انگلیسی به انگلیسی

unselective

unself conscious

unself consciously

<hr> معنی : متواضع، بدون خود خواهی، ناخودخواه <hr> معانی دیگر : عاری از خودپسندی، عاری از خودخواهی، فداکار، از خود گذشته، جانفشان، مودب

معنی : متواضع، بدون خود خواهی، ناخودخواه معانی دیگر : عاری از خودپسندی، عاری از خودخواهی، فداکار، از خود گذشته، جانفشان، مودب

unselfish

unselfishly

unselfishness

unsensible

unsensitive

unsent

unsentenced

unsentimental

unsentimentally

unseparated

unserved

unserviceable

unserviceably

<hr> معنی : مغشوش کردن، بر هم زدن، ناراحت کردن <hr> معانی دیگر : آشفتن، آشفته کردن، مغشوش کردن یا شدن، درهم و برهم کردن یا شدن

معنی : مغشوش کردن، بر هم زدن، ناراحت کردن معانی دیگر : آشفتن، آشفته کردن، مغشوش کردن یا شدن، درهم و برهم کردن یا شدن

unsettle

<hr> تعیین نشده، معین نشده، نامعلوم، نامشخص، واریز نشده، پرداخت نشده، مسترد نشده، (سرزمین) مسکونی نشده، بی مهاجر، بی کوچگر، غیر مسکونی، نامنظم، بلبشو، در هم ریخته، نامرتب، پر هرج و مرج، متغیر، بی ثبات، حل و فصل نشده، مورد توافق قرار نگرفته، درهم برهم، اشفته، مختل، تصفیه نشده، بی سامان، ساکت نشده، فروننشسته

تعیین نشده، معین نشده، نامعلوم، نامشخص، واریز نشده، پرداخت نشده، مسترد نشده، (سرزمین) مسکونی نشده، بی مهاجر، بی کوچگر، غیر مسکونی، نامنظم، بلبشو، در هم ریخته، نامرتب، پر هرج و مرج، متغیر، بی ثبات، حل و فصل نشده، مورد توافق قرار نگرفته، درهم برهم، اشفته، مختل، تصفیه نشده، بی سامان، ساکت نشده، فروننشس

unsettled

unsettled ownership

unsettlement

unsettling

unsewn

<hr> معنی : از خواص جنسی محروم کردن <hr> معانی دیگر : از مردی انداختن، (از نظر جنسی) ناتوان کردن

معنی : از خواص جنسی محروم کردن معانی دیگر : از مردی انداختن، (از نظر جنسی) ناتوان کردن

unsex

unsexy

<hr> معنی : از زنجیر ازاد کردن، از قید و بند ازاد کردن <hr> معانی دیگر : غل و زنجیر زندانی را باز کردن، از قید و بند آزاد کردن

معنی : از زنجیر ازاد کردن، از قید و بند ازاد کردن معانی دیگر : غل و زنجیر زندانی را باز کردن، از قید و بند آزاد کردن

unshackle

unshaded

unshakable

unshakably

unshakeable

unshaken

unshapely

unshared

unsharpened

unshaved

unshaven

<hr> معنی : اختن، از غلاف در اوردن، از غلاف بیرون کشیدن <hr> معانی دیگر : (شمشیر و غیره را) از غلاف در آوردن، بی نیام کردن

معنی : اختن، از غلاف در اوردن، از غلاف بیرون کشیدن معانی دیگر : (شمشیر و غیره را) از غلاف در آوردن، بی نیام کردن

unsheathe

unsheathed his sword

unsheathing

unshed

unshelled

unsheltered

unsheltering

unshielded

unshielded twisted pair

unshifted

<hr> معنی : از کشتی بیرون اوردن <hr> معانی دیگر : (از کشتی) درآوردن، تخلیه کردن، باراندازی کردن، (دکل یا پارو و غیره را) از محل خود جابه جا کردن

معنی : از کشتی بیرون اوردن معانی دیگر : (از کشتی) درآوردن، تخلیه کردن، باراندازی کردن، (دکل یا پارو و غیره را) از محل خود جابه جا کردن

واژه های حرف "u" - انگلیسی به انگلیسی