انگلیسی به انگلیسی

menstruant

<hr> معنی : دشتان شدن، قاعده شدن، حیض شدن <hr> معانی دیگر : ماهانه شدن، رگل شدن، بی نماز شدن، حی­ شدن

معنی : دشتان شدن، قاعده شدن، حیض شدن معانی دیگر : ماهانه شدن، رگل شدن، بی نماز شدن، حی­ شدن

menstruate

<hr> معنی : طمی، قاعدگی زنان، خونریزی رحم، حیض، دشتان <hr> معانی دیگر : قاعدگی، دشتانگی، ماهانگی، عادت ماهانه، طمک

معنی : طمی، قاعدگی زنان، خونریزی رحم، حیض، دشتان معانی دیگر : قاعدگی، دشتانگی، ماهانگی، عادت ماهانه، طمک

menstruation

menstruation pains

<hr> قاعده ای، دشتان (شده)، حیض شده، وابسته به دشتان، دشتانی، حائض

قاعده ای، دشتان (شده)، حیض شده، وابسته به دشتان، دشتانی، حائض

menstruous

<hr> (هر آبگونه ای که جامدات را حل کند به ویژه آبگونه ای که برای گرفتن دارو از گیاه به کار می رود) فروکافت گر، حلال

(هر آبگونه ای که جامدات را حل کند به ویژه آبگونه ای که برای گرفتن دارو از گیاه به کار می رود) فروکافت گر، حلال

menstruum

mensual

<hr> قابلیت اندازه گیری، پیمایش پذیری

قابلیت اندازه گیری، پیمایش پذیری

mensurability

<hr> سنجش پذیر، پیمانه پذیر، قابل اندازه گیری، قابل پیمایش واندازه گیری، پیمودنی

سنجش پذیر، پیمانه پذیر، قابل اندازه گیری، قابل پیمایش واندازه گیری، پیمودنی

mensurable

<hr> وابسته به سنجش و اندازه گیری، پیمانه ای، سنجشی

وابسته به سنجش و اندازه گیری، پیمانه ای، سنجشی

mensural

<hr> معنی : پیمایش، اندازه گیری <hr> معانی دیگر : سنجش، انصاف

معنی : پیمایش، اندازه گیری معانی دیگر : سنجش، انصاف

mensuration

mensurative

<hr> معنی : لباس مردانه <hr> معانی دیگر : لباس مردانه (men's wear هم می گویند)، لباس مردانه (mens wear هم می گویند)

معنی : لباس مردانه معانی دیگر : لباس مردانه (men's wear هم می گویند)، لباس مردانه (mens wear هم می گویند)

menswear

<hr> ment_ پسوند (اسم ساز):، نتیجه، پیامد، پیرو [hutment یا revetment]، ابزار، وسیله، عامل، کنش گر، کارآور [escapement]، فرایند، عمل، روش [impressment]

ment_ پسوند (اسم ساز):، نتیجه، پیامد، پیرو [hutment یا revetment]، ابزار، وسیله، عامل، کنش گر، کارآور [escapement]، فرایند، عمل، روش [impressment]

ment

<hr> معنی : دماغی، مغزی، فکری، روانی، معنوی، روحی، هوشی <hr> معانی دیگر : وابسته به مغز و عقل، عقلانی، خردی، ذهنی، (روان شناسی) روانی، (عامیانه) دیوانه، وابسته به چانه، چانه ای، زنخی، زنخدانی

معنی : دماغی، مغزی، فکری، روانی، معنوی، روحی، هوشی معانی دیگر : وابسته به مغز و عقل، عقلانی، خردی، ذهنی، (روان شناسی) روانی، (عامیانه) دیوانه، وابسته به چانه، چانه ای، زنخی، زنخدانی

mental

mental aberration

<hr> سن هوشی، رشد فکری، سن عقلی، سن عقلی he is twenty years old, but has the mental age of a five year old او بیست ساله است ولی سن عقل او به اندازهی یک بچهی پنج ساله است

سن هوشی، رشد فکری، سن عقلی، سن عقلی he is twenty years old, but has the mental age of a five year old او بیست ساله است ولی سن عقل او به اندازهی یک بچهی پنج ساله است

mental age

mental blocks

mental breakdown

mental capacity

mental case

mental challenge

mental condition

mental crisis

mental defect

<hr> (قدیمی) رجوع شود به: mental retardation، عقب ماندگی روانی وفکری

(قدیمی) رجوع شود به: mental retardation، عقب ماندگی روانی وفکری

mental deficiency

mental disease

mental distress

mental disturbance

mental fatigue

mental first aid

mental health

mental health officer

mental hospital

mental hygiene

mental illness

mental institution

mental patient

mental readiness

<hr> عقب افتادگی فکری، پس ماندگی ذهنی، کند ذهنی

عقب افتادگی فکری، پس ماندگی ذهنی، کند ذهنی

mental retardation

mental state

mental stress

mental test

mental work

<hr> (این باور: هر چیز فقط هنگامی وجود دارد که ذهنا مورد ملاحظه قرار گیرد) ذهن گرایی

(این باور: هر چیز فقط هنگامی وجود دارد که ذهنا مورد ملاحظه قرار گیرد) ذهن گرایی

mentalism

<hr> ذهن گرای، اندیشه خوان

mentalist

<hr> معنی : اندیشه، مشعر، قوه ذهنی، طرز فکر، ذهن، روحیه <hr> معانی دیگر : ذهنیت، توانایی ذهنی، ظرفیت فکری، اندیشه گنجایی

معنی : اندیشه، مشعر، قوه ذهنی، طرز فکر، ذهن، روحیه معانی دیگر : ذهنیت، توانایی ذهنی، ظرفیت فکری، اندیشه گنجایی

mentality

<hr> معنی : از نظر روانی، روحا، فکرا <hr> معانی دیگر : فکرا، روحا، از نظر روانی

معنی : از نظر روانی، روحا، فکرا معانی دیگر : فکرا، روحا، از نظر روانی

واژه های حرف "m" - انگلیسی به انگلیسی