انگلیسی به فارسی

legislative branch

<hr> هیئت عالی مقننه در انگلیس، مجلس مقننه

هیئت عالی مقننه در انگلیس، مجلس مقننه

legislative council

legislatively

<hr> معنی : مقنن، قانون گذار <hr> معانی دیگر : نماینده ی مجلس شورا (یا پارلمان)، عضو هیات مقننه

معنی : مقنن، قانون گذار معانی دیگر : نماینده ی مجلس شورا (یا پارلمان)، عضو هیات مقننه

legislator

legislators

legislatorship

<hr> معنی : مقننه، قانون گذار زن <hr> معانی دیگر : قانون گذار زن، مقننه

معنی : مقننه، قانون گذار زن معانی دیگر : قانون گذار زن، مقننه

legislatress

legislatresses

legislatrix

legislatrixes

<hr> معنی : مجلس، قوه مقننه، هیئت مقننه <hr> معانی دیگر : پارلمان، مجلس شورای ملی، (امریکا) کنگره

معنی : مجلس، قوه مقننه، هیئت مقننه معانی دیگر : پارلمان، مجلس شورای ملی، (امریکا) کنگره

legislature

<hr> معنی : قانون دان <hr> معانی دیگر : حقوقدان، دادیک شناس

معنی : قانون دان معانی دیگر : حقوقدان، دادیک شناس

legist

legister

legists

<hr> معنی : نمایش مجاز، تاتر مجاز، حلال <hr> معانی دیگر : (خودمانی) رجوع شود به: legitimate، legitimate نمایش مجاز، قانونی، مشروع، (عامیانه) راه رفتن، شلنگ انداختن، دویدن

معنی : نمایش مجاز، تاتر مجاز، حلال معانی دیگر : (خودمانی) رجوع شود به: legitimate، legitimate نمایش مجاز، قانونی، مشروع، (عامیانه) راه رفتن، شلنگ انداختن، دویدن

legit

legitim

<hr> معنی : درستی، قانونی بودن، حقانیت، برحق بودن <hr> معانی دیگر : قانونیت، مشروعیت، حق به جانبی

معنی : درستی، قانونی بودن، حقانیت، برحق بودن معانی دیگر : قانونیت، مشروعیت، حق به جانبی

legitimacy

<hr> معنی : درست، قانونی، مشروع، برحق، حلال زاده، مشروع کردن <hr> معانی دیگر : دادیکی، پذیرفتنی، معقول، منطقی، به حق، محق، (پادشاه و غیره) وارث قانونی، روا، توجیه پذیر، توجیه کردنی، موجه، به جا، طبق مقررات و اصول و غیره، (تئاتر) نمایش روی صحنه و زنده (در برابر نمایش روی فیلم یا تلویزیون و غیره)

معنی : درست، قانونی، مشروع، برحق، حلال زاده، مشروع کردن معانی دیگر : دادیکی، پذیرفتنی، معقول، منطقی، به حق، محق، (پادشاه و غیره) وارث قانونی، روا، توجیه پذیر، توجیه کردنی، موجه، به جا، طبق مقررات و اصول و غیره، (تئاتر) نمایش روی صحنه و زنده (در برابر نمایش روی فیلم یا تلویزیون و غیره)

legitimate

<hr> بطور مشروع، بطور قانونی، بطورصحیح، درست

بطور مشروع، بطور قانونی، بطورصحیح، درست

legitimately

legitimateness

<hr> معنی : مشروعیت <hr> معانی دیگر : مشروعیت

معنی : مشروعیت معانی دیگر : مشروعیت

legitimation

legitimatise

legitimatised

legitimatising

legitimatist

legitimatization

<hr> معنی : قانونی کردن، توجیه کردن، مشروع کردن <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: legitimize، legitimize قانونی کردن

معنی : قانونی کردن، توجیه کردن، مشروع کردن معانی دیگر : رجوع شود به: legitimize، legitimize قانونی کردن

legitimatize

legitimatized

legitime

legitimised

legitimising

<hr> هواخواه سلطنت ارثی ومشروع

هواخواه سلطنت ارثی ومشروع

legitimism

<hr> هوادار قدرت یا رهبری قانونی (به ویژه پادشاه قانونی)، هواخواه اصول سلطنت با حق مشروع یا ارثی

هوادار قدرت یا رهبری قانونی (به ویژه پادشاه قانونی)، هواخواه اصول سلطنت با حق مشروع یا ارثی

legitimist

legitimistic

legitimity

legitimization

<hr> معنی : مشروع کردن <hr> معانی دیگر : قانونی کردن، دادیک کردن، مجاز کردن، موجه کردن، (قانونا) توجیه کردن، حلال زاده کردن

معنی : مشروع کردن معانی دیگر : قانونی کردن، دادیک کردن، مجاز کردن، موجه کردن، (قانونا) توجیه کردن، حلال زاده کردن

legitimize

legitimizes

legitimum

legits

leglen

legless

legless lizard

leglessness

leglet

<hr> معنی : پادو، خبرنگار محلی <hr> معانی دیگر : (خبرگزاری) پادو خبری (که رویدادها را برای ویرایش و پخش به اداره ی مرکزی گزارش می دهد)، خبرگزار سیار

معنی : پادو، خبرنگار محلی معانی دیگر : (خبرگزاری) پادو خبری (که رویدادها را برای ویرایش و پخش به اداره ی مرکزی گزارش می دهد)، خبرگزار سیار

واژه های حرف "l" - انگلیسی به فارسی