پیشنهاد کاربران

<hr> شهر بلگراد (پایتخت صربستان)، کشور بلژیک (پایتخت: شهر بروکسل)، بلژیک

شهر بلگراد (پایتخت صربستان)، کشور بلژیک (پایتخت: شهر بروکسل)، بلژیک

belgium

<hr> معنی : افترا زدن به، بد وانمود کردن، دروغ گفتن، دروغگو درامدن، عوضی نشان دادن <hr> معانی دیگر : باور، عقیده، آور، ایمان، اعتقاد، اطمینان، اعتماد، پوشانیدن، تمام نشده باقی گذاشتن، نومید کردن، کذب چیزی را نشان دادن، (قدیمی) دروغ گفتن، دروغ درآوردن، دروه گفتن، خیانت کردن به

معنی : افترا زدن به، بد وانمود کردن، دروغ گفتن، دروغگو درامدن، عوضی نشان دادن معانی دیگر : باور، عقیده، آور، ایمان، اعتقاد، اطمینان، اعتماد، پوشانیدن، تمام نشده باقی گذاشتن، نومید کردن، کذب چیزی را نشان دادن، (قدیمی) دروغ گفتن، دروغ درآوردن، دروه گفتن، خیانت کردن به

belie

belieber

<hr> معنی : اعتماد، گمان، اعتقاد، باور، عقیده، ایمان <hr> معانی دیگر : راست پنداشتن، باور کردن، اطمینان کردن به، اعتماد داشتن به، ایمان داشتن، اعتقاد داشتن، آوری داشتن، پنداشتن، گمان داشتن، فکر کردن، معتقدات

معنی : اعتماد، گمان، اعتقاد، باور، عقیده، ایمان معانی دیگر : راست پنداشتن، باور کردن، اطمینان کردن به، اعتماد داشتن به، ایمان داشتن، اعتقاد داشتن، آوری داشتن، پنداشتن، گمان داشتن، فکر کردن، معتقدات

belief

belief degree

belief driven

belief system

beliefs

believability

<hr> معنی : قابل قبول، باور کردنی <hr> معانی دیگر : باور کردنی، قابل قبول

معنی : قابل قبول، باور کردنی معانی دیگر : باور کردنی، قابل قبول

believable

believably

<hr> معنی : باور کردن، معتقد بودن، اعتقاد داشتن، عقیده داشتن، اعتقاد کردن، گمان داشتن، ایمان اوردن <hr> معانی دیگر : چه باور کنید چه نکنید، واقعا، راست پنداشتن، اطمینان کردن به، اعتماد داشتن به، ایمان داشتن، آوری داشتن، پنداشتن، فکر کردن

معنی : باور کردن، معتقد بودن، اعتقاد داشتن، عقیده داشتن، اعتقاد کردن، گمان داشتن، ایمان اوردن معانی دیگر : چه باور کنید چه نکنید، واقعا، راست پنداشتن، اطمینان کردن به، اعتماد داشتن به، ایمان داشتن، آوری داشتن، پنداشتن، فکر کردن

believe

believe in

believe in right and wrong

believe in yourself

believe it

believe it or no

<hr> باور کنید، چه باور کنید چه نکنید، واقعا

باور کنید، چه باور کنید چه نکنید، واقعا

believe it or not

<hr> با ایمان، مومن، معتقد، باور کنید

با ایمان، مومن، معتقد، باور کنید

believe me

believe system

believe you me

believe yourself

believed

<hr> معنی : مومن باصول کلیسایی <hr> معانی دیگر : (قدیمی) محتملا، شاید، با ایمان، مومن، معتقد

معنی : مومن باصول کلیسایی معانی دیگر : (قدیمی) محتملا، شاید، با ایمان، مومن، معتقد

believer

believers

believes

<hr> معنی : معتقد، با ایمان <hr> معانی دیگر : بااعتقاد

معنی : معتقد، با ایمان معانی دیگر : بااعتقاد

believing

belife

belifes

<hr> معنی : شاید، احتمالا، مایل بودن، نظیر بودن، بشکل یا شبیه بودن، مانستن <hr> معانی دیگر : اسم خاص مونث (مخفف آن: linda)، (قدیمی) محتملا

