انگلیسی به انگلیسی

<hr> چه بهتر، به جهنم، خدا را شکر

چه بهتر، به جهنم، خدا را شکر

good riddance

<hr> (انجیل) سامری نیکو، آدم رحیم و نیکوکار

(انجیل) سامری نیکو، آدم رحیم و نیکوکار

good samaritan

good site for a picnic

<hr> بزرگ، بزرگ اندام، نسبتا بزرگ، جادار

بزرگ، بزرگ اندام، نسبتا بزرگ، جادار

good sized

good sport

good student

good taste

good temper

<hr> خوش خلق، خوش قلب، پاکدل، خوش اخلاق، دوست داشتنی، دیر خشم، ملایم، دیر غضب، خوش اخلاق خوش خو

خوش خلق، خوش قلب، پاکدل، خوش اخلاق، دوست داشتنی، دیر خشم، ملایم، دیر غضب، خوش اخلاق خوش خو

good tempered

good time

good to his word

good to see you again

<hr> عمل نیک، لطف، رفتار دوستانه، نیکی

عمل نیک، لطف، رفتار دوستانه، نیکی

good turn

good way

good wine

good word

good work

good works

<hr> bye good خدا حافظ، بدرود، وداع

bye good خدا حافظ، بدرود، وداع

goodby

<hr> معنی : بدرود، وداع، خداحافظی، خدا حافظ <hr> معانی دیگر : by good خدا حافظ، بدرود، وداع

معنی : بدرود، وداع، خداحافظی، خدا حافظ معانی دیگر : by good خدا حافظ، بدرود، وداع

goodbye

goodefella

gooders

goodfella

goodie

<hr> معنی : نسبتا خوب <hr> معانی دیگر : نسبتا خوب

معنی : نسبتا خوب معانی دیگر : نسبتا خوب

goodish

<hr> معنی : خوب، زیبا، قشنگ، خوب <hr> معانی دیگر : خوش قیافه، خوش ظاهر، معتنابه، کثیر، زیاد، عالی، مرغوب

معنی : خوب، زیبا، قشنگ، خوب معانی دیگر : خوش قیافه، خوش ظاهر، معتنابه، کثیر، زیاد، عالی، مرغوب

goodly

<hr> معنی : سالار، بزرگ خانواده، خرده مالک، مهمانخانه دار <hr> معانی دیگر : (تیتر یا عنوان مرد که از جنتلمن یک درجه پایین تر بود) گودمن، آقا، (قدیمی)، سرپرست خانواده، نان آور، شوهر، آقای منزل، بنی گودمن (جاز نواز و رهبر همنوازان جاز - آمریکایی)

معنی : سالار، بزرگ خانواده، خرده مالک، مهمانخانه دار معانی دیگر : (تیتر یا عنوان مرد که از جنتلمن یک درجه پایین تر بود) گودمن، آقا، (قدیمی)، سرپرست خانواده، نان آور، شوهر، آقای منزل، بنی گودمن (جاز نواز و رهبر همنوازان جاز - آمریکایی)

goodman

<hr> معنی : حسن، مروت، خوبی، نیکی <hr> معانی دیگر : پاک نهادی، عالی بودن، مهربانی، نیک سرشتی، نیت پاک، وشتی، علامت تعجب، عجب !، بهترین بخش، صفت حسنه، صفا، خلوص نیت، خاصیت، قوت، نیکوکاری، احسان

معنی : حسن، مروت، خوبی، نیکی معانی دیگر : پاک نهادی، عالی بودن، مهربانی، نیک سرشتی، نیت پاک، وشتی، علامت تعجب، عجب !، بهترین بخش، صفت حسنه، صفا، خلوص نیت، خاصیت، قوت، نیکوکاری، احسان

goodness

goodness gracious

<hr> من چه میدانم، خدامیداند

من چه میدانم، خدامیداند

goodness knows

goodrich

<hr> معنی : متاع، محموله <hr> معانی دیگر : کالا، مال التجاره، اروس، پارچه، (انگلیس) محموله، بار، جنس، اموال منقول، متعلقات شخصی، دارایی، دارایی منقول

