انگلیسی به انگلیسی

<hr> معنی : برائت ذمه، تبرئه واریز، رو سفیدی <hr> معانی دیگر : تبرئه، برائت، برائت ضمه، بخشودگی، معافیت قانونی، پرداخت بدهی، از عهده ی چیزی برآمدن

معنی : برائت ذمه، تبرئه واریز، رو سفیدی معانی دیگر : تبرئه، برائت، برائت ضمه، بخشودگی، معافیت قانونی، پرداخت بدهی، از عهده ی چیزی برآمدن

acquittal

<hr> معنی : بخشودگی، برائت، مفاصا، رهایی، ترک دعوی <hr> معانی دیگر : ترک دعوا، معافیت قانونی، سند ترک دعوی

معنی : بخشودگی، برائت، مفاصا، رهایی، ترک دعوی معانی دیگر : ترک دعوا، معافیت قانونی، سند ترک دعوی

acquittance

acquittance of debt

<hr> مبرى قانون ـ فقه : تبرئه شده

مبرى قانون ـ فقه : تبرئه شده

acquitted

acquitter

acral

acrania

<hr> بدون کاسه ء سر، بی جمجمه

بدون کاسه ء سر، بی جمجمه

acranial

acratia

<hr> معنی : زمین <hr> معانی دیگر : (عامیانه - جمع) مقدار زیاد، آکر (واحد اندازه گیری زمین معادل 4047 مترمربع)، جریب فرنگی، (در جمع) زمین، ملک مزروعی، مزرعه، صحرا، رجوع شود به: akko، جریب فرنگی برابر با 06534 پای مربع و یا در حدود‡404 متر مربع برای سنجش زمین

معنی : زمین معانی دیگر : (عامیانه - جمع) مقدار زیاد، آکر (واحد اندازه گیری زمین معادل 4047 مترمربع)، جریب فرنگی، (در جمع) زمین، ملک مزروعی، مزرعه، صحرا، رجوع شود به: akko، جریب فرنگی برابر با 06534 پای مربع و یا در حدود‡404 متر مربع برای سنجش زمین

acre

<hr> معنی : وسعت زمین به جریب <hr> معانی دیگر : وسعت زمین برحسب آکر (جریب فرنگی)

معنی : وسعت زمین به جریب معانی دیگر : وسعت زمین برحسب آکر (جریب فرنگی)

acreage

<hr> معنی : تند، گس، دبش، تند خو، سوزاننده، زننده <hr> معانی دیگر : تلخ، تند و تیز، سوزش آور، (سخن) تند و زننده

معنی : تند، گس، دبش، تند خو، سوزاننده، زننده معانی دیگر : تلخ، تند و تیز، سوزش آور، (سخن) تند و زننده

acrid

acrid smell

<hr> اکریدین (ترکیب بی رنگ و بلورین به فرمول c13h9n که از قیر زغالسنگ به دست می آید)

اکریدین (ترکیب بی رنگ و بلورین به فرمول c13h9n که از قیر زغالسنگ به دست می آید)

acridine

<hr> معنی : سوزانی <hr> معانی دیگر : تیزى، درشتى، زنندگى

معنی : سوزانی معانی دیگر : تیزى، درشتى، زنندگى

acridity

acridly

acridness

<hr> (دارو سازی - پودر بی بو و پرتقالی رنگ به فرمول c14n14n3cl که از اکریدین به دست می آید و به عنوان گندزدا کاربرد دارد) اکریفلاوین

(دارو سازی - پودر بی بو و پرتقالی رنگ به فرمول c14n14n3cl که از اکریدین به دست می آید و به عنوان گندزدا کاربرد دارد) اکریفلاوین

acriflavine

<hr> معنی : تند، زننده <hr> معانی دیگر : (رفتار و سخن) نیش دار، تلخ، پرطعنه، سوزان

معنی : تند، زننده معانی دیگر : (رفتار و سخن) نیش دار، تلخ، پرطعنه، سوزان

acrimonious

acrimonious debate

acrimoniously

<hr> تلخی، تندی، درشتی، بدخلقی، سخن زننده، زخم زبان

تلخی، تندی، درشتی، بدخلقی، سخن زننده، زخم زبان

acrimoniousness

<hr> معنی : تندی، رنجش، شدت <hr> معانی دیگر : ترشرویی، تلخی، اوقات تلخی، خشونت، عصبانیت، نیش داری، زخم زبان

