ballbusting

balled and burlapped

balled up

baller

<hr> معنی : رقص ورزشی و هنری <hr> معانی دیگر : رقص باله (یا بالت)، بالت

معنی : رقص ورزشی و هنری معانی دیگر : رقص باله (یا بالت)، بالت

ballet

ballet ski

ballet skiing

ballin

balling

<hr> کشکنجیر، منجنیق سنگ انداز، سنگ انداز

کشکنجیر، منجنیق سنگ انداز، سنگ انداز

ballista

<hr> وابسته به دانش پرتاب شناسی، پرتابه ای وابسته به علم پرتاب گلوله، مربوط بعلم حرکت اجسامی که درهوا پرتاپ میشوند

وابسته به دانش پرتاب شناسی، پرتابه ای وابسته به علم پرتاب گلوله، مربوط بعلم حرکت اجسامی که درهوا پرتاپ میشوند

ballistic

ballistic fingerprinting

<hr> معنی : پرتابه شناسی، علم حرکت اجسام پرتاب شونده <hr> معانی دیگر : دانش جنبش و نیروی برخورد پرتابه ها (گلوله و موشک و بمب و هر چیز پرتاب شونده)، بالیستیک، مبحکپرتاب گلوله واجسام پرتاب شونده

معنی : پرتابه شناسی، علم حرکت اجسام پرتاب شونده معانی دیگر : دانش جنبش و نیروی برخورد پرتابه ها (گلوله و موشک و بمب و هر چیز پرتاب شونده)، بالیستیک، مبحکپرتاب گلوله واجسام پرتاب شونده

ballistics

ballistics analyst

<hr> (رقص باله) پرش آهسته و پرواز مانند در هوا، بالن

(رقص باله) پرش آهسته و پرواز مانند در هوا، بالن

ballon

<hr> (هواناو و بالون) هر یک از چندین تانک هوا که با تعدیل فشار آنها ارتفاع و ثبات ناو تعدیل می شود

(هواناو و بالون) هر یک از چندین تانک هوا که با تعدیل فشار آنها ارتفاع و ثبات ناو تعدیل می شود

ballonet

ballons who full of color

<hr> معنی : بادکنک، بالون، با بالون پرواز کردن <hr> معانی دیگر : باد کردن، پف کردن، بسط یافتن، هواناو (کیسه ی پلاستیکی محتوی گازهای سبک تراز هوا که ابزار یا مسافر را به هوا می برد)، (کاریکاتور) ابرو یا مستطیلی که حرف های شخصیت های تصویر را در آن می نویسند، وامی که بهره ی آن به صورت اقساط پرداخت می شود ولی اصل آن را در پایان باید یکجا پس داد، قسط آخر، با هواناو سفر کردن، بالون سواری کردن، بادکنک مانند، بالون مانند، گرد و نرم، مثل بالون

معنی : بادکنک، بالون، با بالون پرواز کردن معانی دیگر : باد کردن، پف کردن، بسط یافتن، هواناو (کیسه ی پلاستیکی محتوی گازهای سبک تراز هوا که ابزار یا مسافر را به هوا می برد)، (کاریکاتور) ابرو یا مستطیلی که حرف های شخصیت های تصویر را در آن می نویسند، وامی که بهره ی آن به صورت اقساط پرداخت می شود ولی اصل

balloon

balloon astronomy

balloon borne telescope

balloon ceiling

balloon payment

balloon ride

balloon sculpture

balloon up

ballooning

balloons

<hr> معنی : رای مخفی، ورقه رای، مهره رای و قرعهکشی، مجموع اراء نوشته، با ورقه رای دادن، قرعه کشیدن <hr> معانی دیگر : ورقه ی رای، تعرفه ی رای، برگه ی رای، انتخابات (به ویژه با رای مخفی)، رای گیری، رای مخفی دادن، با رای تعیین کردن، حق رای، تعداد کل آرا، فهرست نامزدهای انتخابات

معنی : رای مخفی، ورقه رای، مهره رای و قرعهکشی، مجموع اراء نوشته، با ورقه رای دادن، قرعه کشیدن معانی دیگر : ورقه ی رای، تعرفه ی رای، برگه ی رای، انتخابات (به ویژه با رای مخفی)، رای گیری، رای مخفی دادن، با رای تعیین کردن، حق رای، تعداد کل آرا، فهرست نامزدهای انتخابات

ballot

<hr> صندوق آرا، جعبه ی آرا

ballot box

ballot initiative

ballot paper

ballot point

ballot rigging

ballotage

ballote

balloter

<hr> استقراع قانون ـ فقه : قرعه کشیدن

استقراع قانون ـ فقه : قرعه کشیدن

balloting

ballotini

<hr> (پزشکی) تشخیص (آبستنی و غده و غیره) از طریق لمس کردن و فشار آوردن با دست

(پزشکی) تشخیص (آبستنی و غده و غیره) از طریق لمس کردن و فشار آوردن با دست

ballottement

<hr> تخمینی، تقریبی، (امریکا)، ورزشگاه (به ویژه فوتبال امریکایی و بیس بال)، استادیوم، استادیوم تخمینی

تخمینی، تقریبی، (امریکا)، ورزشگاه (به ویژه فوتبال امریکایی و بیس بال)، استادیوم، استادیوم تخمینی

ballpark

ballpark figure

<hr> (ورزش های توپ دار) بازیکن (به ویژه بیس بال)

(ورزش های توپ دار) بازیکن (به ویژه بیس بال)

ballplayer

<hr> (قلم) خودکار (ball-point هم می نویسند)

(قلم) خودکار (ball-point هم می نویسند)

ballpoint

ballpoint pent

ballpoints

<hr> معنی : سالن رقص <hr> معانی دیگر : تالار رقص، سالن بزرگ رقص

معنی : سالن رقص معانی دیگر : تالار رقص، سالن بزرگ رقص

واژه های حرف "b" - پیشنهاد کاربران