پیشنهاد کاربران

opticokinetic

<hr> معنی : نورشناسی، فیزیک نور، علم روشنایی، علم بینایی <hr> معانی دیگر : (بخشی از فیزیک که با نور و بینایی سروکار دارد) نورشناسی، شیدشناسی

معنی : نورشناسی، فیزیک نور، علم روشنایی، علم بینایی معانی دیگر : (بخشی از فیزیک که با نور و بینایی سروکار دارد) نورشناسی، شیدشناسی

optics

optight

optima

<hr> بهینه، بهینه ای، دلخواه ترین، دلپسندترین، مساعدترین

بهینه، بهینه ای، دلخواه ترین، دلپسندترین، مساعدترین

optimal

optimal auction

optimal conditions

optimal diet

optimal geometry

optimal power flow

optimal practices

optimal solution

optimal speed

optimal strategy

optimalism

optimality cut

optimally

optimazation of concrete

optimisation

optimise

optimised

<hr> معنی : نیک بینی، فلسفه خوش بینی <hr> معانی دیگر : خوشبینی

معنی : نیک بینی، فلسفه خوش بینی معانی دیگر : خوشبینی

optimism

optimism bias

optimism of perfection

<hr> معنی : خوش بین <hr> معانی دیگر : خوش بین

معنی : خوش بین معانی دیگر : خوش بین

optimist

<hr> معنی : خوش بین <hr> معانی دیگر : خوش بینانه

معنی : خوش بین معانی دیگر : خوش بینانه

optimistic

optimistic outlook

<hr> معنی : خوش بینانه <hr> معانی دیگر : از روی نیک بینی

معنی : خوش بینانه معانی دیگر : از روی نیک بینی

optimistically

optimiz

<hr> معنی : بهینه سازی <hr> معانی دیگر : بهینه سازی

معنی : بهینه سازی معانی دیگر : بهینه سازی

optimization

optimization function

optimization model

<hr> بهینه کردن یا شدن، حداکثر استفاده (یا لذت یا سود و غیره) را بردن، به حد کمال رساندن، تمایل به خوشبینی داشتن، خوشبین بودن، بهینه ساختن

بهینه کردن یا شدن، حداکثر استفاده (یا لذت یا سود و غیره) را بردن، به حد کمال رساندن، تمایل به خوشبینی داشتن، خوشبین بودن، بهینه ساختن

optimize

<hr> معنی : بهینه، بهینه شده <hr> معانی دیگر : بهینه، بهینه شده

معنی : بهینه، بهینه شده معانی دیگر : بهینه، بهینه شده

optimized

optimized management

optimizer

optimizing

optimizing knowledge

<hr> معنی : حالت مطلوب، مقدار مطلوب، درجه لازم، بهینه <hr> معانی دیگر : دلپسندترین، دلخواه ترین، مساعدترین، مطلوب ترین

معنی : حالت مطلوب، مقدار مطلوب، درجه لازم، بهینه معانی دیگر : دلپسندترین، دلخواه ترین، مساعدترین، مطلوب ترین

optimum

optimum allocation

optimum road spacing

optimum value

optimum warer content

optimus

opting

<hr> معنی : اختیار، انتخاب، خیار، ازادی، خیار فسخ، خصیصه اختیاری، اظهار میل <hr> معانی دیگر : گزین، گزینش، حق انتخاب، هوده ی گزینش، آزادی گزینش، حق خرید یا فروش یا اجاره، شق، راه

معنی : اختیار، انتخاب، خیار، ازادی، خیار فسخ، خصیصه اختیاری، اظهار میل معانی دیگر : گزین، گزینش، حق انتخاب، هوده ی گزینش، آزادی گزینش، حق خرید یا فروش یا اجاره، شق، راه

واژه های حرف "o" - پیشنهاد کاربران