باده انداختن

باده باره

باده بارگی

باده برگرفتن

باده خانه

باده خایه

باده خواه

باده دادن

باده ده

باده رنگ

باده ریختن

باده زدن

باده فرسا

<hr> مترادف باده فروش : خراباتی، خمار، می فروش

مترادف باده فروش : خراباتی، خمار، می فروش

باده فروش

باده لونی

<hr> مترادف باده نوش : باده پیما، پیاله پیما، شراب خواره، شراب خوار، می خوار

مترادف باده نوش : باده پیما، پیاله پیما، شراب خواره، شراب خوار، می خوار

باده نوش

<hr> مترادف باده نوشی : باده پیمایی، باده گساری، شراب خواری، می خواری، می گساری

مترادف باده نوشی : باده پیمایی، باده گساری، شراب خواری، می خواری، می گساری

باده نوشی

باده نوشیدن

باده ٔ ریحانی

باده ٔ سرجوش

باده ٔ شبگیر

باده ٔ شفقی

باده ٔ قرمزی

باده ٔ لعلی

باده ٔ مست

باده ٔ ممزوج

باده ٔ ناب

باده ٔ ناهار

باده ٔ پشت دار

باده پالا

<hr> مترادف باده پرست : باده پیما، باده گسار، باده نوش، خراباتی، دائم الخمر، شراب خوار، می پرست، می خوار، می گسار، می خواره

مترادف باده پرست : باده پیما، باده گسار، باده نوش، خراباتی، دائم الخمر، شراب خوار، می پرست، می خوار، می گسار، می خواره

باده پرست

<hr> مترادف باده پرستی : باده گساری، شرابخواری، می پرست، می خوارگی

مترادف باده پرستی : باده گساری، شرابخواری، می پرست، می خوارگی

باده پرستی

باده پیما

باده پیمای

باده پیمایی

باده پیمودن

باده کش

باده کشیدن

باده کی

باده گرفتن

<hr> مترادف باده گسار : باده پیما، باده نوش، شراب خور، می خواره، می گسار

مترادف باده گسار : باده پیما، باده نوش، شراب خور، می خواره، می گسار

باده گسار

<hr> مترادف باده گساری : باده پیمایی، شراب خواری، می خواری، میگساری

مترادف باده گساری : باده پیمایی، شراب خواری، می خواری، میگساری

واژه های حرف "ب" - فرهنگ فارسی