انگلیسی به انگلیسی

<hr> بیجهت، بیخود، بناخق، بزور، بطورنامعقول، بیش ازحداعتدال

بیجهت، بیخود، بناخق، بزور، بطورنامعقول، بیش ازحداعتدال

unreasonably

<hr> نامعقول، غیر منطقی، بیعقل

نامعقول، غیر منطقی، بیعقل

unreasoning

unrebuked

unreceptive

unreceptively

unrecognise

unrecognised

unrecognizable

unrecognizably

unrecognize

unrecognized

unrecommendable

unrecommended

unrecompensed

unreconcilable

unreconcilably

unreconciled

<hr> بازسازی نشده، کهنه پرست

بازسازی نشده، کهنه پرست

unreconstructed

unrecorded

unrecoverable

unrecovered

unrectified

unrecuperated

unredeemable

<hr> از گرونیامده، انجام نشده، وفا نشده، جبران نشده، سبک نشده

از گرونیامده، انجام نشده، وفا نشده، جبران نشده، سبک نشده

unredeemed

unreduced

<hr> معنی : تعریف کردن، باز گفتن، واچر خاندن، از قرقره باز کردن <hr> معانی دیگر : (مثلا فیلم را) از قرقره باز کردن

معنی : تعریف کردن، باز گفتن، واچر خاندن، از قرقره باز کردن معانی دیگر : (مثلا فیلم را) از قرقره باز کردن

unreel

<hr> تصفیه نشده، خام، ناهنجار، نامهذب

تصفیه نشده، خام، ناهنجار، نامهذب

unrefined

unreflecting

unreflectingly

unreflective

unreformable

unrefrigerated

unrefutable

unrefuted

<hr> معنی : گناهکار، دوباره ساخته نشده، دوباره حیات نیافته، دوباره بنانشده، دوباره تولید نشده <hr> معانی دیگر : سرسخت، غیر نادم (unregenerated هم می گویند)، (اخلاقا یا روحا) اصلاح نشده، هدایت نشده، ارشاد نشده، به مذهب یا دسته ی بخصوص نپیوسته، گناهکار unregenerated

معنی : گناهکار، دوباره ساخته نشده، دوباره حیات نیافته، دوباره بنانشده، دوباره تولید نشده معانی دیگر : سرسخت، غیر نادم (unregenerated هم می گویند)، (اخلاقا یا روحا) اصلاح نشده، هدایت نشده، ارشاد نشده، به مذهب یا دسته ی بخصوص نپیوسته، گناهکار unregenerated

واژه های حرف "u" - انگلیسی به انگلیسی