restaurant host

restaurant manager

restaurant server

restaurants

<hr> معنی : مهمانخانه دار، صاحب رستوران <hr> معانی دیگر : مدیر رستوران، صاحب رستوران (restauranteur هم می گویند)

معنی : مهمانخانه دار، صاحب رستوران معانی دیگر : مدیر رستوران، صاحب رستوران (restauranteur هم می گویند)

restaurateur

restaurateurs

rested

rested in peace

restenosis

resteructuring

<hr> معنی : خوابیده، ساکن، راکد، ایستا <hr> معانی دیگر : در آرامش، آرمیده، در حال استراحت، آرام، در سکون

معنی : خوابیده، ساکن، راکد، ایستا معانی دیگر : در آرامش، آرمیده، در حال استراحت، آرام، در سکون

resting

resting energy

resting level

resting metabolic rate

resting on

<hr> معنی : قرار گاه <hr> معانی دیگر : استراحتگاه

معنی : قرار گاه معانی دیگر : استراحتگاه

resting place

resting potential

resting state

resting upon

resting with

restitic

<hr> معنی : جبران، تلافی، غرامت، اعاده، باز گردانی، ارتجاع <hr> معانی دیگر : استرداد، پسداد، بازدهی، (حقوق) خسارت، تاوان، جبران خسارت، بازپرداخت

معنی : جبران، تلافی، غرامت، اعاده، باز گردانی، ارتجاع معانی دیگر : استرداد، پسداد، بازدهی، (حقوق) خسارت، تاوان، جبران خسارت، بازپرداخت

restitution

restitution coefficient

restitutionary

restitutive

<hr> معنی : بی قرار، سرکش، کله شق، چموش، رام نشو <hr> معانی دیگر : (مثلا اسب) رموک، ناتو، بدلگام، نارام، ناآرام

معنی : بی قرار، سرکش، کله شق، چموش، رام نشو معانی دیگر : (مثلا اسب) رموک، ناتو، بدلگام، نارام، ناآرام

restive

<hr> معنی : مضطرب، بی قرار، بی آرام <hr> معانی دیگر : پر تکان، ناراحت، پرالتهاب، ناآرام، بی تاب، بی شکیب، پویا، ماجراجو، لگام شکن، فعال، اهل عمل، ناراضی، تغییر طلب

معنی : مضطرب، بی قرار، بی آرام معانی دیگر : پر تکان، ناراحت، پرالتهاب، ناآرام، بی تاب، بی شکیب، پویا، ماجراجو، لگام شکن، فعال، اهل عمل، ناراضی، تغییر طلب

restless

restless dream

restless leg syndrome

restless legs syndrome

restless night

<hr> معنی : بی آرام <hr> معانی دیگر : از روی بی تابی یا بیقراری

معنی : بی آرام معانی دیگر : از روی بی تابی یا بیقراری

restlessly

<hr> معنی : خارشک <hr> معانی دیگر : بیقراری، بی تابی

معنی : خارشک معانی دیگر : بیقراری، بی تابی

restlessness

restock

restor

restorability

<hr> معنی : ترمیم، تجدید، اعاده، استرداد، استقرار مجدد، بازگرداندن <hr> معانی دیگر : بازگردانی، پس دادن، بازداد، بازگشت، بازدهی، بازساخته، بازسازی، مرمت، رجوع شود به: restitution

معنی : ترمیم، تجدید، اعاده، استرداد، استقرار مجدد، بازگرداندن معانی دیگر : بازگردانی، پس دادن، بازداد، بازگشت، بازدهی، بازساخته، بازسازی، مرمت، رجوع شود به: restitution

restoration

restoration ecology

<hr> معنی : مقوی، اعاده کننده، تجدید یا مسترد کننده <hr> معانی دیگر : وابسته به بازگردانی یا اعاده، (سلامتی یا نیرو و غیره) نیرو بخش، سلامتی آور، احیاگر، بازآور، به هوش آور

معنی : مقوی، اعاده کننده، تجدید یا مسترد کننده معانی دیگر : وابسته به بازگردانی یا اعاده، (سلامتی یا نیرو و غیره) نیرو بخش، سلامتی آور، احیاگر، بازآور، به هوش آور

restorative

restorative dentistry

restorative food

restorative justice

restorative yoga

<hr> معنی : ترمیم کردن، پس دادن، تعمیر کردن، اعاده دادن، بحال اول بر گرداندن، اعاده کردن، مسترد داشتن، باز دادن <hr> معانی دیگر : (چیز گرفته شده را) باز گرداندن، پسداد کردن، مسترد کردن، در جای خود قرار دادن، در محل اولیه ی خود گذاشتن، دوباره گذاشتن، دوباره سالم کردن، (به تندرستی) برگرداندن، درمان کردن، (به وضع اولیه ی خود) بازگرداندن، مرمت کردن، (فیزیک - جسم ارتجاعی) به شکل اولیه ی خود برگشتن، پس جهش کردن

معنی : ترمیم کردن، پس دادن، تعمیر کردن، اعاده دادن، بحال اول بر گرداندن، اعاده کردن، مسترد داشتن، باز دادن معانی دیگر : (چیز گرفته شده را) باز گرداندن، پسداد کردن، مسترد کردن، در جای خود قرار دادن، در محل اولیه ی خود گذاشتن، دوباره گذاشتن، دوباره سالم کردن، (به تندرستی) برگرداندن، درمان کردن، (به وض

واژه های حرف "r" - پیشنهاد کاربران