انگلیسی به انگلیسی

<hr> معنی : غرا، سریشم، سریشمماهی، ورقه میکا <hr> معانی دیگر : سریشم ماهی (از ماهی به دست می آید)، طلق

معنی : غرا، سریشم، سریشمماهی، ورقه میکا معانی دیگر : سریشم ماهی (از ماهی به دست می آید)، طلق

isinglass

<hr> (اسطوره ی مصر) ایسیس (الهه ی باروری)، (انگلیس) رودخانه تمز (به ویژه در شهر اکسفورد و غرب آن)، افسانه مصری ایزس الهه حاصلخیزی

(اسطوره ی مصر) ایسیس (الهه ی باروری)، (انگلیس) رودخانه تمز (به ویژه در شهر اکسفورد و غرب آن)، افسانه مصری ایزس الهه حاصلخیزی

isis

isla

isla de pascua

<hr> معنی : اسلام، دین اسلام <hr> معانی دیگر : مسلمین، مسلمانان، مسلمانی، اسلامی

معنی : اسلام، دین اسلام معانی دیگر : مسلمین، مسلمانان، مسلمانی، اسلامی

islam

<hr> شهر اسلام آباد (پایتخت کشور پاکستان)

شهر اسلام آباد (پایتخت کشور پاکستان)

islamabad

<hr> معنی : اسلامی <hr> معانی دیگر : اسلامی

معنی : اسلامی معانی دیگر : اسلامی

islamic

islamic fundamentalism

islamic holy places

islamic jihad

islamic militants

islamic movement

islamic republic of iran

islamic salvation front

islamicist

islamisation

<hr> معنی : اسلام گرایی، پیروی از دیناسلام <hr> معانی دیگر : پیروی از دین اسلام، اسلام گرایی

معنی : اسلام گرایی، پیروی از دیناسلام معانی دیگر : پیروی از دین اسلام، اسلام گرایی

islamism

islamist

islamite

islamitic

islamization

<hr> اسلامی کردن، مسلمان کردن، صورت اسلامی دادن به، بصورت اسلامی در اوردن

اسلامی کردن، مسلمان کردن، صورت اسلامی دادن به، بصورت اسلامی در اوردن

islamize

islamophobia

<hr> معنی : جزیره، ابخست، جزیره ساختن، جزیره دار کردن <hr> معانی دیگر : آبخست، آداک، (مجازی) بخش ویژه، ناحیه ی مجزا، (کالبدشناسی: توده ی یاخته یا بافت که از نظر ساختمان و غیره با بافت های مجاور خود فرق دارد) جزیره، انبوهه، انبوهک، به صورت جزیره درآوردن، مجزا کردن، جدا کردن، آبخستی کردن، پر جزیره کردن، آبخست پوش (یا آبخست افشان) کردن، رجوع شود به: traffic island، (کشتی هواپیما بر) کابین عرشه (که رادارها و غیره در آن قرار دارد)، محل میخکوبی شده وسط خیابان و میدان و غیره

معنی : جزیره، ابخست، جزیره ساختن، جزیره دار کردن معانی دیگر : آبخست، آداک، (مجازی) بخش ویژه، ناحیه ی مجزا، (کالبدشناسی: توده ی یاخته یا بافت که از نظر ساختمان و غیره با بافت های مجاور خود فرق دارد) جزیره، انبوهه، انبوهک، به صورت جزیره درآوردن، مجزا کردن، جدا کردن، آبخستی کردن، پر جزیره کردن، آبخست پ

island

island of langerhans

<hr> معنی : جزیرهنشین <hr> معانی دیگر : آبخست زی، ساکن جزیره

معنی : جزیرهنشین معانی دیگر : آبخست زی، ساکن جزیره

islander

<hr> معنی : جزیره کوچک، جزیره، جزیره نشین کردن <hr> معانی دیگر : جزیره ی کوچک، آبخستک، جزیرک، آداکچه، در آبخستک قرار دادن، آبخستک سان کردن، مجزا کردن

