عربی به فارسی

قرع الطبول

<hr> مترادف قرعه : پشک، سهم، قسمت، نصیب <hr> برابر پارسی : بخت

مترادف قرعه : پشک، سهم، قسمت، نصیب برابر پارسی : بخت

قرعه

قرف

قرمزی

<hr> مترادف قرن : سده، مئه، دوران، دوره، عهد، گیسو، مو، رئیس، سرور، مهتر، زغال اخته، سرون، شاخ، قله، ستیغ <hr> برابر پارسی : سده

مترادف قرن : سده، مئه، دوران، دوره، عهد، گیسو، مو، رئیس، سرور، مهتر، زغال اخته، سرون، شاخ، قله، ستیغ برابر پارسی : سده

قرن

قرنابیط

قرنبیط

قرنفله

قروی

<hr> مترادف قریب : حدود، پیش، مجاور، نزد، نزدیک، خویش، خویشاوند، قوم، وابسته <hr> متضاد قریب : بعید <hr> برابر پارسی : نزدیک، خویش، خویشاوند

مترادف قریب : حدود، پیش، مجاور، نزد، نزدیک، خویش، خویشاوند، قوم، وابسته متضاد قریب : بعید برابر پارسی : نزدیک، خویش، خویشاوند

قریب

<hr> مترادف قریبا : بزودی، عن قریب <hr> برابر پارسی : بزودی

مترادف قریبا : بزودی، عن قریب برابر پارسی : بزودی

قریبا

<hr> مترادف قرین : انیس، محشور، مصاحب، مقارن، مقرب، مقرون، ندیم، همنشین، یار، بسان، سان، شبیه، عدیل، مانند، مثل، نظیر، وش، همال، همتا <hr> برابر پارسی : برابر، همانند، یکسان

مترادف قرین : انیس، محشور، مصاحب، مقارن، مقرب، مقرون، ندیم، همنشین، یار، بسان، سان، شبیه، عدیل، مانند، مثل، نظیر، وش، همال، همتا برابر پارسی : برابر، همانند، یکسان

قرین

<hr> مترادف قریه : آبادی، ده، دهات، دهکده، دیه، رستاق، روستا، قصبه <hr> برابر پارسی : روستا، دهکده

مترادف قریه : آبادی، ده، دهات، دهکده، دیه، رستاق، روستا، قصبه برابر پارسی : روستا، دهکده

قریه

قزحی الالوان

قزحیه

قزز

قزم

<hr> مترادف قسم : بهره، نصیب، جنس، جور، دسته، رقم، صنف، طور، گونه، نوع | حلف، سوگند، یمین <hr> برابر پارسی : سوگند، جور، مانند، گونه

مترادف قسم : بهره، نصیب، جنس، جور، دسته، رقم، صنف، طور، گونه، نوع | حلف، سوگند، یمین برابر پارسی : سوگند، جور، مانند، گونه

قسم

قسم اداری

قسمه

قسوه

قسیس

قسیمه

<hr> مترادف قشر : بستر، بنلاد، پوست، پوسته، پوشش، جلباب، طبقه، لایه، ورقه <hr> برابر پارسی : پوسته، پوشش، رویه، لایه

مترادف قشر : بستر، بنلاد، پوست، پوسته، پوشش، جلباب، طبقه، لایه، ورقه برابر پارسی : پوسته، پوشش، رویه، لایه

قشر

قشره

قشره الراس

قشعریره

قشه

قص

قصاصه

<hr> مترادف قصب : نای، نی، نیشکر، پرند، حریر

مترادف قصب : نای، نی، نیشکر، پرند، حریر

قصب

<hr> مترادف قصبه : آبادی، ده، دهات، دهکده، رستاق، روستا، قریه <hr> برابر پارسی : دهستان، دهکده، شهرک

مترادف قصبه : آبادی، ده، دهات، دهکده، رستاق، روستا، قریه برابر پارسی : دهستان، دهکده، شهرک

قصبه

<hr> مترادف قصر : ارگ، صرح، قلعه، کاخ، کوشک، کوتاه سازی، کوتاهی <hr> متضاد قصر : کلبه، کوخ <hr> برابر پارسی : کاخ، کوشک

مترادف قصر : ارگ، صرح، قلعه، کاخ، کوشک، کوتاه سازی، کوتاهی متضاد قصر : کلبه، کوخ برابر پارسی : کاخ، کوشک

قصر

قصصی

قصف

<hr> مترادف قصه : افسانه، حدیث، حکایت، داستان، سرگذشت، سمر، نقل <hr> برابر پارسی : افسانه، داستان، سرگذشت

مترادف قصه : افسانه، حدیث، حکایت، داستان، سرگذشت، سمر، نقل برابر پارسی : افسانه، داستان، سرگذشت

قصه

قصور ذاتی

<hr> مترادف قصیده : چامه، چکامه، شعر، مدیح، مدیحه <hr> برابر پارسی : چکامه، چامه، سروده

مترادف قصیده : چامه، چکامه، شعر، مدیح، مدیحه برابر پارسی : چکامه، چامه، سروده

قصیده

قصیده فکاهیه

قضاء وقدر

<hr> برابر پارسی : دادگستری، دادرسی

برابر پارسی : دادگستری، دادرسی

قضایی

قضیب

<hr> مترادف قضیه : امر، جریان، حادثه، خبر، رویداد، عارضه، مسئله، مطلب، موضوع، واقعه <hr> برابر پارسی : گزاره

مترادف قضیه : امر، جریان، حادثه، خبر، رویداد، عارضه، مسئله، مطلب، موضوع، واقعه برابر پارسی : گزاره

قضیه

<hr> مترادف قط : برش، برش دادن، برش زدن، بریدن

مترادف قط : برش، برش دادن، برش زدن، بریدن

قط

<hr> مترادف قطار : راسته، رده، ردیف، صف، ترن <hr> برابر پارسی : ردیف، رده، آهن نورد، پشت سر هم

مترادف قطار : راسته، رده، ردیف، صف، ترن برابر پارسی : ردیف، رده، آهن نورد، پشت سر هم

قطار

قطار الانفاق

<hr> مترادف قطب : مردکامل، مرشد، مرکز، پیشوا، رئیس، مقتدا، مهتر <hr> متضاد قطب : مرید <hr> برابر پارسی : راستا، میخ، نشیم، نشین، پیر

مترادف قطب : مردکامل، مرشد، مرکز، پیشوا، رئیس، مقتدا، مهتر متضاد قطب : مرید برابر پارسی : راستا، میخ، نشیم، نشین، پیر

واژه های حرف "ق" - عربی به فارسی