جملات نمونه

<hr> (جانورشناسی) نوتریا (myocastor coypus از تیره ی myocastoridae که از جوندگان آبزی و بومی آمریکای جنوبی هستند و به آنها coypu هم می گویند)، پوست سگ آبی امریکایی جنوبی

(جانورشناسی) نوتریا (myocastor coypus از تیره ی myocastoridae که از جوندگان آبزی و بومی آمریکای جنوبی هستند و به آنها coypu هم می گویند)، پوست سگ آبی امریکایی جنوبی

nutria

<hr> معنی : ماده مغذی، ماده مقوی از لحاظ غذایی، مغذی <hr> معانی دیگر : ماده ی مغذی، ماده ی غذایی، ماده ی خوراکی، پروره، پرود

معنی : ماده مغذی، ماده مقوی از لحاظ غذایی، مغذی معانی دیگر : ماده ی مغذی، ماده ی غذایی، ماده ی خوراکی، پروره، پرود

nutrient

<hr> معنی : غذا، تغذیه، خوراک، کسب نیرو بوسیله غذا <hr> معانی دیگر : قوت، پرورده، پرود، پروره، بقوت

معنی : غذا، تغذیه، خوراک، کسب نیرو بوسیله غذا معانی دیگر : قوت، پرورده، پرود، پروره، بقوت

nutriment

<hr> معنی : تقویت، قوت، غذا، تغذیه، خوراک، قوت گیری <hr> معانی دیگر : (دریافت مواد خوراکی توسط ساز واره برای رشد و نوسازی بافت ها) پرود گیری، پروره گیری، خوردنی، خورد و خوراک، پرود، علم تغذیه، پرود شناسی

معنی : تقویت، قوت، غذا، تغذیه، خوراک، قوت گیری معانی دیگر : (دریافت مواد خوراکی توسط ساز واره برای رشد و نوسازی بافت ها) پرود گیری، پروره گیری، خوردنی، خورد و خوراک، پرود، علم تغذیه، پرود شناسی

nutrition

nutritional

nutritionally

<hr> پرود شناس، متخصص علم تغذیه، ویژه گر تغذیه

پرود شناس، متخصص علم تغذیه، ویژه گر تغذیه

nutritionist

<hr> معنی : مغذی <hr> معانی دیگر : پرودی، پرودین، پرپرود

معنی : مغذی معانی دیگر : پرودی، پرودین، پرپرود

nutritious

<hr> معنی : غذایی، مغذی <hr> معانی دیگر : وابسته به تغذیه، پرودی، پروره ای، nutritious مغذی

معنی : غذایی، مغذی معانی دیگر : وابسته به تغذیه، پرودی، پروره ای، nutritious مغذی

nutritive

<hr> معنی : اجیل، آجیل، خل، مجنون، دیوانه <hr> معانی دیگر : بی خرد، کم عقل، نامعقول، (خودمانی)، (ندا، حاکی از ناخشنودی یا تحقیر یا سرخوردگی و غیره) ای بابا!، وای، نه !، اه !، مفتون

معنی : اجیل، آجیل، خل، مجنون، دیوانه معانی دیگر : بی خرد، کم عقل، نامعقول، (خودمانی)، (ندا، حاکی از ناخشنودی یا تحقیر یا سرخوردگی و غیره) ای بابا!، وای، نه !، اه !، مفتون

nuts

<hr> (عامیانه) کارها و اصول اولیه(ی هر چیز)، عوامل اساسی

(عامیانه) کارها و اصول اولیه(ی هر چیز)، عوامل اساسی

nuts and bolts

<hr> معنی : ملخص کلام، پوست فندق و بادام و غیره <hr> معانی دیگر : پوست میوه ی مغزدار (مثلا پوست گردو یا بادام)، پندوک پوست، پوست آجیل، مختصرا

