all to themselves

<hr> با در نظر گرفتن همه ی جوانب یا شرایط، از هر نظر، 1- همه با هم، جمعا 2- کلا، کاملا

با در نظر گرفتن همه ی جوانب یا شرایط، از هر نظر، 1- همه با هم، جمعا 2- کلا، کاملا

all together

<hr> دست و پاچلفتی، جمعا، روی هم رفته، جملگی

دست و پاچلفتی، جمعا، روی هم رفته، جملگی

all told

<hr> 1- همه با هم، جمعا 2- کلا، کاملا، بسیار، خیلی

1- همه با هم، جمعا 2- کلا، کاملا، بسیار، خیلی

all too

all too common

all too often

all treat

all tumb

all up

all very well

all walks of life

all walks of the life

all weather road

all well and good

<hr> (امریکا ـ خودمانی) در اشتباه، گمراه

(امریکا ـ خودمانی) در اشتباه، گمراه

all wet

all wheel drive

all while

all wise

all work and no play makes jack a dull boy

all work and no play makes jack to become a dull boy

all year round

all you can eat

all you had to do was

all yours

all's well that end well

<hr> کاری که عاقبت آن خوب است خوب محسوب می شود

کاری که عاقبت آن خوب است خوب محسوب می شود

all's well that ends well

alla

allah aşkına

allah conscious

allaham ajl lolik elfaj

allant

<hr> معنی : ارام کردن، از شدت چیزی کاستن <hr> معانی دیگر : (در مورد درد) فروکش کردن، تسکین دادن، کم کردن، گساریدن، (در مورد ترس و اندوه) تسلی دادن، کاستن (ترس)، خواباندن

معنی : ارام کردن، از شدت چیزی کاستن معانی دیگر : (در مورد درد) فروکش کردن، تسکین دادن، کم کردن، گساریدن، (در مورد ترس و اندوه) تسلی دادن، کاستن (ترس)، خواباندن

allay

allbeing

<hr> معنی : مدعی، اظهار، بهانه، ادعا، تایید <hr> معانی دیگر : (حقوق) اظهاری که دادخواه در نظر دارد بعدا اثبات کند، اتهام، دعوی

معنی : مدعی، اظهار، بهانه، ادعا، تایید معانی دیگر : (حقوق) اظهاری که دادخواه در نظر دارد بعدا اثبات کند، اتهام، دعوی

allegation

allegations

<hr> معنی : اقامه کردن، دلیل اوردن، اراهی دادن <hr> معانی دیگر : (معمولا بدون مدرک و اثبات) اظهار کردن، (حقوق) ادعا کردن، مدعی شدن، تاکید کردن، ارائه دادن

معنی : اقامه کردن، دلیل اوردن، اراهی دادن معانی دیگر : (معمولا بدون مدرک و اثبات) اظهار کردن، (حقوق) ادعا کردن، مدعی شدن، تاکید کردن، ارائه دادن

allege

<hr> معنی : بقول معروف، بنابگفتهء بعضی <hr> معانی دیگر : (حقوق) متهم، مورد ادعا، به اصطلاح، منتسب به

معنی : بقول معروف، بنابگفتهء بعضی معانی دیگر : (حقوق) متهم، مورد ادعا، به اصطلاح، منتسب به

alleged

allegedly

allegedly involved

<hr> معنی : تبعیت، وفاداری، بیعت، تابعیت، سرسپردگی <hr> معانی دیگر : پیروی، عهد

معنی : تبعیت، وفاداری، بیعت، تابعیت، سرسپردگی معانی دیگر : پیروی، عهد

allegiance

allegiance to sunnah

allegiances

<hr> معنی : وفادار، صادق، هم پیمان <hr> معانی دیگر : وفادار، صادق، هم پیمان

معنی : وفادار، صادق، هم پیمان معانی دیگر : وفادار، صادق، هم پیمان

allegiant

alleging

allegoresis

<hr> معنی : حکایت، تمثیل، کنایه، نشانه <hr> معانی دیگر : (ادبیات ـ داستانی که در آن شخصیت ها و اشیا و رویدادها دارای معانی نهفته یا نمادین هستند) تمثیل، تشبیه، قصه ی رمزی، نماد داستان، سمبل، نشان، ارائه ی عقاید از راه تمثیل، علامت

معنی : حکایت، تمثیل، کنایه، نشانه معانی دیگر : (ادبیات ـ داستانی که در آن شخصیت ها و اشیا و رویدادها دارای معانی نهفته یا نمادین هستند) تمثیل، تشبیه، قصه ی رمزی، نماد داستان، سمبل، نشان، ارائه ی عقاید از راه تمثیل، علامت

allegory

<hr> معنی : با روح، تند و باروح، نشاط انگیز <hr> معانی دیگر : (دستور نواختن موسیقی) سریع بنوازید (تندتر از allegretto و آهسته تر از presto)

معنی : با روح، تند و باروح، نشاط انگیز معانی دیگر : (دستور نواختن موسیقی) سریع بنوازید (تندتر از allegretto و آهسته تر از presto)

allegro

<hr> (زیست شناسی) آلل، دگره

واژه های حرف "a" - پیشنهاد کاربران