انگلیسی به انگلیسی

teniasis

tenn

tenner

tennessean

<hr> ایالت تنسی (در شرق و جنوب ایالات متحده - مرکز: nashville - مخفف: tn یا 109412 - tenn کیلومتر مربع)

ایالت تنسی (در شرق و جنوب ایالات متحده - مرکز: nashville - مخفف: tn یا 109412 - tenn کیلومتر مربع)

tennessee

<hr> (امریکا - آغاز 1933) طرح سد بندی و نیروگاه سازی دره ی تنسی

(امریکا - آغاز 1933) طرح سد بندی و نیروگاه سازی دره ی تنسی

tennessee valley authority

tennesseean

tenniel

<hr> معنی : تنیس <hr> معانی دیگر : (ورزش) تنیس

معنی : تنیس معانی دیگر : (ورزش) تنیس

tennis

tennis ball

tennis center

tennis club

<hr> زمین تنیس، زمین بازی تنیس

زمین تنیس، زمین بازی تنیس

tennis court

<hr> درد و آماس آرنج (در اثر ورزش یا کار زیاد)

درد و آماس آرنج (در اثر ورزش یا کار زیاد)

tennis elbow

tennis fiend

tennis lawn

tennis match

tennis player

<hr> معنی : کفش کتانی، تنیس <hr> معانی دیگر : کفش تنیس، کفش کتانی (sneaker هم می گویند)

معنی : کفش کتانی، تنیس معانی دیگر : کفش تنیس، کفش کتانی (sneaker هم می گویند)

tennis shoe

tennis shoes

tennis tournament

<hr> الفرد تنیسون (شاعر انگلیسی)

الفرد تنیسون (شاعر انگلیسی)

tennyson

<hr> وابسته به الفردتنیسان شاعر انگلیسی

وابسته به الفردتنیسان شاعر انگلیسی

tennysonian

<hr> معنی : زبانه، زبانه دار کردن <hr> معانی دیگر : (نجاری) زبانه (که در کام جا می گیرد)، زبانه ساختن

معنی : زبانه، زبانه دار کردن معانی دیگر : (نجاری) زبانه (که در کام جا می گیرد)، زبانه ساختن

tenon

<hr> معنی : تمایل، نیت، رویه، مفهوم، مفاد، فحوا، صدای زیر مردانه <hr> معانی دیگر : تمایل کلی، گرایش، مسیر معمولی، گذرراه، معنی کلی، چم، (موسیقی) تنور، (مهجور) نهاد، طبیعت، سرشت، (سند رسمی) متن دقیق، مفاد (رجوع شود به: transcript)، (موسیقی) وابسته به صدای تنور

معنی : تمایل، نیت، رویه، مفهوم، مفاد، فحوا، صدای زیر مردانه معانی دیگر : تمایل کلی، گرایش، مسیر معمولی، گذرراه، معنی کلی، چم، (موسیقی) تنور، (مهجور) نهاد، طبیعت، سرشت، (سند رسمی) متن دقیق، مفاد (رجوع شود به: transcript)، (موسیقی) وابسته به صدای تنور

tenor

<hr> (جراحی) به هم دوختن یا وصل کردن زردپی پاره شده، تنود بندی، وتر دوزی

(جراحی) به هم دوختن یا وصل کردن زردپی پاره شده، تنود بندی، وتر دوزی

tenorrhaphy

<hr> (جراحی) بریدن زردپی، تنود بری، قطع وتر

(جراحی) بریدن زردپی، تنود بری، قطع وتر

tenotomy

<hr> بازی بولینگ ده میله ای

tenpin

tenpin bowling

<hr> (با فعل مفرد) نوعی بازی بولینگ با ده ماسوره

(با فعل مفرد) نوعی بازی بولینگ با ده ماسوره

tenpins

<hr> معنی : زمان فعل، تصریف زمان فعل، سفت، سخت، وخیم، ناراحت، کشیده، عصبی وهیجان زده، وخیم شدن، تشدید یافتن <hr> معانی دیگر : تنگ، تنیده، منقبض، نگران، دلواپس، عصبی، نگران کننده، پر تنش، (آواشناسی) تنیده، تنیده شدن یا کردن، کشیده کردن یا شدن، منقبض شدن یا کردن، (دستور زبان) زمان، عصب یا طناب کشیده

