انگلیسی به انگلیسی

<hr> معنی : جدلی، ال بحی و جدل <hr> معانی دیگر : اهل جدل، اهل مجادله، ستیز دوست، اهل درگیری، مجادله گرای، مرافعه دوست، polemical جدلی، اهل بحک وجدل

معنی : جدلی، ال بحی و جدل معانی دیگر : اهل جدل، اهل مجادله، ستیز دوست، اهل درگیری، مجادله گرای، مرافعه دوست، polemical جدلی، اهل بحک وجدل

polemicist

<hr> polemize : بحک وجدل کردن، جدلی کردن

polemize : بحک وجدل کردن، جدلی کردن

polemicize

<hr> معنی : بحی، بحی و جدل <hr> معانی دیگر : (با فعل مفرد) اصول جر و بحث، جدل شناسی، ستیهش

معنی : بحی، بحی و جدل معانی دیگر : (با فعل مفرد) اصول جر و بحث، جدل شناسی، ستیهش

polemics

polemics per se

polemise

<hr> polemicize : بحک وجدل کردن، جدلی کردن

polemicize : بحک وجدل کردن، جدلی کردن

polemize

<hr> (خوراکپزی ایتالیایی - شوربای ذرت) پولنته، خریره جو و شاه بلوط

(خوراکپزی ایتالیایی - شوربای ذرت) پولنته، خریره جو و شاه بلوط

polenta

<hr> کسی که با تیر یا چوب دراز قایق می راند، کسیکه باچوب یا دیرک کار یا حرکت کند، اسب عصارخانه

کسی که با تیر یا چوب دراز قایق می راند، کسیکه باچوب یا دیرک کار یا حرکت کند، اسب عصارخانه

poler

<hr> کاملا متقابل یا مخالف یا متضاد

کاملا متقابل یا مخالف یا متضاد

poles apart

<hr> معنی : پاسبان، اداره شهربانی، اداره یا حکومت کردن، حفظ نظم و ارامش کردن، بوسیله پلیس اداره و کنترل کردن <hr> معانی دیگر : شهربانی، نظمیه، (با فعل جمع) پاسبانان، افراد (یا افسران) پلیس، مامور(ان) امنیتی، مستحفظ، مامور(ان) انتظامی، پاسبانی کردن، پاس دادن، مراقبت کردن، پاییدن، کنترل کردن، مهار کردن، (قدیمی) نظم عمومی، (ارتش) دژبان (military police هم می گویند)، (امریکا- معمولا با: up) دژبانی کردن، حفظ نظم وارامش کشور یاشهری را کردن

معنی : پاسبان، اداره شهربانی، اداره یا حکومت کردن، حفظ نظم و ارامش کردن، بوسیله پلیس اداره و کنترل کردن معانی دیگر : شهربانی، نظمیه، (با فعل جمع) پاسبانان، افراد (یا افسران) پلیس، مامور(ان) امنیتی، مستحفظ، مامور(ان) انتظامی، پاسبانی کردن، پاس دادن، مراقبت کردن، پاییدن، کنترل کردن، مهار کردن، (قدیمی)

police

police academy

police arrived on the scene

police bomb disposal expert

police brass

police cadet

police car

police chase

police commander

police constable

<hr> معنی : کلانتری، ضابطین شهربانی <hr> معانی دیگر : (امریکا) دادگاه شهربانی

معنی : کلانتری، ضابطین شهربانی معانی دیگر : (امریکا) دادگاه شهربانی

police court

police crackdown

police detective

<hr> سگ پلیس (به ویژه سگ گرگ)، سگ پاسبان، سگ پاسبان سگ گرگ

سگ پلیس (به ویژه سگ گرگ)، سگ پاسبان، سگ پاسبان سگ گرگ

police dog

police dog trainer

<hr> power police نیروی انتظامی، نیروی پلیس، دادگاه پلیس

power police نیروی انتظامی، نیروی پلیس، دادگاه پلیس

police force

police headquarters

police informant

police inspector general

police investigator

police laws

police log

police minister

police network

<hr> افسر پلیس، افسر شهربانی، پاسبان، مامور پلیس

افسر پلیس، افسر شهربانی، پاسبان، مامور پلیس

police officer

police patrol

police pursuit

police raid

police record

<hr> معنی : حکومت پلیسی، اداره کشور بوسیله نیروی پلیس <hr> معانی دیگر : حکومت رعب و تهدید

معنی : حکومت پلیسی، اداره کشور بوسیله نیروی پلیس معانی دیگر : حکومت رعب و تهدید

police state

<hr> معنی : کلانتری، مرکز پلیس <hr> معانی دیگر : ایستگاه پلیس، پاسگاه

معنی : کلانتری، مرکز پلیس معانی دیگر : ایستگاه پلیس، پاسگاه

police station

police surveillance

<hr> معنی : پاسبان، مامور پلیس <hr> معانی دیگر : (مفرد) پلیس

معنی : پاسبان، مامور پلیس معانی دیگر : (مفرد) پلیس

policeman

policeman on the beat

policewoman

policier

policing

<hr> معنی : مطب، داروخانه، درمانکده <hr> معانی دیگر : درمانگاه

معنی : مطب، داروخانه، درمانکده معانی دیگر : درمانگاه

policlinic

<hr> معنی : سیاست، خط مشی، سیاستمداری، کاردانی، بیمه نامه، ورقه بیمه، سند معلق به انجام شرطی <hr> معانی دیگر : تدبیرگان، تدبیرگری، ترفند، اقدام عاقلانه، مصلحت اندیشی، زرنگی، زیرکی، (در اصل) دولت، سازمان دولتی، بیمه نامه (نام کامل آن: insurance policy)، اداره یاحکومت کردن

معنی : سیاست، خط مشی، سیاستمداری، کاردانی، بیمه نامه، ورقه بیمه، سند معلق به انجام شرطی معانی دیگر : تدبیرگان، تدبیرگری، ترفند، اقدام عاقلانه، مصلحت اندیشی، زرنگی، زیرکی، (در اصل) دولت، سازمان دولتی، بیمه نامه (نام کامل آن: insurance policy)، اداره یاحکومت کردن

واژه های حرف "p" - انگلیسی به انگلیسی