جملات نمونه

earning power

<hr> معنی : درامد، عایدات، عایدی، دخل، مداخل <hr> معانی دیگر : درآمد(ها)، مزد(ها)، حقوق دریافتی، عواید

معنی : درامد، عایدات، عایدی، دخل، مداخل معانی دیگر : درآمد(ها)، مزد(ها)، حقوق دریافتی، عواید

earnings

<hr> معنی : سمعک، گوشی تلفن، بلندگوی گوشی <hr> معانی دیگر : (هر ابزاری که برای شنیدن روی گوش یا درون آن قرار دهند) گوشی، هدفون

معنی : سمعک، گوشی تلفن، بلندگوی گوشی معانی دیگر : (هر ابزاری که برای شنیدن روی گوش یا درون آن قرار دهند) گوشی، هدفون

earphone

earpiece

<hr> (مسدود کننده که برای جلوگیری از نفوذ آب یا صدا در گوش قرار می دهند) گوشگیر

(مسدود کننده که برای جلوگیری از نفوذ آب یا صدا در گوش قرار می دهند) گوشگیر

earplug

<hr> معنی : حلقه، گوشواره، اویز <hr> معانی دیگر : گوش آویز، گوشواره، حلقه، اویز

معنی : حلقه، گوشواره، اویز معانی دیگر : گوش آویز، گوشواره، حلقه، اویز

earring

ears

<hr> معنی : گوش رس، صدارس <hr> معانی دیگر : گوش رس، صدارس

معنی : گوش رس، صدارس معانی دیگر : گوش رس، صدارس

earshot

<hr> معنی : پر سر و صدا، گوش خراش <hr> معانی دیگر : (صدا) گوشخراش، کر کننده

معنی : پر سر و صدا، گوش خراش معانی دیگر : (صدا) گوشخراش، کر کننده

earsplitting

<hr> معنی : زمین، خاک، خورشید، کره زمین، سطح زمین، دنیای فانی، سکنه زمین، با خاک پوشاندن <hr> معانی دیگر : (معمولا e بزرگ) کره ی زمین (قطر: حدود 12760 کیلومتر)، گلین گوی، خشکی (در برابر دریا یا هوا)، سرزمین، کشور(مهجور)، خاک کشاورزی، جهان خاکی (در مقایسه با بهشت و جهنم)، مردم کره ی زمین، خاکیان، (شعر قدیم) جسم بشری، بدن، علایق و شهوات جسمانی، مادیات، چیزهای دنیوی، (جانوران کاونده) سوراخ، لانه، (شیمی) اکسید فلزی، فلز خاکی، (انگلیس - برق) سیم زمینی، اتصال زمینی، (با: up) با خاک پوشاندن (به ویژه بذر و گیاه)، خاکپوش کردن، (در شکار یا تعقیب حیوانات) به سوراخ راندن، به لانه راندن، (روباه و غیره) در سوراخ پنهان شدن، به لانه فرار کردن

معنی : زمین، خاک، خورشید، کره زمین، سطح زمین، دنیای فانی، سکنه زمین، با خاک پوشاندن معانی دیگر : (معمولا e بزرگ) کره ی زمین (قطر: حدود 12760 کیلومتر)، گلین گوی، خشکی (در برابر دریا یا هوا)، سرزمین، کشور(مهجور)، خاک کشاورزی، جهان خاکی (در مقایسه با بهشت و جهنم)، مردم کره ی زمین، خاکیان، (شعر قدیم) جس

earth

<hr> معنی : زمین شناسی <hr> معانی دیگر : (هر یک از علومی که با خاک و کره ی زمین سروکار دارند مانند زمین شناسی و هواشناسی) علوم زمینی، دانش های زمینی، خاک شناسی

معنی : زمین شناسی معانی دیگر : (هر یک از علومی که با خاک و کره ی زمین سروکار دارند مانند زمین شناسی و هواشناسی) علوم زمینی، دانش های زمینی، خاک شناسی

earth science

earth's crust

<hr> معنی : خاکی، خاک زاد <hr> معانی دیگر : (گیاه یا میکروب و غیره) خاکی، زمینی، خاکزی، انسانی، بشری، فانی، پست، خاکزاد، زاده خاک، خاکی، فانی، پست

