انگلیسی به انگلیسی

pluck off

pluck up courage

pluck up one's courage

plucked

pluckily

pluckiness

plucking

plucking one's eyebrows

<hr> معنی : دلیر، باشهامت، ترد، پردل <hr> معانی دیگر : پر دل و جرات، با جرئت، شجاع، نترس، شکننده

معنی : دلیر، باشهامت، ترد، پردل معانی دیگر : پر دل و جرات، با جرئت، شجاع، نترس، شکننده

plucky

<hr> معنی : قاش، دو شاخه، شیر، توپی، قاچ، سوراخ گیر، دوشاخه کلید اتصال، سربطری، در، سر، بستن، برق وصل کردن، توپی گذاشتن، در چیزی را گرفتن، قاچ کردن، تیر زدن <hr> معانی دیگر : (برق) دو شاخه، در پوش، مجرابند، توپک، آگهی، تبلیغ، به برق زدن، به پریز برق وصل کردن، بند آمدن، درپوش گذاشتن، مسدود کردن یا شدن، شلیک کردن، زدن، آگهی کردن، تبلیغ کردن، (هنداونه و غیره) قاچ، شتر، قاچ بریدن، (خودمانی) مشت زدن، (عامیانه - مداوما و شدیدا) کار کردن، مطالعه کردن، (عامیانه) پریز برق، کلید اتصال، (اتومبیل) شمع (spark plug هم می گویند)، یک قطعه تنباکوی جویدنی، تنباکوی به هم فشرده، کالای معیوب (که روی دست فروشنده مانده است)، کالای بنجل، (امریکا - عامیانه) اسب پیر و وامانده، سورا&nbsp; گیره، توپی گذاشتن در

معنی : قاش، دو شاخه، شیر، توپی، قاچ، سوراخ گیر، دوشاخه کلید اتصال، سربطری، در، سر، بستن، برق وصل کردن، توپی گذاشتن، در چیزی را گرفتن، قاچ کردن، تیر زدن معانی دیگر : (برق) دو شاخه، در پوش، مجرابند، توپک، آگهی، تبلیغ، به برق زدن، به پریز برق وصل کردن، بند آمدن، درپوش گذاشتن، مسدود کردن یا شدن، شلیک کر

plug

plug a hole

plug and play

plug and play bios

plug away at

plug away at a task

plug compatibility

<hr> (کامپیوتر) همساز (برای اتصال)، همساز برای اتصال

(کامپیوتر) همساز (برای اتصال)، همساز برای اتصال

plug compatible

<hr> معنی : فهمیدن، به برق وصل کردن، به پریز زدن، دوشاخه را بسیم برق وصل کردن <hr> معانی دیگر : دو شاخه را به پریز زدن

معنی : فهمیدن، به برق وصل کردن، به پریز زدن، دوشاخه را بسیم برق وصل کردن معانی دیگر : دو شاخه را به پریز زدن

plug in

plug protection

plugboard

plugged

plugger

plughole

<hr> معنی : الو، گوجه، آلو، الوی برقانی، کار یا چیز دلچسب <hr> معانی دیگر : (در صورت استعمال در کیک و غیره) کشمش، (گیاه شناسی) درخت آلو (جنس prunus از خانواده ی rose)، (میوه ی این درخت) آلو، آلوچه، (رنگ) قرمز مایل به آبی، رنگ آلویی، ارغوانی، دلخواه، دلپسند، (شغل) راحت و آسان و پر درآمد

معنی : الو، گوجه، آلو، الوی برقانی، کار یا چیز دلچسب معانی دیگر : (در صورت استعمال در کیک و غیره) کشمش، (گیاه شناسی) درخت آلو (جنس prunus از خانواده ی rose)، (میوه ی این درخت) آلو، آلوچه، (رنگ) قرمز مایل به آبی، رنگ آلویی، ارغوانی، دلخواه، دلپسند، (شغل) راحت و آسان و پر درآمد

plum

plum cake

plum jam

<hr> (خوراک) پودینگ کشمش، پودینگ الوچه

(خوراک) پودینگ کشمش، پودینگ الوچه

plum pudding

<hr> معنی : پرهای زینتی <hr> معانی دیگر : (پرنده) بال و پر، پرها، پر وبال، پرشاهین

معنی : پرهای زینتی معانی دیگر : (پرنده) بال و پر، پرها، پر وبال، پرشاهین

plumage

<hr> معنی : ژرف پیما، شاقول عمودی، گلوله سربی، عمود بودن، درست، عمودی، لوله کشی کردن، با شاقول ازمودن، ژرف یابی کردن، عمق پیمودن، عمودیقرار دادن، شاقولی افتادن، با سرب مهر و موم کردن، عینا، بطور عمودی، عمودا <hr> معانی دیگر : راست، صاف، هج، هچ، مستقیم، قائم، کاملا، تماما، پاک، بکلی، دقیقا، عدل، (با شاغول راست بودن یا عمق چیزی را سنجیدن) شاغول کردن، راست نمایی کردن، ژرفایابی کردن، درک کردن، به کنه چیزی پی بردن، دریافتن، پلمب کردن، وزنه ی شاغول (که در انتهای ریسمان شاغول یا plumb line قرار دارد)، گلوله ی شاغول (plumb bob هم می گویند)، شاغول، عمود کردن، هچ کردن، با سرب سنگین کردن، وزنه ی سربی افزدون به، n :ژرف پیما

