انگلیسی به انگلیسی

emm exe

emma

emma thompson

<hr> اسم خاص مذکر (مخفف آن: manny)

اسم خاص مذکر (مخفف آن: manny)

emmanuel

emmenagogic

<hr> (دارو یا هر چیزی که برای تسریع یا تشدید خونروش در قاعدگی به کار می رود) قاعدگی آور، داروهای ازدیاد قاعدگی، ادویه قاعدگی اور

(دارو یا هر چیزی که برای تسریع یا تشدید خونروش در قاعدگی به کار می رود) قاعدگی آور، داروهای ازدیاد قاعدگی، ادویه قاعدگی اور

emmenagogue

emmental

<hr> معنی : مورچه <hr> معانی دیگر : (قدیمی) مورچه، مور، ant مورچه

معنی : مورچه معانی دیگر : (قدیمی) مورچه، مور، ant مورچه

emmet

emmetrope

<hr> (چشم پزشکی - سالم و طبیعی بودن چشم از نظر انکسار نور و بینایی) بهنجار بینی، دید طبیعی، بینایی طبیعی

(چشم پزشکی - سالم و طبیعی بودن چشم از نظر انکسار نور و بینایی) بهنجار بینی، دید طبیعی، بینایی طبیعی

emmetropia

emmetropic

emmett

emmett till

emmie

<hr> (امریکا) جایزه ی امی (که هر ساله به برنامه و هنرمندان تلویزیون می دهند)

(امریکا) جایزه ی امی (که هر ساله به برنامه و هنرمندان تلویزیون می دهند)

emmy

emmy award

<hr> معنی : نرم کننده، لینت اور <hr> معانی دیگر : (دارو یا چیزی که برای التیام یا نرم کردن پوست بدن و غیره به کار می رود) داروی نرمساز، داروی ملین، ملین

معنی : نرم کننده، لینت اور معانی دیگر : (دارو یا چیزی که برای التیام یا نرم کردن پوست بدن و غیره به کار می رود) داروی نرمساز، داروی ملین، ملین

emollient

<hr> معنی : درامد، پرداخت، حقوق، مداخل، مقرری، مواجب <hr> معانی دیگر : حقوق (ماهانه یا سالیانه و غیره)، کار پاداش، دستمزد، کارمزد، اجرت، معونت

معنی : درامد، پرداخت، حقوق، مداخل، مقرری، مواجب معانی دیگر : حقوق (ماهانه یا سالیانه و غیره)، کار پاداش، دستمزد، کارمزد، اجرت، معونت

emolument

<hr> اسم خاص مذکر (emery هم می نویسند)

اسم خاص مذکر (emery هم می نویسند)

emory

<hr> (معمولا مزاح آمیز - عامیانه) بازی گرانه رفتار کردن (مانند هنرپیشگان با غلو و احساسات و غیره عمل کردن)، رفتار تصنعی داشتن، هیجان بخرج دادن، هیجان نشان دادن، بشوخی اظهاراحساسات کردن

(معمولا مزاح آمیز - عامیانه) بازی گرانه رفتار کردن (مانند هنرپیشگان با غلو و احساسات و غیره عمل کردن)، رفتار تصنعی داشتن، هیجان بخرج دادن، هیجان نشان دادن، بشوخی اظهاراحساسات کردن

emote

emoter

emoticon

<hr> معنی : تلاطم، شور، هیجانی، هیجانات <hr> معانی دیگر : احساس (احساسات)، هیجان، (روان شناسی) شورمندی، انگیختگی، درانگیزش، عاطفه، احساسات

معنی : تلاطم، شور، هیجانی، هیجانات معانی دیگر : احساس (احساسات)، هیجان، (روان شناسی) شورمندی، انگیختگی، درانگیزش، عاطفه، احساسات

emotion

<hr> (وابسته به احساسات و عواطف) هیجانی، احساسی، عاطفی، درانگیزشی (در برابر: عقلانی و استدلالی intellectual و rational)، (نمایشگر احساسات قوی) پر احساسات، پرشور، هیجان زده، درانگیخته، پر احساس، (کسی که زود احساساتش تحریک می شود و به خشم یا گریه و غیره درمی آید) زود خشم، احساساتی، زودگریه، زودانگیز، (تحریک کننده ی احساسات و عواطف) احساس انگیز، تاثیرزا، اشک انگیز، تهییج کننده، هیجان انگیز، حساس، اماده تهییج، مهیج

(وابسته به احساسات و عواطف) هیجانی، احساسی، عاطفی، درانگیزشی (در برابر: عقلانی و استدلالی intellectual و rational)، (نمایشگر احساسات قوی) پر احساسات، پرشور، هیجان زده، درانگیخته، پر احساس، (کسی که زود احساساتش تحریک می شود و به خشم یا گریه و غیره درمی آید) زود خشم، احساساتی، زودگریه، زودانگیز، (تحری

emotional

emotional disorder

emotional distress

emotional first aid

emotional hedge

emotional maturity

emotional outburst

emotional reaction

emotional release

emotional speech

<hr> احساسات نمایی، (تمایل به احساساتی شدن مکرر یا به آسانی) زود انگیزی، زود انگیختگی، شور و هیجان، احساسات گرایی، عاطفه گرایی، احساساتی بودن

احساسات نمایی، (تمایل به احساساتی شدن مکرر یا به آسانی) زود انگیزی، زود انگیختگی، شور و هیجان، احساسات گرایی، عاطفه گرایی، احساساتی بودن

emotionalism

<hr> آدم احساساتی، شخص احساساتی

آدم احساساتی، شخص احساساتی

emotionalist

emotionalistic

<hr> حالت احساساتی، احساساتی بودن، حساسیت

حالت احساساتی، احساساتی بودن، حساسیت

emotionality

<hr> (به طور احساسات آمیز ارائه دادن یا تفسیر و غیره کردن) احساسات آمیز کردن، احساسات را تحریک کردن، احساساتی کردن، دچار احساسات کردن، تحت تاثیراحساسات قرار گرفتن

(به طور احساسات آمیز ارائه دادن یا تفسیر و غیره کردن) احساسات آمیز کردن، احساسات را تحریک کردن، احساساتی کردن، دچار احساسات کردن، تحت تاثیراحساسات قرار گرفتن

emotionalize

emotionally

emotionally charged

emotionally disordered

emotionally mature

<hr> معنی : عاری از احساسات <hr> معانی دیگر : عاری از احساسات

معنی : عاری از احساسات معانی دیگر : عاری از احساسات

emotionless

emotionlessly

emotionlessness

<hr> معنی : وابسته به احساسات <hr> معانی دیگر : احساساتی، عاطفی، احساسی، تاثیری، در انگیزشی، (وابسته به یا تولید کننده ی احساسات) احساس انگیز، احساسات انگیز

معنی : وابسته به احساسات معانی دیگر : احساساتی، عاطفی، احساسی، تاثیری، در انگیزشی، (وابسته به یا تولید کننده ی احساسات) احساس انگیز، احساسات انگیز

emotive

<hr> مخفف: (بمب اتمی - فیزیک) تکانه ی برقاطیسی

مخفف: (بمب اتمی - فیزیک) تکانه ی برقاطیسی

واژه های حرف "e" - انگلیسی به انگلیسی