معنی : خاکی، خاک زاد معانی دیگر : (گیاه یا میکروب و غیره) خاکی، زمینی، خاکزی، انسانی، بشری، فانی، پست، خاکزاد، زاده خاک، خاکی، فانی، پست

earthborn

<hr> معنی : در خاک ریشه دوانده، متوجه بسوی زمین <hr> معانی دیگر : (محدود به کره ی زمین یا چیزهای خاکی) زمینی، خاکی، دنیوی، در خاک، عازم کره ی زمین (از فضا)

معنی : در خاک ریشه دوانده، متوجه بسوی زمین معانی دیگر : (محدود به کره ی زمین یا چیزهای خاکی) زمینی، خاکی، دنیوی، در خاک، عازم کره ی زمین (از فضا)

earthbound

<hr> معنی : جسمانی، گلی، مادی، خاکی، سفالی <hr> معانی دیگر : (ساخته شده از خاک یا گل) خاکی، سفالین، خشتی

معنی : جسمانی، گلی، مادی، خاکی، سفالی معانی دیگر : (ساخته شده از خاک یا گل) خاکی، سفالین، خشتی

earthen

<hr> معنی : سفال، ظروف گلی، سفالینه، سفالین، گل سفالی <hr> معانی دیگر : ظروف سفالین، سرامیک

معنی : سفال، ظروف گلی، سفالینه، سفالین، گل سفالی معانی دیگر : ظروف سفالین، سرامیک

earthenware

<hr> ناسوتی، خاکی بودن، سادگی، بی آلایشی، افتادگی، طبیعت خاکی

ناسوتی، خاکی بودن، سادگی، بی آلایشی، افتادگی، طبیعت خاکی

earthiness

<hr> زمین علوم مهندسى : اتصال زمین معمارى : اتصال زمین

زمین علوم مهندسى : اتصال زمین معمارى : اتصال زمین

earthing

<hr> انسان، (ساکن کره ی زمین) زمین زی، ساکن جهان، اهل زمین

انسان، (ساکن کره ی زمین) زمین زی، ساکن جهان، اهل زمین

earthling

<hr> معنی : زمینی، خاکی <hr> معانی دیگر : وابسته به کره ی زمین، خاکزاد، خاکسان، دنیوی (در مقابل آسمانی یا بهشتی)، جهانی، ناسوت، خاکسار، جسمانی، واقعی، ممکن، شدنی، اصلا

معنی : زمینی، خاکی معانی دیگر : وابسته به کره ی زمین، خاکزاد، خاکسان، دنیوی (در مقابل آسمانی یا بهشتی)، جهانی، ناسوت، خاکسار، جسمانی، واقعی، ممکن، شدنی، اصلا

earthly

<hr> (بولدوزر و غیره برای کندن و خاکبرداری) خاکبردار، گودبردار

(بولدوزر و غیره برای کندن و خاکبرداری) خاکبردار، گودبردار

earthmover

<hr> معنی : زلزله، زمین لرزه <hr> معانی دیگر : بومهن

معنی : زلزله، زمین لرزه معانی دیگر : بومهن

earthquake

<hr> معنی : مهم، اساسی <hr> معانی دیگر : (دارای اهمیت و اثر بسیار ژرف و اساسی) جهان لرزان، (بسیار) تکان دهنده، بنیادی

معنی : مهم، اساسی معانی دیگر : (دارای اهمیت و اثر بسیار ژرف و اساسی) جهان لرزان، (بسیار) تکان دهنده، بنیادی

earthshaking

<hr> (روشنی ضعیف نیمه ی تاریک ماه در اثر بازتاب نور خورشید از زمین) زمین تاب، روشنایی خاکستری

