<hr> معنی : پدال، رکاب، جاپایی، پایی، وابسته به رکاب، پا زدن، رکاب زدن <hr> معانی دیگر : (دوچرخه و ماشین خیاطی و غیره) رکاب، پنجه رکاب، پادک، اهرم پایی، پای اوزار، پدال دار، رکاب دار، پایی دار، پادکی، به پدال فشار آوردن، (دوچرخه) پازدن، به رکاب فشار آوردن، در دوچرخه وچر&nbsp; خیاطی وغیره رکاب

معنی : پدال، رکاب، جاپایی، پایی، وابسته به رکاب، پا زدن، رکاب زدن معانی دیگر : (دوچرخه و ماشین خیاطی و غیره) رکاب، پنجه رکاب، پادک، اهرم پایی، پای اوزار، پدال دار، رکاب دار، پایی دار، پادکی، به پدال فشار آوردن، (دوچرخه) پازدن، به رکاب فشار آوردن، در دوچرخه وچر خیاطی وغیره رکاب

pedal

pedal boat

pedal glissando

pedal harp

pedal harpsichord

pedal piano

pedal to the metal

pedal triangle

<hr> (خاک جنگل های استوایی که مقدار زیادی اکسید آهن و آلومینا دارد و کلسیم کم دارد) خاک آهن

(خاک جنگل های استوایی که مقدار زیادی اکسید آهن و آلومینا دارد و کلسیم کم دارد) خاک آهن

pedalfer

pedaling

<hr> معنی : موشکاف، ملانقطی <hr> معانی دیگر : وابسته به عالم نمایی وفضل فروشی

معنی : موشکاف، ملانقطی معانی دیگر : وابسته به عالم نمایی وفضل فروشی

pedantic

<hr> ازروی علم فروشی وخامی، ازروی خرده گیری

ازروی علم فروشی وخامی، ازروی خرده گیری

pedantically

<hr> فضل فروشی، ملانقطی گری

فضل فروشی، ملانقطی گری

pedantry

pedar

pedas

peddlar

<hr> معنی : دوره گردی کردن، طوافی کردن <hr> معانی دیگر : دوره گردی و دستفروشی کردن، دوره فروشی کردن، پیله وری کردن، (تداعی کمی منفی - عقیده یا معلومات را) پراکندن، پخش کردن، (با پرداختن به امور بی اهمیت) وقت تلف کردن (piddle هم می گویند)

معنی : دوره گردی کردن، طوافی کردن معانی دیگر : دوره گردی و دستفروشی کردن، دوره فروشی کردن، پیله وری کردن، (تداعی کمی منفی - عقیده یا معلومات را) پراکندن، پخش کردن، (با پرداختن به امور بی اهمیت) وقت تلف کردن (piddle هم می گویند)

peddle

peddled

<hr> معنی : بنجل، جزئی، ناچیز، نا مشخص <hr> معانی دیگر : کم اهمیت، بیهوده

معنی : بنجل، جزئی، ناچیز، نا مشخص معانی دیگر : کم اهمیت، بیهوده

peddling

pede station

<hr> معنی : بچه باز، لواط گر <hr> معانی دیگر : لواط کار، همجنس باز

معنی : بچه باز، لواط گر معانی دیگر : لواط کار، همجنس باز

pederast

<hr> معنی : شالوده، پایه ستون، بلند کردن، ترفیع دادن، روی پایه قرار دادن <hr> معانی دیگر : (چراغ رومیزی و گلدان و مجسمه و غیره) پایه، پاپیکره، پا تندیس، (بخش زیرین ستون) زیر ستون، پایه ی ستون، پاستون، پایه مجسمه، محور

معنی : شالوده، پایه ستون، بلند کردن، ترفیع دادن، روی پایه قرار دادن معانی دیگر : (چراغ رومیزی و گلدان و مجسمه و غیره) پایه، پاپیکره، پا تندیس، (بخش زیرین ستون) زیر ستون، پایه ی ستون، پاستون، پایه مجسمه، محور

pedestal

pedestrain

pedestrain crossing

pedestrain walk

<hr> معنی : پیاده رو، عابر پیاده، وابسته به پیاده روی، بی روح، مبتذل <hr> معانی دیگر : پی سپار، پیاده، وابسته به پیاده ها، (به ویژه سبک ادبی یا سخنگویی) بی روح، عاری از لطف و گیرایی، پیش پا افتاده

معنی : پیاده رو، عابر پیاده، وابسته به پیاده روی، بی روح، مبتذل معانی دیگر : پی سپار، پیاده، وابسته به پیاده ها، (به ویژه سبک ادبی یا سخنگویی) بی روح، عاری از لطف و گیرایی، پیش پا افتاده

pedestrian

pedestrian area module

pedestrian crossing

pedestrian friendly

pedestrian overpass

pedestrian precinct

pedestrian road network

pedestrian zone

pedestrianise

pedestrianised

<hr> معنی : ابتذال، پیاده روی <hr> معانی دیگر : پیاده روی، ابتذال

معنی : ابتذال، پیاده روی معانی دیگر : پیاده روی، ابتذال

pedestrianism

pedestrianize

pedestrianized

pedestrians

pedesttain crossing

pedial class

<hr> معنی : مربوط به امراض کودکان <hr> معانی دیگر : مربوط به امرا­ کودکان

معنی : مربوط به امراض کودکان معانی دیگر : مربوط به امرا­ کودکان

pediatric

pediatric audiologist

pediatric audiology

pediatric dentistry

pediatric hospital

<hr> (پزشکی) ویژه گر بیماری های کودکان، پزشک کودک، کودک پزشک (pediatrist هم می گویند)، پزشک متخصص اطفال، ویژه گر بیماریهای کودکان

(پزشکی) ویژه گر بیماری های کودکان، پزشک کودک، کودک پزشک (pediatrist هم می گویند)، پزشک متخصص اطفال، ویژه گر بیماریهای کودکان

pediatrician

<hr> معنی : طب اطفال، امراض کودکان، پزشکی کودک <hr> معانی دیگر : (پزشکی - با فعل مفرد) پزشکی کودک، کودک پزشکی، طب امرا­ کودکان

معنی : طب اطفال، امراض کودکان، پزشکی کودک معانی دیگر : (پزشکی - با فعل مفرد) پزشکی کودک، کودک پزشکی، طب امرا­ کودکان

واژه های حرف "p" - پیشنهاد کاربران