defenestrate

defenestration

defenet time

defenition

defens mechanisms

<hr> معنی : دفاع، حمایت، مدافعه، پدافند، محافظت، استحکامات <hr> معانی دیگر : پناه، مدافع، حامی، دفاع کردن

معنی : دفاع، حمایت، مدافعه، پدافند، محافظت، استحکامات معانی دیگر : پناه، مدافع، حامی، دفاع کردن

defense

defense attorney

defense exhibit

defense intelligence agency

defense lawyer

<hr> مکانیسم دفاعی، ساز و کار پدفندی

مکانیسم دفاعی، ساز و کار پدفندی

defense mechanism

defense mechanism inventory

defense readiness condition

defenseless

defenses

defensibility

<hr> معنی : قابل دفاع، دفاع پذیر، پدافندپذیر، دفاع کردنی <hr> معانی دیگر : قابل توجیه، پدفندپذیر

معنی : قابل دفاع، دفاع پذیر، پدافندپذیر، دفاع کردنی معانی دیگر : قابل توجیه، پدفندپذیر

defensible

<hr> معنی : مقام تدافع، دفاعی، پدافندی، تدافی، حالت تدافع <hr> معانی دیگر : پدفندی، تدافعی، دفاع کننده، پدافندگر، پدفندگر، مدافع، دفع کننده، (روانشناسی - وابسته به کسی که دائما احساس می کند مورد انتقاد است و لذا همیشه حالت دفاعی و پرخاشگری دارد) پدفنداندیش

معنی : مقام تدافع، دفاعی، پدافندی، تدافی، حالت تدافع معانی دیگر : پدفندی، تدافعی، دفاع کننده، پدافندگر، پدفندگر، مدافع، دفع کننده، (روانشناسی - وابسته به کسی که دائما احساس می کند مورد انتقاد است و لذا همیشه حالت دفاعی و پرخاشگری دارد) پدفنداندیش

defensive

defensive advertising

defensive alliance

defensive avoidance

defensive crouch

defensive driving

defensive play

defensive prowess

defensive shell

defensive stock

defensive structural realism

defensive wounds

defensively

<hr> روانشناسى : حالت دفاعى داشتن

روانشناسى : حالت دفاعى داشتن

defensiveness

<hr> معنی : تسلیم شدن، تاخیر کردن، عقب انداختن، بتعویق انداختن، احترام گذاردن <hr> معانی دیگر : به تاخیر انداختن، (به بعد) موکول کردن، معوق کردن، طفره رفتن، (خدمت نظام) معافیت موقت گرفتن، (تاریخ آغاز خدمت نظام را) عقب انداختن، تسلیم شدن (به میل یا داوری دیگری)، تمکین کردن، سرفرود آوردن، گردن نهادن، ملاحظه ی کسی را کردن (معمولا با: to)

معنی : تسلیم شدن، تاخیر کردن، عقب انداختن، بتعویق انداختن، احترام گذاردن معانی دیگر : به تاخیر انداختن، (به بعد) موکول کردن، معوق کردن، طفره رفتن، (خدمت نظام) معافیت موقت گرفتن، (تاریخ آغاز خدمت نظام را) عقب انداختن، تسلیم شدن (به میل یا داوری دیگری)، تمکین کردن، سرفرود آوردن، گردن نهادن، ملاحظه ی ک

defer

<hr> معنی : تمکین، تسلیم، احترام، تن دردهی <hr> معانی دیگر : حرمت، ملاحظه، تسلیم بودن (به میل یا داوری دیگری)، سر فرود آوری، گردن نهی، احترام گذاری

معنی : تمکین، تسلیم، احترام، تن دردهی معانی دیگر : حرمت، ملاحظه، تسلیم بودن (به میل یا داوری دیگری)، سر فرود آوری، گردن نهی، احترام گذاری

deference

deferens

<hr> معنی : برنده، بیرون برنده، خروجی <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: deferential، برون بر، ناقل

معنی : برنده، بیرون برنده، خروجی معانی دیگر : رجوع شود به: deferential، برون بر، ناقل

deferent

<hr> معنی : باحرمت، از روی احترام <hr> معانی دیگر : با ادب، مودب، با ملاحظه، احترام آمیز، تکریم آمیز، محترمانه

معنی : باحرمت، از روی احترام معانی دیگر : با ادب، مودب، با ملاحظه، احترام آمیز، تکریم آمیز، محترمانه

deferential

deferential traditionalism

<hr> معنی : تاخیر، تعویق <hr> معانی دیگر : دیرکرد، پس افکنی، (نظام) معافیت موقت

معنی : تاخیر، تعویق معانی دیگر : دیرکرد، پس افکنی، (نظام) معافیت موقت

deferment

deferrable

deferral

<hr> معنی : دیرفرست <hr> معانی دیگر : (سهام و اوراق قرضه و غیره) دارای دیرکرد در پرداخت بهره و سود، معوق، تاخیردار، دیر کرده، پس افکنده، قسطی

معنی : دیرفرست معانی دیگر : (سهام و اوراق قرضه و غیره) دارای دیرکرد در پرداخت بهره و سود، معوق، تاخیردار، دیر کرده، پس افکنده، قسطی

deferred

deferred and rotational grazing

deferred credits

deferred grazing

deferred income tax

deferred income taxes

<hr> (خرید کالا) خرید قسطی، خرید به شرط پرداخت در آینده

(خرید کالا) خرید قسطی، خرید به شرط پرداخت در آینده

واژه های حرف "d" - پیشنهاد کاربران