معنی : شاید، احتمالا، مایل بودن، نظیر بودن، بشکل یا شبیه بودن، مانستن معانی دیگر : اسم خاص مونث (مخفف آن: linda)، (قدیمی) محتملا

belike

belingual

belissima

<hr> معنی : تحقیر نمودن، کم ارزش کردن، کسی را کوچک کردن <hr> معانی دیگر : کشور بلیز (در امریکای مرکزی)، تحقیر کردن، کوچک شمردن، دست کم گرفتن، خوار شمردن، کم زدن، سرکوفت زدن، فروداشت کردن

معنی : تحقیر نمودن، کم ارزش کردن، کسی را کوچک کردن معانی دیگر : کشور بلیز (در امریکای مرکزی)، تحقیر کردن، کوچک شمردن، دست کم گرفتن، خوار شمردن، کم زدن، سرکوفت زدن، فروداشت کردن

belittle

belittling

belive

belive in

belive me

belivere

<hr> معنی : ناقوس، سرستون، زنگ زنگوله، زنگ اویختن به، دارای زنگ کردن، کم کم پهن شدن <hr> معانی دیگر : زنگ، زنگوله، صدای زنگ، به زنگ مجهز کردن، زنگ یا زنگوله بستن به، به شکل زنگ، ناقوس مانند، استکانی، زنگ دیس، (جمع) آلت موسیقی متشکل از استوانه هایی که با چکشک چوبی به آن می زنند، رجوع شود به: glockenspiel، (کشتیرانی) زنگی که هر نیم ساعت به صدا در می آید، مدت نیم ساعت، به شکل ناقوس درآوردن، (مانند ناقوس) به تدریج فراخ شدن، صدای طولانی و عمیق (مثل صدای تازی در پی شکار)، زوزه، زوزه کشیدن، گویچه ی شناور زنگ دار، زنگ بویه، الکساندر گراهام بل (مخترع امریکایی تلفن)، کم کم پهن شدن مثل پاچه شلوار

معنی : ناقوس، سرستون، زنگ زنگوله، زنگ اویختن به، دارای زنگ کردن، کم کم پهن شدن معانی دیگر : زنگ، زنگوله، صدای زنگ، به زنگ مجهز کردن، زنگ یا زنگوله بستن به، به شکل زنگ، ناقوس مانند، استکانی، زنگ دیس، (جمع) آلت موسیقی متشکل از استوانه هایی که با چکشک چوبی به آن می زنند، رجوع شود به: glockenspiel، (کشت

bell

<hr> (شلوار) پاچه گشاد (bell-bottomed هم می گویند)

(شلوار) پاچه گشاد (bell-bottomed هم می گویند)

bell bottom

bell bottom pants

bell bottoms

bell capatin

<hr> کمان زنگ سان، منحنی زنگدیس، (در هتل و غیره) سرپیشخدمت، متصدی چمدان برها

کمان زنگ سان، منحنی زنگدیس، (در هتل و غیره) سرپیشخدمت، متصدی چمدان برها

bell captain

bell housing

bell invented

<hr> مفرغ (آمیزه ای از مس و قلع که در ساختن زنگ و ناقوس به کار می رود)، ظرف یا پوشش شیشه ای و ناقوس شکل (که برای مجزا نگه داشتن گازها یا هوا و غیره به کار می رود)، پارچ زنگدیس، نوعی ظرف شیشه ای مثل کاسه زنگ

مفرغ (آمیزه ای از مس و قلع که در ساختن زنگ و ناقوس به کار می رود)، ظرف یا پوشش شیشه ای و ناقوس شکل (که برای مجزا نگه داشتن گازها یا هوا و غیره به کار می رود)، پارچ زنگدیس، نوعی ظرف شیشه ای مثل کاسه زنگ

واژه های حرف "b" - پیشنهاد کاربران