انگلیسی به انگلیسی

<hr> پلاتوس (شادمایش نویس رومی)

پلاتوس (شادمایش نویس رومی)

plautus

<hr> معنی : بازی، تفریح، نمایش، نواخت، لهو، نواختن ساز و غیره، سرگرمی مخصوص، ورزش، نمایشنامه، نواختن، بازی کردن، الت موسیقی نواختن، رل بازی کردن، روی صحنه ء نمایش ظاهر شدن، تفریح کردن، زدن <hr> معانی دیگر : قماربازی کردن، (معمولا با: on یا with) به بازی گرفتن، با بی ملاحظگی رفتار کردن، سو استفاده کردن، تند و نامرتب حرکت کردن، (ساز) زدن، (ساز یا گرامافون یا ضبط صوت و غیره) کارکردن، به کار انداختن، (صفحه یا نوار و غیره) گذاشتن، صدا دادن، وانمود کردن، تو بازی رفتن، (تئاتر و سینما و غیره) نقش بازی کردن، در نقش کسی ظاهر شدن، (در سینما یا تلویزیون و غیره) اجرا کردن، نمایش دادن، نشان دادن (فیلم و غیره)، (مکانیک) لق بودن، (چرخ یا گیره یا دسته و غیره) بازی کردن، شل بودن (معمولا عمدا)، لقی، شلی، (بازی های ورزشی) در جا یا نقش بخصوصی بازی کردن، (بازی های ورزشی) به بازی گماشتن، (ورق بازی) انداختن ورق، ورق بخصوصی را بازی کردن، موجب شدن، کردن، انجام دادن، عمل کردن، (بازی کودکان) شدن، کار، شوخی، مسخره بازی، نوبت بازی، ترفند، حیله، (مهجور) رابطه ی جنسی برقرار کردن، جماع کردن، رابطه ی جنسی، مغازله

معنی : بازی، تفریح، نمایش، نواخت، لهو، نواختن ساز و غیره، سرگرمی مخصوص، ورزش، نمایشنامه، نواختن، بازی کردن، الت موسیقی نواختن، رل بازی کردن، روی صحنه ء نمایش ظاهر شدن، تفریح کردن، زدن معانی دیگر : قماربازی کردن، (معمولا با: on یا with) به بازی گرفتن، با بی ملاحظگی رفتار کردن، سو استفاده کردن، تند و 

play

play a good knife and fork

<hr> 1- نقش داشتن (در)، سهم داشتن، دخیل بودن 2- توبازی رفتن

1- نقش داشتن (در)، سهم داشتن، دخیل بودن 2- توبازی رفتن

play a part

play a person false

<hr> 1- شرکت کردن (در) 2- به شرکت در چیزی تظاهر کردن 3- سرسری کار کردن

1- شرکت کردن (در) 2- به شرکت در چیزی تظاهر کردن 3- سرسری کار کردن

play at

play backgammon

<hr> 1- ورزشی توپ دار را آغاز کردن یا ادامه دادن 2- همکاری کردن 3- کاری را آغاز کردن یا ادامه دادن، 1- (در وزش های با توپ) بازی کردن 2- (عامیانه) همکاری کردن

1- ورزشی توپ دار را آغاز کردن یا ادامه دادن 2- همکاری کردن 3- کاری را آغاز کردن یا ادامه دادن، 1- (در وزش های با توپ) بازی کردن 2- (عامیانه) همکاری کردن

play ball

<hr> 1- از این شاخ به آن شاخ پریدن 2- (رقیبان را) بهم انداختن، تفرقه انداختن

1- از این شاخ به آن شاخ پریدن 2- (رقیبان را) بهم انداختن، تفرقه انداختن

play both ends against the middle

<hr> بدون نت (آلت موسیقی را) نواختن، فی البداهه نغمه سرایی کردن

بدون نت (آلت موسیقی را) نواختن، فی البداهه نغمه سرایی کردن

play by ear

<hr> (پخش مسابقه از رادیو یا تلویزیون) گزارش کامل،گزارش بدون حذف، پخش رادیویى ورزش : پخش رادیویى مسابقه

(پخش مسابقه از رادیو یا تلویزیون) گزارش کامل،گزارش بدون حذف، پخش رادیویى ورزش : پخش رادیویى مسابقه

play by play

play by the rules

play cat and mouse with

play cricket

play devil's advocate

<hr> معنی : تنزل دادن، کوچک کردن، اهمیت ندادن <hr> معانی دیگر : بزرگ جلوه ندادن، غلو نکردن، کمتر از واقعیت نمایاندن، اهمیت ندادن، تنزل دادن، کوچک کردن

