انگلیسی به انگلیسی

internationalised

<hr> معنی : احساسات بین المللی <hr> معانی دیگر : (سیاست یا اصل و همکاری جهانی به سود همگان) جهانگرایی، عقیده بحفظ و رعایت مصالح عمومی ملل

معنی : احساسات بین المللی معانی دیگر : (سیاست یا اصل و همکاری جهانی به سود همگان) جهانگرایی، عقیده بحفظ و رعایت مصالح عمومی ملل

internationalism

<hr> جهانگرای، معتقد به همکاری جهانی، هواخواه رعایت مصالح همه ملل، کسیکه دارای احساسات بین المللی باشد

جهانگرای، معتقد به همکاری جهانی، هواخواه رعایت مصالح همه ملل، کسیکه دارای احساسات بین المللی باشد

internationalist

internationality

<hr> معنی : بین المللی کردن <hr> معانی دیگر : بین المللی کردن

معنی : بین المللی کردن معانی دیگر : بین المللی کردن

internationalization

<hr> معنی : بین المللی کردن <hr> معانی دیگر : میان هاوشی کردن

معنی : بین المللی کردن معانی دیگر : میان هاوشی کردن

internationalize

internationalized

<hr> از لحاظ بین المللی، در میان همه ملت ها

از لحاظ بین المللی، در میان همه ملت ها

internationally

internaut

<hr> رجوع شود به: intern، کارورز، پزشک، یا جراحی که در بیمارستان اقامت دارد

رجوع شود به: intern، کارورز، پزشک، یا جراحی که در بیمارستان اقامت دارد

interne

<hr> معنی : کشتار یکدیگر، کشتار متقابل، قاتل، خونین <hr> معانی دیگر : (کشنده یا مخرب برای هر دو طرف) دوسوکش، دوسو برانداز، دوسو تباهگر(انه)، خانمانسوز، (در اصل) پرکشتار، ویرانگر، تباهگر(انه)

معنی : کشتار یکدیگر، کشتار متقابل، قاتل، خونین معانی دیگر : (کشنده یا مخرب برای هر دو طرف) دوسوکش، دوسو برانداز، دوسو تباهگر(انه)، خانمانسوز، (در اصل) پرکشتار، ویرانگر، تباهگر(انه)

internecine

<hr> زندانی جنگ، اسیر جنگی، بازداشت شدگان جنگی، کسیکه در جایی نگاه داشته یا توقیف شود

زندانی جنگ، اسیر جنگی، بازداشت شدگان جنگی، کسیکه در جایی نگاه داشته یا توقیف شود

internee

<hr> (کامپیوتر) اینترنت، ابر شبکه

(کامپیوتر) اینترنت، ابر شبکه

internet

internet architecture board

internet assigned names authority

internet banking

internet content provider

internet control message protocol

internet corporation for assigned names numbers

internet engineering task force

internet gold

internet group management protocol

internet information server

internet message access protocol

internet network

internet network information center

internet presence provider

internet protocol

internet provider

internet relay chat

internet service provider

internet society

internet technologies china

internetwork packet exchange

<hr> رجوع شود به: internuncial neuron، interneural وابسته به سلول عصب، داخل عصبی

رجوع شود به: internuncial neuron، interneural وابسته به سلول عصب، داخل عصبی

interneuron

interneuronal

internic

<hr> معنی : متخصص داروهای درونی، پزشک امراض داخلی <hr> معانی دیگر : (پزشکی) متخصص درون پزشکی، متخصص طب داخلی، طب متخصص داروهای درونی، پزشک امرا­ داخلی

معنی : متخصص داروهای درونی، پزشک امراض داخلی معانی دیگر : (پزشکی) متخصص درون پزشکی، متخصص طب داخلی، طب متخصص داروهای درونی، پزشک امرا­ داخلی

internist

<hr> معنی : توقیف، نگاهداری <hr> معانی دیگر : بازداشت (در زندان اسیران جنگ)، زندانی شدن (در بازداشتگاه)

معنی : توقیف، نگاهداری معانی دیگر : بازداشت (در زندان اسیران جنگ)، زندانی شدن (در بازداشتگاه)

internment

internment camp

internodal

<hr> معنی : قسمت، بند، قطعه، میان گره، قسمت میان دو بند یا مفصل <hr> معانی دیگر : (کالبد شناسی - جانورشناسی - گیاه شناسی) میانگره

معنی : قسمت، بند، قطعه، میان گره، قسمت میان دو بند یا مفصل معانی دیگر : (کالبد شناسی - جانورشناسی - گیاه شناسی) میانگره

internode

<hr> معنی : دوره انترنی، انترن بودن <hr> معانی دیگر : (پزشکی)، دستیاری، بالین ورزی، انترنی، کارورزی، کارآموزی

معنی : دوره انترنی، انترن بودن معانی دیگر : (پزشکی)، دستیاری، بالین ورزی، انترنی، کارورزی، کارآموزی

واژه های حرف "i" - انگلیسی به انگلیسی