انگلیسی به انگلیسی

<hr> معنی : ابکاری فلزی، روکشی با سیم و زر و غیره <hr> معانی دیگر : عمل آب دادن فلزات، آبکاری، اندود گری، روکش کاری، روکش فلزی

معنی : ابکاری فلزی، روکشی با سیم و زر و غیره معانی دیگر : عمل آب دادن فلزات، آبکاری، اندود گری، روکش کاری، روکش فلزی

plating

<hr> وابسته به یا دارای طلای سفید، پلاتینی، سپید زری، وابسته به پلاتین

وابسته به یا دارای طلای سفید، پلاتینی، سپید زری، وابسته به پلاتین

platinic

platinisation

platinise

platinization

<hr> با پلاتین اندودن یا آمیختن، سپید زراندود کردن، آب پلاتین دادن، با پلاتین و ترکیبات ان مخلوط کردن یا اندودن، پلاتین روی چیزی کشیدن

با پلاتین اندودن یا آمیختن، سپید زراندود کردن، آب پلاتین دادن، با پلاتین و ترکیبات ان مخلوط کردن یا اندودن، پلاتین روی چیزی کشیدن

platinize

<hr> پلاتین مانند، سپید زرسان، شبیه طلای سفید، شبیه پلاتین، الیاژی از مس و نیکل و تنگستن

پلاتین مانند، سپید زرسان، شبیه طلای سفید، شبیه پلاتین، الیاژی از مس و نیکل و تنگستن

platinoid

<hr> وابسته به یا دارای طلای سفید (به ویژه پلاتین)، سپیدزری، محتوی پلاتین، دارای طلای سفید مخصوصا دو ظرفیتی

وابسته به یا دارای طلای سفید (به ویژه پلاتین)، سپیدزری، محتوی پلاتین، دارای طلای سفید مخصوصا دو ظرفیتی

platinous

<hr> معنی : پلاتین، پلاتین یا طلای سفید <hr> معانی دیگر : طلای سفید، سپید زر، پلاتین (فلز گران بها - نشان آن: pt: وزن اتمی: 195/09، شماره ی اتمی: 78، وزن مخصوص: 21/45، نقطه ی گداز: 1772 درجه سانتیگراد، نقطه جوش: 3827 درجه سانتیگراد)، صفحه ی گرام (یا نوار ویدئو و غیره) که بیش از یک میلیون نسخه فروش داشته است

معنی : پلاتین، پلاتین یا طلای سفید معانی دیگر : طلای سفید، سپید زر، پلاتین (فلز گران بها - نشان آن: pt: وزن اتمی: 195/09، شماره ی اتمی: 78، وزن مخصوص: 21/45، نقطه ی گداز: 1772 درجه سانتیگراد، نقطه جوش: 3827 درجه سانتیگراد)، صفحه ی گرام (یا نوار ویدئو و غیره) که بیش از یک میلیون نسخه فروش داشته است

platinum

<hr> (شیمی) سیاه پلاتینی (گرد سیاهی که از املاح سپید زر به دست می آید)، گرد سیاه پلاتین حاصله از حل املاح ان

(شیمی) سیاه پلاتینی (گرد سیاهی که از املاح سپید زر به دست می آید)، گرد سیاه پلاتین حاصله از حل املاح ان

platinum black

<hr> معنی : ابتذال، پیش پا افتادگی، بی مزگی، بیاتی <hr> معانی دیگر : (سخن و نوشتار) ابتذال، تکرار مکررات

معنی : ابتذال، پیش پا افتادگی، بی مزگی، بیاتی معانی دیگر : (سخن و نوشتار) ابتذال، تکرار مکررات

platitude

platitudinise

<hr> تکرار مکررات کردن، یاوه نویسی کردن، حرف مبتذل زدن، بیمزه بودن، بیمزگی کردن، پیش پا افتاده کردن

تکرار مکررات کردن، یاوه نویسی کردن، حرف مبتذل زدن، بیمزه بودن، بیمزگی کردن، پیش پا افتاده کردن

platitudinize

<hr> معنی : بی مزه، مبتذل، تکراری و پیش پا افتاده <hr> معانی دیگر : تکراری و پیش پا افتاده کردن

معنی : بی مزه، مبتذل، تکراری و پیش پا افتاده معانی دیگر : تکراری و پیش پا افتاده کردن

platitudinous

platitudinously

<hr> معنی : افلاطون <hr> معانی دیگر : افلاطون (فیلسوف یونانی)

معنی : افلاطون معانی دیگر : افلاطون (فیلسوف یونانی)

plato

<hr> معنی : افلاطونی، پیرو افلاطون <hr> معانی دیگر : (معمولا p کوچک) وابسته به عشق پاک (و خالی از علائق یا روابط شهوانی)، وابسته به افلاطون و فلسفه ی او، غیر عملی، خوش بینانه، آرمانی

معنی : افلاطونی، پیرو افلاطون معانی دیگر : (معمولا p کوچک) وابسته به عشق پاک (و خالی از علائق یا روابط شهوانی)، وابسته به افلاطون و فلسفه ی او، غیر عملی، خوش بینانه، آرمانی

platonic

platonic love

platonically

<hr> معنی : فلسفه افلاطون، فلسفه ایدهالی، پیروی از روش افلاطونی <hr> معانی دیگر : افلاطون گرایی، مکتب افلاطون، فلسفه ایده الی شدن