(روشنی ضعیف نیمه ی تاریک ماه در اثر بازتاب نور خورشید از زمین) زمین تاب، روشنایی خاکستری

earthshine

<hr> معنی : بطرف زمین، بسوی زمین <hr> معانی دیگر : به سوی زمین، زمین سوی، بطرف زمین <hr> earthward(s) بطرف زمین

معنی : بطرف زمین، بسوی زمین معانی دیگر : به سوی زمین، زمین سوی، بطرف زمین earthward(s) بطرف زمین

earthward

<hr> رجوع شود به: earthward، سوی زمین، بطرف زمین

رجوع شود به: earthward، سوی زمین، بطرف زمین

earthwards

<hr> معنی : سنگر و استحکامات، سنگر، پشته خاک، خاک ریزی <hr> معانی دیگر : (ارتش) استحکامات خاکی، خاکریز، جان پناه خاکی، (مهندسی) خاک برداری و دیواره سازی، خاک تل سازی، پشته سازی، (هر چیزی که با انباشتن خاک بسازند) خاک انباشت، کنده کاری و زیرسازی (ساختمان)، ختل خاکی

معنی : سنگر و استحکامات، سنگر، پشته خاک، خاک ریزی معانی دیگر : (ارتش) استحکامات خاکی، خاکریز، جان پناه خاکی، (مهندسی) خاک برداری و دیواره سازی، خاک تل سازی، پشته سازی، (هر چیزی که با انباشتن خاک بسازند) خاک انباشت، کنده کاری و زیرسازی (ساختمان)، ختل خاکی

earthwork

<hr> معنی : کرم خاکی <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) کرم خاکی (انواع کرم های خاکزی به ویژه از جنس lumbricus)، خراتین، ادم پست

معنی : کرم خاکی معانی دیگر : (جانورشناسی) کرم خاکی (انواع کرم های خاکزی به ویژه از جنس lumbricus)، خراتین، ادم پست

earthworm

<hr> معنی : زمینی، خاکی، دنیوی، خاک مانند، عاری از خیال <hr> معانی دیگر : خاکسان، زمخت، عاری از ادب، نافرهیخته، بی معرفت، ساده و بی ریا، بی آلایش، صمیمانه، بی پیرایه، بی رودرواسی، (قدیمی) دنیوی، ناسوت، خاکسار، مادی

معنی : زمینی، خاکی، دنیوی، خاک مانند، عاری از خیال معانی دیگر : خاکسان، زمخت، عاری از ادب، نافرهیخته، بی معرفت، ساده و بی ریا، بی آلایش، صمیمانه، بی پیرایه، بی رودرواسی، (قدیمی) دنیوی، ناسوت، خاکسار، مادی

earthy

<hr> معنی : جرم گوش، ژفک، چرک گوش <hr> معانی دیگر : جرم گوش (cerumen هم می گویند)، موم گوش، چرک گوش چرک گوش

معنی : جرم گوش، ژفک، چرک گوش معانی دیگر : جرم گوش (cerumen هم می گویند)، موم گوش، چرک گوش چرک گوش

earwax

<hr> معنی : جاپلوس، گوش خیزک <hr> معانی دیگر : (حشره شناسی) گوشخزک، گوشخزه (از راسته ی dermaptera)، نجوا کننده

معنی : جاپلوس، گوش خیزک معانی دیگر : (حشره شناسی) گوشخزک، گوشخزه (از راسته ی dermaptera)، نجوا کننده

earwig

<hr> معنی : سادگی، اسودگی، سهولت، اسانی، راحت کردن، سبک کردن، ازاد کردن <hr> معانی دیگر : (نداشتن غم و درد و دلواپسی) آسایش، فراغت، آسودگی، ناز و نعمت، (نداشتن تکلف و رسمیت و رودربایستی - نداشتن اشکال و زحمت) راحتی، بی دردسری، آسانی، بی خیالی، روانی، آسایش دادن به، آسوده کردن، (از درد و محنت و غیره) کاستن، تسکین دادن، فرونشاندن، (با: up یا down یا away یا off) کم کردن (فشار یا کشش و غیره)، شل کردن (مثلا طناب سفت را)، کاهش یافتن، فروکش کردن، (با دقت و آهستگی) حرکت دادن، جادادن، استراحت، تفریح، تمدد