معنی : تنزل دادن، کوچک کردن، اهمیت ندادن معانی دیگر : بزرگ جلوه ندادن، غلو نکردن، کمتر از واقعیت نمایاندن، اهمیت ندادن، تنزل دادن، کوچک کردن

play down

play down a possibility

play ducks and drakes with

<hr> منصفانه رفتار کردن، جوانمردانه رفتار کردن، از مقررات پیروی کردن

منصفانه رفتار کردن، جوانمردانه رفتار کردن، از مقررات پیروی کردن

play fair

play false

<hr> شل کن سفت کن کردن، نارو زدن

شل کن سفت کن کردن، نارو زدن

play fast and loose

play first fiddle

play for love

<hr> دنبال فرصت گشتن، تعلل کردن، (برای بدست آوردن فرصت بهتر) تاخیر کردن

دنبال فرصت گشتن، تعلل کردن، (برای بدست آوردن فرصت بهتر) تاخیر کردن

play for time

play group

<hr> (امریکا) دست بکار فعالیت پر رقابت و بی رحمانه شدن

(امریکا) دست بکار فعالیت پر رقابت و بی رحمانه شدن

play hardball

<hr> کاملا ویران کردن، به کلی خراب کردن، با خاک یکسان کردن

کاملا ویران کردن، به کلی خراب کردن، با خاک یکسان کردن

play havoc with

play hell with

<hr> (امریکا) از مدرسه فرار کردن، (بدون اطلاع والدین) مدرسه نرفتن (play hookey هم می نویسند)

(امریکا) از مدرسه فرار کردن، (بدون اطلاع والدین) مدرسه نرفتن (play hookey هم می نویسند)

play hooky

<hr> به دلخواه دیگری رفتار کردن، به دام شخص دیگر افتادن

به دلخواه دیگری رفتار کردن، به دام شخص دیگر افتادن

play into someone's hands

play into the hands of

<hr> (بدون برنامه ریزی قبلی) کاری را کردن، درجا تصمیم گرفتن، (بدون نقشه ی قبلی) با در نظر گرفتن شرایط وقت عمل کردن

(بدون برنامه ریزی قبلی) کاری را کردن، درجا تصمیم گرفتن، (بدون نقشه ی قبلی) با در نظر گرفتن شرایط وقت عمل کردن

play it by ear

<hr> با خونسردی عمل کردن، دستپاچه یا آشفته نشدن، خونسردانه عمل کردن

با خونسردی عمل کردن، دستپاچه یا آشفته نشدن، خونسردانه عمل کردن

play it cool

play it safe

play leapfrog

play music at sight

<hr> معنی : مسابقهحدفی، وابسته به مسابقات حذفی، مسابقه را باتمام رساندن، در مسابقه حذفی شرکت کردن <hr> معانی دیگر : 1- به هم جنگ انداختن، با هم مخالفت کردن 2- (در مسابقات - هنگام مساوی بودن طرفین) مسابقه ی حذفی یا نهایی انجام دادن، نشان دادن فیلم، مسابقهی حذفی

معنی : مسابقهحدفی، وابسته به مسابقات حذفی، مسابقه را باتمام رساندن، در مسابقه حذفی شرکت کردن معانی دیگر : 1- به هم جنگ انداختن، با هم مخالفت کردن 2- (در مسابقات - هنگام مساوی بودن طرفین) مسابقه ی حذفی یا نهایی انجام دادن، نشان دادن فیلم، مسابقهی حذفی

play off

play on

<hr> بازی با کلمات، جناس، ایهام، تجنیس

بازی با کلمات، جناس، ایهام، تجنیس

play on words

play one person off against another

play one's cards well

<hr> ورق برنده ی خود را بازی کردن

ورق برنده ی خود را بازی کردن

play one's trump card

<hr> خود را به خواب (یا به مردن یا مریضی یا جهالت) زدن

خود را به خواب (یا به مردن یا مریضی یا جهالت) زدن

play possum

play pranks

play rex

<hr> جانب احتیاط را رعایت کردن

جانب احتیاط را رعایت کردن

play safe

play school

<hr> (به ویژه از نظر عشق یا دوستی) در درجه ی دوم قرار داشتن، نقش ثانوی داشتن، در درجه ی دوم اهمیت بودن

(به ویژه از نظر عشق یا دوستی) در درجه ی دوم قرار داشتن، نقش ثانوی داشتن، در درجه ی دوم اهمیت بودن

واژه های حرف "p" - انگلیسی به انگلیسی