معنی : ملخص کلام، پوست فندق و بادام و غیره معانی دیگر : پوست میوه ی مغزدار (مثلا پوست گردو یا بادام)، پندوک پوست، پوست آجیل، مختصرا

nutshell

<hr> گردو جمع کن - فندق جمع کن

گردو جمع کن - فندق جمع کن

nutter

<hr> معنی : دیوانه، پرفندق <hr> معانی دیگر : (خودمانی) دیوانه ی چیزی یا کسی، شیفته، خل، غیرعادی، کم خرد، کم عقل، نامعقول (nutsy هم می گویند)، پر از میوه های مغزدار، پر از آجیل، (آجیل و غیره) پرمغز، هسته دار، درشت هسته، پرپندوک، (گیاه) پندوک آور، دارای طعم میوه ی مغزدار، دارای طعم آجیل، پندوک مزه، پر گردو، معطر

معنی : دیوانه، پرفندق معانی دیگر : (خودمانی) دیوانه ی چیزی یا کسی، شیفته، خل، غیرعادی، کم خرد، کم عقل، نامعقول (nutsy هم می گویند)، پر از میوه های مغزدار، پر از آجیل، (آجیل و غیره) پرمغز، هسته دار، درشت هسته، پرپندوک، (گیاه) پندوک آور، دارای طعم میوه ی مغزدار، دارای طعم آجیل، پندوک مزه، پر گردو، معط

nutty

<hr> معنی : غنودن، پوزه بخاک مالیدن، با پوزه کاویدن یا بو کردن <hr> معانی دیگر : با بینی یا پوزه مالیدن به یا فشار دادن، دماغ مالی کردن، پوزه مالی کردن، لمیدن (در کنار کسی یا چیزی)، قرار گرفتن، (به ویژه خوک و گراز و غیره) با پوزه کندن، (ریشه ی خوراکی و غیره را) با پوزه درآوردن، عزیز داشتن

معنی : غنودن، پوزه بخاک مالیدن، با پوزه کاویدن یا بو کردن معانی دیگر : با بینی یا پوزه مالیدن به یا فشار دادن، دماغ مالی کردن، پوزه مالی کردن، لمیدن (در کنار کسی یا چیزی)، قرار گرفتن، (به ویژه خوک و گراز و غیره) با پوزه کندن، (ریشه ی خوراکی و غیره را) با پوزه درآوردن، عزیز داشتن

nuzzle

nuzzled

<hr> مخفف:، شمال غرب، مخفف: شمال غرب مخفف: شمال غربی

مخفف:، شمال غرب، مخفف: شمال غرب مخفف: شمال غربی

<hr> معنی : مرض شبکوری <hr> معانی دیگر : (پزشکی) شبکوری (night blindness هم می گویند)، مر­ شبکوری

معنی : مرض شبکوری معانی دیگر : (پزشکی) شبکوری (night blindness هم می گویند)، مر­ شبکوری

nyctalopia

<hr> معنی : نایلون <hr> معانی دیگر : نایلون

معنی : نایلون معانی دیگر : نایلون

nylon

<hr> معنی : حوری، زن بسیار زیبا <hr> معانی دیگر : (اسطوره های یونان و روم) پری، (ادبی یا به شوخی) زن زیبا، دختر خوشگل، رعنا، طناز، زن جوان

معنی : حوری، زن بسیار زیبا معانی دیگر : (اسطوره های یونان و روم) پری، (ادبی یا به شوخی) زن زیبا، دختر خوشگل، رعنا، طناز، زن جوان

nymph

<hr> معنی : دختر کوچک و زیبا، حوریچه <hr> معانی دیگر : دختر رسیده ( به سن بلوغ به ویژه اگر از نظر جنسی زودرس باشد)، (دختر جوان) تیکه

معنی : دختر کوچک و زیبا، حوریچه معانی دیگر : دختر رسیده ( به سن بلوغ به ویژه اگر از نظر جنسی زودرس باشد)، (دختر جوان) تیکه

nymphet

nymphomaniac

<hr> مخفف: بورس سهام شهر نیویورک

مخفف: بورس سهام شهر نیویورک

nyse

<hr> (پزشکی - حرکت غیر ارادی تخم چشم معمولا به چپ و راست) جنبش کره ی چشم

(پزشکی - حرکت غیر ارادی تخم چشم معمولا به چپ و راست) جنبش کره ی چشم

واژه های حرف "n" - جملات نمونه