معنی : تندی، رنجش، شدت معانی دیگر : ترشرویی، تلخی، اوقات تلخی، خشونت، عصبانیت، نیش داری، زخم زبان

acrimony

<hr> پیشوند:، نوک تیز، هرمی شکل بودن [acrocephaly]

پیشوند:، نوک تیز، هرمی شکل بودن [acrocephaly]

acro

<hr> معنی : بند باز یا اکروبات، اکروبات <hr> معانی دیگر : آکروبات، بندباز، ژیمناست، آکروبات باز، سیاست باز

معنی : بند باز یا اکروبات، اکروبات معانی دیگر : آکروبات، بندباز، ژیمناست، آکروبات باز، سیاست باز

acrobat

acrobatic

acrobatically

<hr> معنی : بند بازی <hr> معانی دیگر : هر کار مشکل یا ترفندی که سرعت و مهارت لازم داشته باشد، هنر یا مهارت یا ترفند یک آکروبات باز

معنی : بند بازی معانی دیگر : هر کار مشکل یا ترفندی که سرعت و مهارت لازم داشته باشد، هنر یا مهارت یا ترفند یک آکروبات باز

acrobatics

<hr> بندبازی، ریسمان بازی

acrobatism

acrocephalia

<hr> طب دارای جمجمه ء هرمی شکل بطور غیر طبیعی

طب دارای جمجمه ء هرمی شکل بطور غیر طبیعی

acrocephalic

acrocephalous

<hr> (پزشکی) قله دار بودن سر (رجوع شود به:oxycephaly)، جمجمه ء هرمی شکل

(پزشکی) قله دار بودن سر (رجوع شود به:oxycephaly)، جمجمه ء هرمی شکل

acrocephaly

<hr> روانشناسى : کبودى اندامهاى انتهایى

روانشناسى : کبودى اندامهاى انتهایى

acrocyanosis

acrocyanotic

acrodermatitis

acrodont

acrodynia

acrogen

<hr> (شیمی) اکرولئین (آبگونه ی تند و بی رنگ یا زردفام به فرمول ch2chcho که بخار آن چشم را می سوزاند و در ساختن گاز سمی و پلاستیک به کار می رود)

(شیمی) اکرولئین (آبگونه ی تند و بی رنگ یا زردفام به فرمول ch2chcho که بخار آن چشم را می سوزاند و در ساختن گاز سمی و پلاستیک به کار می رود)

acrolein

<hr> روانشناسى : درشتى اندامهاى انتهایى

روانشناسى : درشتى اندامهاى انتهایى

acromegalia

acromegalic

<hr> (پزشکی) بزرگی غیر طبیعی سر و دست و پا، آکرومگالی، درشت سری، تارک کلانی، طب رشد بیش ازاندازه ء سر و دست و پا در اثر ترشح زیاد غده ء هیپوفیز

(پزشکی) بزرگی غیر طبیعی سر و دست و پا، آکرومگالی، درشت سری، تارک کلانی، طب رشد بیش ازاندازه ء سر و دست و پا در اثر ترشح زیاد غده ء هیپوفیز

acromegaly

acromial

acromicria

<hr> (کالبد شناسی) زائده ی اخرمی، قله الکتف، بخش بالایی و بیرونی استخوان کتف، نوک شانه، زائده ء اخرمی استخوان کتف

(کالبد شناسی) زائده ی اخرمی، قله الکتف، بخش بالایی و بیرونی استخوان کتف، نوک شانه، زائده ء اخرمی استخوان کتف

acromion

<hr> معنی : سر نام <hr> معانی دیگر : تارک نام، سرینام (واژه ای که از حروف اول چند واژه ی دیگر ساخته شده باشد مثل radar که از حروف اول radio detecting and ranging گرفته شده است)، کلمه ایکه از حرف اول کلمات دیگری ترکیب شده باشد مانند radar که از کلمات ranging and detectingradio ساخته شده

معنی : سر نام معانی دیگر : تارک نام، سرینام (واژه ای که از حروف اول چند واژه ی دیگر ساخته شده باشد مثل radar که از حروف اول radio detecting and ranging گرفته شده است)، کلمه ایکه از حرف اول کلمات دیگری ترکیب شده باشد مانند radar که از کلمات ranging and detectingradio ساخته شده

واژه های حرف "a" - انگلیسی به انگلیسی