معنی : فلسفه افلاطون، فلسفه ایدهالی، پیروی از روش افلاطونی معانی دیگر : افلاطون گرایی، مکتب افلاطون، فلسفه ایده الی شدن

platonism

<hr> معنی : گروه، جوخهءافراد <hr> معانی دیگر : دسته ی کوچک، گروهه، (ارتش) دسته (که شامل دو یا چند جوخه squad است و فرماندهی آن به عهده ی یک ستوان است)، (ورزش) بخشی از تیم (مثلا بازیکنان دفاعی در فوتبال امریکایی)، (ارتش) به دسته تقسیم کردن، در دسته قرار دادن

معنی : گروه، جوخهءافراد معانی دیگر : دسته ی کوچک، گروهه، (ارتش) دسته (که شامل دو یا چند جوخه squad است و فرماندهی آن به عهده ی یک ستوان است)، (ورزش) بخشی از تیم (مثلا بازیکنان دفاعی در فوتبال امریکایی)، (ارتش) به دسته تقسیم کردن، در دسته قرار دادن

platoon

platoon commander

<hr> (ارتش امریکا) گروهبان دسته، استوار دوم

(ارتش امریکا) گروهبان دسته، استوار دوم

platoon sergeant

platteland

<hr> معنی : دیس، صفحه گرامافون، بشقاب بزرگ، هر چیز پهن <hr> معانی دیگر : (ظرف) دیس، بشقاب بیضی، خوانچه، تریان، طبقچه، صفحه ی گردان (که صفحه ی گرامافون را روی آن قرار می دهند)، (عامیانه) صفحه ی گرامافون

معنی : دیس، صفحه گرامافون، بشقاب بزرگ، هر چیز پهن معانی دیگر : (ظرف) دیس، بشقاب بیضی، خوانچه، تریان، طبقچه، صفحه ی گردان (که صفحه ی گرامافون را روی آن قرار می دهند)، (عامیانه) صفحه ی گرامافون

platter

<hr> معنی : پهن، شبیه بشقاب <hr> معانی دیگر : پیشوند: پهن، هموار، هامن [platyhelminth]، (به ویژه سنگ ها و گدازه ی آتشفشانی) ورقه ورقه، صفحه صفحه، (جانور شناسی) رنگین ماهی (جنس xiphophorous - بومی امریکای مرکزی)

معنی : پهن، شبیه بشقاب معانی دیگر : پیشوند: پهن، هموار، هامن [platyhelminth]، (به ویژه سنگ ها و گدازه ی آتشفشانی) ورقه ورقه، صفحه صفحه، (جانور شناسی) رنگین ماهی (جنس xiphophorous - بومی امریکای مرکزی)

platy

platycephalic

platycephalism

platycephalous

platycephaly

platycnemia

<hr> (جانور شناسی) پهن کرم (شاخه ی platyhelminthes که شامل نوار کرم ها و غیره می شود) (flatworm هم می گویند)، جنسی از کرمهای پهن، پهن کرم

(جانور شناسی) پهن کرم (شاخه ی platyhelminthes که شامل نوار کرم ها و غیره می شود) (flatworm هم می گویند)، جنسی از کرمهای پهن، پهن کرم

platyhelminth

platyhelminthic

platypodia

<hr> (جانور شناسی) پلاتیپوس (ornithorhynchus anatinus - بومی استرالیا و آبزی و تخم گذار - duckbill هم می گویند)، پستاندار ابزی و منقاردار و صدفخوار جنوب استرالیا

(جانور شناسی) پلاتیپوس (ornithorhynchus anatinus - بومی استرالیا و آبزی و تخم گذار - duckbill هم می گویند)، پستاندار ابزی و منقاردار و صدفخوار جنوب استرالیا

platypus

platyrhine

platyrhinian

<hr> (جانورشناسی) پهن بینی، دارای بینی پهن و کوتاه، پهن بینی

(جانورشناسی) پهن بینی، دارای بینی پهن و کوتاه، پهن بینی

platyrrhine

platyrrhinian

platyrrhinic

platyrrhiny

platysma

<hr> معنی : تمجید، هلهله شادی، صدای آفرین، دست زدن <hr> معانی دیگر : هلهله و کف زنی، دست زدن و تحسین، زه گفت، آفرین باد، مرحبا، احسن، آفرین (گویی)، صدای افرین

معنی : تمجید، هلهله شادی، صدای آفرین، دست زدن معانی دیگر : هلهله و کف زنی، دست زدن و تحسین، زه گفت، آفرین باد، مرحبا، احسن، آفرین (گویی)، صدای افرین

plaudit

plaudits

<hr> معنی : باور کردنی و معقول بودن <hr> معانی دیگر : باورکردنی و معقول بودن

معنی : باور کردنی و معقول بودن معانی دیگر : باورکردنی و معقول بودن

plausibility

<hr> معنی : پذیرفتنی، باور کردنی، محتمل، قابل استماع <hr> معانی دیگر : (معمولا همراه با ناباوری) محتمل، شدنی، انگاردنی، (معمولا همراه با عدم اعتماد) ظاهرا امین و درست، ظاهرا منصف، ظاهرا راستگو، موجه نما

معنی : پذیرفتنی، باور کردنی، محتمل، قابل استماع معانی دیگر : (معمولا همراه با ناباوری) محتمل، شدنی، انگاردنی، (معمولا همراه با عدم اعتماد) ظاهرا امین و درست، ظاهرا منصف، ظاهرا راستگو، موجه نما

plausible

plausibleness

<hr> بطور موجه نما، با نرم زبانی، بطور حق بجانب

بطور موجه نما، با نرم زبانی، بطور حق بجانب

واژه های حرف "p" - انگلیسی به انگلیسی