معنی : ژرف پیما، شاقول عمودی، گلوله سربی، عمود بودن، درست، عمودی، لوله کشی کردن، با شاقول ازمودن، ژرف یابی کردن، عمق پیمودن، عمودیقرار دادن، شاقولی افتادن، با سرب مهر و موم کردن، عینا، بطور عمودی، عمودا معانی دیگر : راست، صاف، هج، هچ، مستقیم، قائم، کاملا، تماما، پاک، بکلی، دقیقا، عدل، (با شاغول راست

plumb

<hr> معنی : وزنه سربی، گلوله شاقول <hr> معانی دیگر : وزنه ی شاغول، گلوله ی شاغول، وزنه ی سربی (در انتهای شاغول) (plumb و plummet هم می گویند)

معنی : وزنه سربی، گلوله شاقول معانی دیگر : وزنه ی شاغول، گلوله ی شاغول، وزنه ی سربی (در انتهای شاغول) (plumb و plummet هم می گویند)

plumb bob

plumb crazy

plumb for a candidate

plumb in the middle

<hr> معنی : شاقول، خط عمودی <hr> معانی دیگر : ریسمان شاغول (که وزنه ی شاغول یا plumb bob را سر آن می بندند)، شاغول

معنی : شاقول، خط عمودی معانی دیگر : ریسمان شاغول (که وزنه ی شاغول یا plumb bob را سر آن می بندند)، شاغول

plumb line

plumbable

<hr> معنی : گرافیت، سرب سیاه، مغز مداد، سرب مدادی <hr> معانی دیگر : رجوع شود به:

معنی : گرافیت، سرب سیاه، مغز مداد، سرب مدادی معانی دیگر : رجوع شود به:

plumbago

<hr> معنی : لوله کش <hr> معانی دیگر : لوله کش

معنی : لوله کش معانی دیگر : لوله کش

plumber

<hr> معنی : سرب دار، سربی، وابسته به سرب <hr> معانی دیگر : دارای سرب سه ظرفیتی، سرب سان، plumbous سرب دار

معنی : سرب دار، سربی، وابسته به سرب معانی دیگر : دارای سرب سه ظرفیتی، سرب سان، plumbous سرب دار

plumbic

<hr> معنی : سرب کاری، لوله کشی خانه ها <hr> معانی دیگر : لوله کشی، لوله های ساختمانی، عمل لوله کشی، مساحی

معنی : سرب کاری، لوله کشی خانه ها معانی دیگر : لوله کشی، لوله های ساختمانی، عمل لوله کشی، مساحی

plumbing

plumbing contractor

<hr> رجوع شود به: lead poisoning، طب مسمومیت در اثر سرب

رجوع شود به: lead poisoning، طب مسمومیت در اثر سرب

plumbism

plumbness

<hr> معنی : گیج، سرب دار، سربی، وابسته به سرب <hr> معانی دیگر : دارای سرب دو ظرفیتی، سرب سان، plumbic سرب دار

معنی : گیج، سرب دار، سربی، وابسته به سرب معانی دیگر : دارای سرب دو ظرفیتی، سرب سان، plumbic سرب دار

plumbous

<hr> معنی : سرب <hr> معانی دیگر : (لاتین) سرب

معنی : سرب معانی دیگر : (لاتین) سرب

plumbum

<hr> معنی : پر، تل، ارایش دادن، بالیدن، با پر اراستن <hr> معانی دیگر : شهپر، پر بزرگ، شاهپر، بزرگ پر، پر زینتی، پر (خوش نما)، توده ی پر، کاکل، (دود یا گرد و خاک یا ابر و غیره) ستون، (به خود) بالیدن، تفاخر کردن، نازیدن، دود کردن، ستون وارمتصاعد شدن، رجوع شود به: plumage، (زیست شناسی) زایده ی پری، زایده ی پر مانند، پر سانه، جایزه، ارزانه، پردار کردن، پر درآوردن، (پرنده) پر خود را تمیز و آراسته کردن، پر ارایشی، پر کلاه زنان

معنی : پر، تل، ارایش دادن، بالیدن، با پر اراستن معانی دیگر : شهپر، پر بزرگ، شاهپر، بزرگ پر، پر زینتی، پر (خوش نما)، توده ی پر، کاکل، (دود یا گرد و خاک یا ابر و غیره) ستون، (به خود) بالیدن، تفاخر کردن، نازیدن، دود کردن، ستون وارمتصاعد شدن، رجوع شود به: plumage، (زیست شناسی) زایده ی پری، زایده ی پر ما

واژه های حرف "p" - انگلیسی به انگلیسی