پیشنهاد کاربران

psych stu

psych up

psychanalytic

<hr> معنی : روح، روان <hr> معانی دیگر : ذهن، قوای دماغی، عقل و درایت، (افسانه ی روم) سای کی (معشوقه ی cupid)، افسانه یونان شاهزاده زیبایی که ' کوپید' cupid بدام عشقش گرفتارشد

معنی : روح، روان معانی دیگر : ذهن، قوای دماغی، عقل و درایت، (افسانه ی روم) سای کی (معشوقه ی cupid)، افسانه یونان شاهزاده زیبایی که ' کوپید' cupid بدام عشقش گرفتارشد

psyche

psyched

psyched to do something

psyched up

<hr> وابسته به توهم زایی، توهم زا، روان گردان، وابسته به داروهای توهم زا، روان گردان وابسته به داروهای توهم زا داروی توهم زا، داروی روان گردان

وابسته به توهم زایی، توهم زا، روان گردان، وابسته به داروهای توهم زا، روان گردان وابسته به داروهای توهم زا داروی توهم زا، داروی روان گردان

psychedelic

psychedelic drugs

psychedelic therapy

psychelogos

<hr> معنی : وابسته به روانپزشکی <hr> معانی دیگر : وابسته به روانپزشکی

معنی : وابسته به روانپزشکی معانی دیگر : وابسته به روانپزشکی

psychiatric

psychiatric care

psychiatric nurse

psychiatric nurses

psychiatric ward

<hr> معنی : روانپزشک <hr> معانی دیگر : روانپزشک

معنی : روانپزشک معانی دیگر : روانپزشک

psychiatrist

psychiatrists

<hr> معنی : پدیده روحی، روانی، واسطه، معنوی، روحی، ذهنی <hr> معانی دیگر : وابسته به روان، دماغی، فرا روان شناختی، فرا روانی، فرامادی، ماورای طبیعی، غیبی، فرا جهانی (psychical هم می گویند)، دارای علم غیب، فرا جهان بین، فرا روان بین

معنی : پدیده روحی، روانی، واسطه، معنوی، روحی، ذهنی معانی دیگر : وابسته به روان، دماغی، فرا روان شناختی، فرا روانی، فرامادی، ماورای طبیعی، غیبی، فرا جهانی (psychical هم می گویند)، دارای علم غیب، فرا جهان بین، فرا روان بین

psychic

psychic energy

psychic entropy

psychic prison

psychic scar

psychically

<hr> (عامیانه) مخفف:، پیشوند:، روان [psychology]

(عامیانه) مخفف:، پیشوند:، روان [psychology]

psycho

psycho lunatic

psycho socia

psychoa alysis

<hr> (دارو و غیره) روان گردان

(دارو و غیره) روان گردان

psychoactive

psychoactive drug

psychoalisis

psychoanalism

<hr> معنی : روانکاوی، تجزیه و تحلیل روانی، تحلیل روانی <hr> معانی دیگر : روانکاوی، تحلیل روانی، تجزیه و تجلیل روحى

معنی : روانکاوی، تجزیه و تحلیل روانی، تحلیل روانی معانی دیگر : روانکاوی، تحلیل روانی، تجزیه و تجلیل روحى

psychoanalysis

psychoanalysis is through love

<hr> معنی : وابسته به روانکاوی <hr> معانی دیگر : وابسته به روانکاوی

معنی : وابسته به روانکاوی معانی دیگر : وابسته به روانکاوی

psychoanalytic

psychoanalytic play ther apy

psychoanalytic psychotherapy

psychoanalytic treatment

psychoanalytical

psychoanlyst

psychoatrist

<hr> (عامیانه - سخن یا نوشته) به سبک روانکاوان ولی سطحی

(عامیانه - سخن یا نوشته) به سبک روانکاوان ولی سطحی

واژه های حرف "p" - پیشنهاد کاربران