور دفاعی کوچک <hr> معانی دیگر : سنگر، جان پناه

معنی : حفاظ استحکامات، موضع محصور دفاعی کوچک معانی دیگر : سنگر، جان پناه

واژه های حرف "r" - انگلیسی به انگلیسی