معنی : زمان فعل، تصریف زمان فعل، سفت، سخت، وخیم، ناراحت، کشیده، عصبی وهیجان زده، وخیم شدن، تشدید یافتن معانی دیگر : تنگ، تنیده، منقبض، نگران، دلواپس، عصبی، نگران کننده، پر تنش، (آواشناسی) تنیده، تنیده شدن یا کردن، کشیده کردن یا شدن، منقبض شدن یا کردن، (دستور زبان) زمان، عصب یا طناب کشیده

tense

tense atmosphere

tense calm

tense muscles

tense relations

tense silence

tensed up

tensely

<hr> معنی : تشنج <hr> معانی دیگر : سفتی

معنی : تشنج معانی دیگر : سفتی

tenseness

<hr> رجوع شود به: tensile، کشش پذیر، قابل تمدد، کشیده شدنی، قابل کشیدن

رجوع شود به: tensile، کشش پذیر، قابل تمدد، کشیده شدنی، قابل کشیدن

tensible

<hr> معنی : کش دار، قابل انبساط <hr> معانی دیگر : وابسته به یا دارای تنیدگی، تنش پذیر، کششی

معنی : کش دار، قابل انبساط معانی دیگر : وابسته به یا دارای تنیدگی، تنش پذیر، کششی

tensile

<hr> مقاومت کششی، توان کششی

مقاومت کششی، توان کششی

tensile strength

<hr> معنی : کشش سنج <hr> معانی دیگر : (وسیله ی سنجش میزان کشیدگی سیم یا الیاف پارچه و غیره) کشش سنج، tensimeter کشش سنج، الت سنجش نیروی کشش وفشارگاز وبخار

معنی : کشش سنج معانی دیگر : (وسیله ی سنجش میزان کشیدگی سیم یا الیاف پارچه و غیره) کشش سنج، tensimeter کشش سنج، الت سنجش نیروی کشش وفشارگاز وبخار

tensiometer

<hr> معنی : بحران، کشش، تیرگی، کشمکش، فشار، تشنج، سفتی، تنش، تمدد، قوه انبساط، تحت فشار قرار دادن <hr> معانی دیگر : تنیدگی، کشیدگی، نگرانی، دلواپسی، حالت عصبی، فشار روحی، کشاکش، کدورت، ولتاژ، (گاز و بخار) قدرت انبساط، گسترش پذیری، (مقاومت مصالح) کشش، نیروی کششی، کش زور، توازن نیروها، هم زوری، امتداد

معنی : بحران، کشش، تیرگی، کشمکش، فشار، تشنج، سفتی، تنش، تمدد، قوه انبساط، تحت فشار قرار دادن معانی دیگر : تنیدگی، کشیدگی، نگرانی، دلواپسی، حالت عصبی، فشار روحی، کشاکش، کدورت، ولتاژ، (گاز و بخار) قدرت انبساط، گسترش پذیری، (مقاومت مصالح) کشش، نیروی کششی، کش زور، توازن نیروها، هم زوری، امتداد

tension

tension is mounting

<hr> معنی : کششی، انبساطی <hr> معانی دیگر : کششی، انبساطی

معنی : کششی، انبساطی معانی دیگر : کششی، انبساطی

tensional

<hr> معنی : بیفشار، بی کشش <hr> معانی دیگر : بیفشار، بی کشش

معنی : بیفشار، بی کشش معانی دیگر : بیفشار، بی کشش

tensionless

<hr> معنی : شدت، تشنج، قوه کشش، وخامت <hr> معانی دیگر : حالت کششی یا تنشی، سفتی

معنی : شدت، تشنج، قوه کشش، وخامت معانی دیگر : حالت کششی یا تنشی، سفتی

واژه های حرف "t" - انگلیسی به انگلیسی