جملات نمونه

<hr> (پزشکی ـ اشکال در بلعیدن خوراک) دشخواری، نقص در بلع، بد بلعی، طب عسر البلع، اشکال در بلعیدن غذا، دشخوری

(پزشکی ـ اشکال در بلعیدن خوراک) دشخواری، نقص در بلع، بد بلعی، طب عسر البلع، اشکال در بلعیدن غذا، دشخوری

dysphagia

<hr> معنی : عدم قدرت تکلم، دیسفازی، دشواری در سخن، دشگویی <hr> معانی دیگر : (پزشکی ـ روانشناسی) دشگویی، زبان پریشی، نقص در تکلم، طب عدم قدرت تکلم

معنی : عدم قدرت تکلم، دیسفازی، دشواری در سخن، دشگویی معانی دیگر : (پزشکی ـ روانشناسی) دشگویی، زبان پریشی، نقص در تکلم، طب عدم قدرت تکلم

dysphasia

<hr> (پزشکی) دش آوایی، آوا پریشی، نقص در شنوایی، بد آوایی، طب عدم قدرت تکلم، اشکال در حرف زدن، دشوایی

(پزشکی) دش آوایی، آوا پریشی، نقص در شنوایی، بد آوایی، طب عدم قدرت تکلم، اشکال در حرف زدن، دشوایی

dysphonia

<hr> معنی : بی قراری، احساس ملالت و کسالت <hr> معانی دیگر : (روان شناسی) ملالت، دش سهش (در مقابل: به سهش یا سرخوشی: eupopharia)، طب بی ارامی

معنی : بی قراری، احساس ملالت و کسالت معانی دیگر : (روان شناسی) ملالت، دش سهش (در مقابل: به سهش یا سرخوشی: eupopharia)، طب بی ارامی

dysphoria

dysphoric

<hr> (پزشکی ـ رشد نابهنجار بافت ها یا اندام) دش ریختی، دیسپلازی، بدسازی

(پزشکی ـ رشد نابهنجار بافت ها یا اندام) دش ریختی، دیسپلازی، بدسازی

dysplasia

dysplastic

<hr> (پزشکی) تنگی نفس، دش دمی، اشکال در تنفس، dypnoea : طب دشدمی، عسرالتنفس، ناراحتی درتنفس

(پزشکی) تنگی نفس، دش دمی، اشکال در تنفس، dypnoea : طب دشدمی، عسرالتنفس، ناراحتی درتنفس

dyspnea

dyspnoea

<hr> روانشناسى : کنش پریشى

dyspraxia

<hr> (شیمی) دیسپروزیم (عنصر شیمیایی نقره فام، نشان آن: dy، وزن اتمی: 162/50، شماره ی اتمی: 66، نقطه ی گداز: 1412c)

(شیمی) دیسپروزیم (عنصر شیمیایی نقره فام، نشان آن: dy، وزن اتمی: 162/50، شماره ی اتمی: 66، نقطه ی گداز: 1412c)

dysprosium

<hr> (بی نظمی امواج مغز یا الگوهای سخن و غیره) دشنواختی، نامنظمی در آهن، بی ریتمی

(بی نظمی امواج مغز یا الگوهای سخن و غیره) دشنواختی، نامنظمی در آهن، بی ریتمی

dysrhythmia

<hr> روانشناسى : افسرده خویى

روانشناسى : افسرده خویى

dysthymia

dystocia

<hr> (پزشکی ـ اختلال کشیدگی طبیعی عضلانی) اختلال تونوس، دش ماهیچگی

(پزشکی ـ اختلال کشیدگی طبیعی عضلانی) اختلال تونوس، دش ماهیچگی

dystonia

<hr> (شهر یا جامعه ای که در آن شرایط زندگی بسیار بد است) کابوس آباد (در مقابل: خیال آباد یا مدینه ی فاضله: utopia)

(شهر یا جامعه ای که در آن شرایط زندگی بسیار بد است) کابوس آباد (در مقابل: خیال آباد یا مدینه ی فاضله: utopia)

dystopia

dystopian

<hr> (وابسته به دریاچه یا تالاب که از برگ و مواد آلی دیگر آلوده شده است) دشرفت، دش پرور، دیستروفی، (پزشکی) وابسته به پلاسیدگی ماهیچه ها (یا دش ماهیچگی)، دیستروفی a dystrophic lake دریاچهی آلوده

(وابسته به دریاچه یا تالاب که از برگ و مواد آلی دیگر آلوده شده است) دشرفت، دش پرور، دیستروفی، (پزشکی) وابسته به پلاسیدگی ماهیچه ها (یا دش ماهیچگی)، دیستروفی a dystrophic lake دریاچهی آلوده

dystrophic

<hr> (پزشکی) پلاسیدگی، (رشد ناقص و معیوب) دشرویش، سو تغذیه، نقص تغذیه، دشخوراکی، سوء تغذیه

(پزشکی) پلاسیدگی، (رشد ناقص و معیوب) دشرویش، سو تغذیه، نقص تغذیه، دشخوراکی، سوء تغذیه

dystrophy

<hr> (پزشکی ـ شاشیدن با اشکال یا با درد) دشمیزه ای، عسرالبول، اشکال در وضع ادرار، dysury : طب ادرار همراه با سوزش واشکال

(پزشکی ـ شاشیدن با اشکال یا با درد) دشمیزه ای، عسرالبول، اشکال در وضع ادرار، dysury : طب ادرار همراه با سوزش واشکال

واژه های حرف "d" - جملات نمونه