معنی : متاع، محموله معانی دیگر : کالا، مال التجاره، اروس، پارچه، (انگلیس) محموله، بار، جنس، اموال منقول، متعلقات شخصی، دارایی، دارایی منقول

goods

goods and chattels

goods in demand

goods stamped with the maker's name

goods train

goods wagon

<hr> معنی : خانم، بانو، کدبانوی خانه <hr> معانی دیگر : (قدیمی)، زن خانه، کدبانو

معنی : خانم، بانو، کدبانوی خانه معانی دیگر : (قدیمی)، زن خانه، کدبانو

goodwife

<hr> معنی : میل، مصلحت، حسن تفاهم، حسن نیت، خوش نیتی <hr> معانی دیگر : نیت پاک، نیکخواهی، توافق، تمایل، سر قفلی

معنی : میل، مصلحت، حسن تفاهم، حسن نیت، خوش نیتی معانی دیگر : نیت پاک، نیکخواهی، توافق، تمایل، سر قفلی

goodwill

goodwill gesture

goodwill mission

<hr> معنی : شیرینی، مغز گردو و غیره، قاقا، چیز خوردنی، بسیار خوب <hr> معانی دیگر : خوردنی، خوراکی دلچسب (مثلا آب نبات)، تنقلات، (عامیانه)، (عامیانه) رجوع شود به: goody-goody، (قدیمی) زن، پیر زن، کدبانو، زن عامی (به صورت عنوان قبل از نام خانوادگی به کار برده می شد)، زن کامل و محترمه از طبقات پایین

معنی : شیرینی، مغز گردو و غیره، قاقا، چیز خوردنی، بسیار خوب معانی دیگر : خوردنی، خوراکی دلچسب (مثلا آب نبات)، تنقلات، (عامیانه)، (عامیانه) رجوع شود به: goody-goody، (قدیمی) زن، پیر زن، کدبانو، زن عامی (به صورت عنوان قبل از نام خانوادگی به کار برده می شد)، زن کامل و محترمه از طبقات پایین

goody

<hr> (عامیانه) آدم مذهبی نما، آدم ریاکار، زاهد متظاهر، مذهبی نما، بسیار خوب، خیلی خوب

(عامیانه) آدم مذهبی نما، آدم ریاکار، زاهد متظاهر، مذهبی نما، بسیار خوب، خیلی خوب

goody goody

goody two shoes

<hr> چارلز گودیر (مخترع آمریکایی که روش ولکانیزه کردن لاستیک را ابداع کرد)

چارلز گودیر (مخترع آمریکایی که روش ولکانیزه کردن لاستیک را ابداع کرد)

goodyear

<hr> معنی : چسبنده، چسبناک، کاملا احساساتی <hr> معانی دیگر : چسبان، شیره مانند، سریش مانند، نوچ، بیش از حد احساساتی، سانتی مانتال، (آمریکا - خودمانی)، شیرین و چسبناک

معنی : چسبنده، چسبناک، کاملا احساساتی معانی دیگر : چسبان، شیره مانند، سریش مانند، نوچ، بیش از حد احساساتی، سانتی مانتال، (آمریکا - خودمانی)، شیرین و چسبناک

gooey

<hr> معنی : شخص احمق و کودن، ادم ساده، خیط و پیت کردن، خطا کردن، از کار طفره رفتن <hr> معانی دیگر : اشتباه کردن، (عامیانه) گاف کردن، (معمولا با: off یا around) اتلاف وقت کردن، وظیفه نشناسی کردن، ول گشتن، آدم ساده لوح، آدم خر، آدم زودباور، اشتباه (احمقانه)، گاف، سهو

معنی : شخص احمق و کودن، ادم ساده، خیط و پیت کردن، خطا کردن، از کار طفره رفتن معانی دیگر : اشتباه کردن، (عامیانه) گاف کردن، (معمولا با: off یا around) اتلاف وقت کردن، وظیفه نشناسی کردن، ول گشتن، آدم ساده لوح، آدم خر، آدم زودباور، اشتباه (احمقانه)، گاف، سهو

واژه های حرف "g" - انگلیسی به انگلیسی