انگلیسی به فارسی

passadoes

<hr> معنی : راهرو، تصویب، قطعه، گذرگاه، روی داد، نقل قول، عبور، معبر، سیر، عبارت، انقضاء، گذر، پاساژ، اجازه عبور، حق عبور، کار کردن مزاج، عابر، ممر، سفر دریا، عبارت منتخبه از یک کتاب <hr> معانی دیگر : مهاجرت، کوچ، گذرش، گذشت، گذشتن، اجازه ی عبور، مسافرت (به ویژه سفر دریایی)، هزینه ی سفر، پول بلیط، وسیله ی عبور، مجرا، آبراه، راه، بازارچه، سرسرا، تالار ورودی، هال، (نوشته) قطعه، چند سطر، (پزشکی) کارکردن مزاج، (موسیقی) قطعه ی کوتاه، سپری شدن

معنی : راهرو، تصویب، قطعه، گذرگاه، روی داد، نقل قول، عبور، معبر، سیر، عبارت، انقضاء، گذر، پاساژ، اجازه عبور، حق عبور، کار کردن مزاج، عابر، ممر، سفر دریا، عبارت منتخبه از یک کتاب معانی دیگر : مهاجرت، کوچ، گذرش، گذشت، گذشتن، اجازه ی عبور، مسافرت (به ویژه سفر دریایی)، هزینه ی سفر، پول بلیط، وسیله ی عبو

passage

passageable

passager

passages

<hr> معنی : راهرو، گذرگاه، عبور، معبر، غلام گردش، محل عبور <hr> معانی دیگر : دالان، گذرگاه، راهرو

معنی : راهرو، گذرگاه، عبور، معبر، غلام گردش، محل عبور معانی دیگر : دالان، گذرگاه، راهرو

passageway

passageways

passaggi

passaggio

passaging

passalid

passamaquoddy

passamezzo

passangrahan

<hr> معنی : جلوافتاده <hr> معانی دیگر : (نشان های اشرافی - اسب و شیر و غیره) با سر به طرف تماشاگر و یک دست افراشته، تصویرجانوریکه دست خود رابلند کرده، گذرنده، سبقت گیر، عابر، ناقل

معنی : جلوافتاده معانی دیگر : (نشان های اشرافی - اسب و شیر و غیره) با سر به طرف تماشاگر و یک دست افراشته، تصویرجانوریکه دست خود رابلند کرده، گذرنده، سبقت گیر، عابر، ناقل

passant

passaree

passata

passay

passband

passbands

<hr> دفترچه ی پس انداز (bankbook هم می گویند)، دفتر حساب جاری، دفترچه حساب پس انداز، دفتر حساب جاری، برای صاحب سپرده نگاه میدارد، دفترنسیه دکاندار

دفترچه ی پس انداز (bankbook هم می گویند)، دفتر حساب جاری، دفترچه حساب پس انداز، دفتر حساب جاری، برای صاحب سپرده نگاه میدارد، دفترنسیه دکاندار

passbook

passbook savings account

passbooks

<hr> دوره زیبایی و عنفوان جوانی را گذرانده، کهنه مسلک، گذشته

دوره زیبایی و عنفوان جوانی را گذرانده، کهنه مسلک، گذشته

passe

passe-partout

passed ball

passee

passegarde

<hr> (عامیانه) دسته، مجموعه، انبوهه، دسته، جماعت، گروه کثیر

(عامیانه) دسته، مجموعه، انبوهه، دسته، جماعت، گروه کثیر

passel

passement

passemented

<hr> معنی : تزئینات، گلابتون دوزی، زینت الات <hr> معانی دیگر : قیطان، ملیله، گلابتون

معنی : تزئینات، گلابتون دوزی، زینت الات معانی دیگر : قیطان، ملیله، گلابتون

passementerie

passementing

passemezzo

<hr> معنی : مسافر، رونده، گذرگر، مسافرتی <hr> معانی دیگر : سرنشین، پی سپار، گشتور، رهگیر، (نادر) رهرو، رهنورد، رهی، پیاده، عابر

معنی : مسافر، رونده، گذرگر، مسافرتی معانی دیگر : سرنشین، پی سپار، گشتور، رهگیر، (نادر) رهرو، رهنورد، رهی، پیاده، عابر

passenger

<hr> (جانور شناسی) کبوتر رهرو (ectopistes migratorius که بومی امریکای شمالی بوده و امروزه نابود است)، کبوتر وحشی امریکای شمالی

(جانور شناسی) کبوتر رهرو (ectopistes migratorius که بومی امریکای شمالی بوده و امروزه نابود است)، کبوتر وحشی امریکای شمالی

passenger pigeon

passenger vehicle

passengers

passepied

<hr> معنی : عابر، گذرنده <hr> معانی دیگر : پاس دهنده

معنی : عابر، گذرنده معانی دیگر : پاس دهنده

passer

passer-by

<hr> رهگذر، عابر (passer-by هم می نویسند)، رهرو، رهگذر مخصوصا بطور اتفاقی، رهگذر، عابر

رهگذر، عابر (passer-by هم می نویسند)، رهرو، رهگذر مخصوصا بطور اتفاقی، رهگذر، عابر

passerby

passeriform

passeriform bird

passerina

<hr> معنی : گنجشکی، وابسته به گنجشک، شاخه نشین <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی) گنجشک سان (پرندگان راسته ی گنجشکیان یا passeriformes - بیش از نیمی از پرندگان جزو این راسته اند)

معنی : گنجشکی، وابسته به گنجشک، شاخه نشین معانی دیگر : (جانور شناسی) گنجشک سان (پرندگان راسته ی گنجشکیان یا passeriformes - بیش از نیمی از پرندگان جزو این راسته اند)

واژه های حرف "p" - انگلیسی به فارسی