معنی : سادگی، اسودگی، سهولت، اسانی، راحت کردن، سبک کردن، ازاد کردن معانی دیگر : (نداشتن غم و درد و دلواپسی) آسایش، فراغت، آسودگی، ناز و نعمت، (نداشتن تکلف و رسمیت و رودربایستی - نداشتن اشکال و زحمت) راحتی، بی دردسری، آسانی، بی خیالی، روانی، آسایش دادن به، آسوده کردن، (از درد و محنت و غیره) کاستن، تس

ease

<hr> (از نظر شدت یا فعالیت یا سرعت یا میزان) کم شدن

(از نظر شدت یا فعالیت یا سرعت یا میزان) کم شدن

ease off

<hr> (عامیانه) سخت نگرفتن، ارفاق کردن

(عامیانه) سخت نگرفتن، ارفاق کردن

ease up

eased

<hr> آسایش بخش، راحت، آسودگر، توام باراحتی

آسایش بخش، راحت، آسودگر، توام باراحتی

easeful

<hr> معنی : سه پایه، سهپایه نقاشی <hr> معانی دیگر : سه پایه ی نقاشی

معنی : سه پایه، سهپایه نقاشی معانی دیگر : سه پایه ی نقاشی

easel

<hr> معنی : اسایش، راحتی، راحت شدن از درد، حق ارتفاقی <hr> معانی دیگر : (حقوق) ارتفاق (در ملک غیر)، آسایش بخش، راحتی بخش، آرام گر، آسودگر، فرونشان، مسکن، آسان سازی، تسهیل، جایگزینی، قرارگیری، حق حق ارتفاقی، منزل

معنی : اسایش، راحتی، راحت شدن از درد، حق ارتفاقی معانی دیگر : (حقوق) ارتفاق (در ملک غیر)، آسایش بخش، راحتی بخش، آرام گر، آسودگر، فرونشان، مسکن، آسان سازی، تسهیل، جایگزینی، قرارگیری، حق حق ارتفاقی، منزل

easement

easier

<hr> (آنچه که) گفتنش آسان و انجامش دشوار است

(آنچه که) گفتنش آسان و انجامش دشوار است

easier said than done

<hr> معنی : سبک، به اسانی، باسانی <hr> معانی دیگر : به آسانی، به سهولت، بی دردسر، بدون شک، بی تردید، محتملا، به احتمال زیاد

معنی : سبک، به اسانی، باسانی معانی دیگر : به آسانی، به سهولت، بی دردسر، بدون شک، بی تردید، محتملا، به احتمال زیاد

easily

<hr> معنی : سادگی، سهولت، اسانی <hr> معانی دیگر : آسانی

معنی : سادگی، سهولت، اسانی معانی دیگر : آسانی

easiness

easing

<hr> معنی : شرق، خاور، خاورگرایی، مشرق، بسوی خاور رفتن <hr> معانی دیگر : خاوری، شرقی، (e بزرگ) بخش شرقی، بخش خاوری (اقلیم یا کشور و غیره)، به سوی یا وابسته به محراب کلیسا، خاور مشرق

معنی : شرق، خاور، خاورگرایی، مشرق، بسوی خاور رفتن معانی دیگر : خاوری، شرقی، (e بزرگ) بخش شرقی، بخش خاوری (اقلیم یا کشور و غیره)، به سوی یا وابسته به محراب کلیسا، خاور مشرق

east

east africa

<hr> خاور دریای چین (بخشی از اقیانوس آرام که میان چین و ژاپن و جزایر ریوکیو قرار دارد)

خاور دریای چین (بخشی از اقیانوس آرام که میان چین و ژاپن و جزایر ریوکیو قرار دارد)

east china sea

east coast

<hr> (سابقا) آلمان شرقی (که از سال 1989 با آلمان غربی یکی شد)

(سابقا) آلمان شرقی (که از سال 1989 با آلمان غربی یکی شد)

واژه های حرف "e" - جملات نمونه