معنی : جزیره کوچک، جزیره، جزیره نشین کردن معانی دیگر : جزیره ی کوچک، آبخستک، جزیرک، آداکچه، در آبخستک قرار دادن، آبخستک سان کردن، مجزا کردن

isle

isle of man

<hr> معنی : جزیره کوچک، جای پرت و دور افتاده <hr> معانی دیگر : جزیره ی بسیار کوچک، جزیرکچه، آبخستکچه

معنی : جزیره کوچک، جای پرت و دور افتاده معانی دیگر : جزیره ی بسیار کوچک، جزیرکچه، آبخستکچه

islet

islet of langerhans

<hr> (کالبدشناسی) آنبوهک های لانگرهانس (در پانکراس که انسولین می سازند)، جزایر لانگرهانس، تش، دسته های سلولی اثنی عشر بنام gt;جزایرلانگرهانس lt; که تولید انسولین میکنند

(کالبدشناسی) آنبوهک های لانگرهانس (در پانکراس که انسولین می سازند)، جزایر لانگرهانس، تش، دسته های سلولی اثنی عشر بنام gt;جزایرلانگرهانس lt; که تولید انسولین میکنند

islets of langerhans

<hr> معنی : گرایش، رویه، سیستمعملی <hr> معانی دیگر : انگاره، تئوری، n : اصول، عقیده، اعتقاد، مکتب، اصالت، suf : پسوندی بمعنی gt;عمل lt; و gt;کار lt; و gt;طریقه عمل lt; و gt;حالت lt; و gt;شرط lt; و gt;پیروی lt; <hr> ism _ پسوند: (اسم ساز)، عمل، کار، - کنی [terrorism]، حالت، بودن [pauperism]، ویژگی، خاصیت، - ی [patriotism]، مکتب، گرایی، تمایل به، انگاری [socialism یا cubism]، ... پرستی، ... دوستی [nationalism]، نمونه ی، مثالی از [witticism]

معنی : گرایش، رویه، سیستمعملی معانی دیگر : انگاره، تئوری، n : اصول، عقیده، اعتقاد، مکتب، اصالت، suf : پسوندی بمعنی gt;عمل lt; و gt;کار lt; و gt;طریقه عمل lt; و gt;حالت lt; و gt;شرط lt; و gt;پیروی lt; ism _ پسوند: (اسم ساز)، عمل، کار، - کنی [terrorism]، حالت، بودن [pauperism]، ویژگی، خاصیت، - ی [patr

isma'ili

isma'iliya

ismail haniya

ismail haniyeh

ismailiya

<hr> معنی : نیست <hr> معانی دیگر : مخفف: is not

معنی : نیست معانی دیگر : مخفف: is not

isn't

isn't half as good as

isn't he handsome

<hr> پیشوند: همانند، برابر، همسان، مشابه، مساوی، جور [isomorph]

پیشوند: همانند، برابر، همسان، مشابه، مساوی، جور [isomorph]

<hr> (زیست شناسی) جور ـ هم چسبیدگی

(زیست شناسی) جور ـ هم چسبیدگی

isoagglutination

isoagglutinative

<hr> (زیست شناسی) جور ـ هم چسبنده

(زیست شناسی) جور ـ هم چسبنده

isoagglutinin

isoamyl

<hr> (نقشه ی هواشناسی: خطی که جاهای دارای فشار با رومتریک برابر را نشان می دهد) خط هم فشار، همفشار، ایزوبار، (شیمی: اتمی که وزن اتمی آن همانند اتم دیگری باشد ولی شماره ی اتمی آنها یکی نباشد) هم بار، تک فشار، جغ خط جغرافیایی نشان دهنده نقاط هم فشار، دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیر مساوی

(نقشه ی هواشناسی: خطی که جاهای دارای فشار با رومتریک برابر را نشان می دهد) خط هم فشار، همفشار، ایزوبار، (شیمی: اتمی که وزن اتمی آن همانند اتم دیگری باشد ولی شماره ی اتمی آنها یکی نباشد) هم بار، تک فشار، جغ خط جغرافیایی نشان دهنده نقاط هم فشار، دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیر مساوی

واژه های حرف "i" - انگلیسی به انگلیسی