پیشنهاد کاربران

cafune

<hr> معنی : قفس، چادر زدن، در قفس نهادن، در زندان افکندن <hr> معانی دیگر : در قفس کردن، نرده دار کردن، محصور کردن، محوطه ی نرده کشی شده (مثلا برای نگهداری از زندانیان)، هرگونه اتاق یا جای نرده دار (مانند برخی آسانسورهای قدیمی)، (قدیمی) زندان، حلقه و تور بسکتبال، (در هاکی) دروازه

معنی : قفس، چادر زدن، در قفس نهادن، در زندان افکندن معانی دیگر : در قفس کردن، نرده دار کردن، محصور کردن، محوطه ی نرده کشی شده (مثلا برای نگهداری از زندانیان)، هرگونه اتاق یا جای نرده دار (مانند برخی آسانسورهای قدیمی)، (قدیمی) زندان، حلقه و تور بسکتبال، (در هاکی) دروازه

cage

cage compound

cage fighting

cage rib

caged ball valve

cages

cageyness

caging

cagnitive psychologists

cagoul

<hr> (انگلیس) پالتو بارانی

cagoule

cagr

<hr> معنی : کمرو <hr> معانی دیگر : cagey : ز، حیله گر، زیرک

معنی : کمرو معانی دیگر : cagey : ز، حیله گر، زیرک

cagy

<hr> معنی : شرکت، همدم، تبانی <hr> معانی دیگر : همدم، شرکت، تبانی

معنی : شرکت، همدم، تبانی معانی دیگر : همدم، شرکت، تبانی

cahoot

caidi

caillou

caimen

<hr> معنی : قابیل <hr> معانی دیگر : (انجیل) قابیل (برادر خود هابیل را کشت)، آدمکش، برادرکش، قابیل برادرهابیل

معنی : قابیل معانی دیگر : (انجیل) قابیل (برادر خود هابیل را کشت)، آدمکش، برادرکش، قابیل برادرهابیل

cain

cainozoic

caipirinhas

<hr> معنی : سنگ قبر، توده سنگ، تل سنگ <hr> معانی دیگر : (توده ای از سنگ که به صورت مخروط روی هم چیده باشند برای یادبود یا نشانه) سنگ چین، سنگ نشانه، سنگ تل

معنی : سنگ قبر، توده سنگ، تل سنگ معانی دیگر : (توده ای از سنگ که به صورت مخروط روی هم چیده باشند برای یادبود یا نشانه) سنگ چین، سنگ نشانه، سنگ تل

cairn

cairnfield

<hr> شهر قاهره (پایتخت مصر)، قاهره

شهر قاهره (پایتخت مصر)، قاهره

cairo

caisse

caissons

cajal

<hr> معنی : گول زدن، ریشخند کردن <hr> معانی دیگر : خر کردن، زبان بازی کردن، (با چاپلوسی و غیره) وادار به کاری کردن، چاپلوسی

معنی : گول زدن، ریشخند کردن معانی دیگر : خر کردن، زبان بازی کردن، (با چاپلوسی و غیره) وادار به کاری کردن، چاپلوسی

cajole

cajoled

<hr> معنی : چاپلوسی، ریشخند کردن، گول، ریشخند، مداهنه <hr> معانی دیگر : cajolement : ریشخند، دست بسر کردن

معنی : چاپلوسی، ریشخند کردن، گول، ریشخند، مداهنه معانی دیگر : cajolement : ریشخند، دست بسر کردن

cajolery

cajoling

cajon

cajun

<hr> معنی : کیک، قالب، قرص، بشکل کیک دراوردن، قالب کردن <hr> معانی دیگر : (شیرینی پزی) کیک، (چونه یا توده ای از خمیر یا سیب زمینی کوفته و غیره که طبخ یا سرخ شود) شامی، نواله، کنجاله، (صابون و یخ و کره و غیره) قالب، کلوچه، (هر چیزی که سفت شده یا بسته شده باشد مثل گل یا خون)، کبره، پوسته، لخته، دلمه، قشر، کبره بستن، پوسته بستن (مثل گل و لای)، دلمه بستن (مثل خون)

معنی : کیک، قالب، قرص، بشکل کیک دراوردن، قالب کردن معانی دیگر : (شیرینی پزی) کیک، (چونه یا توده ای از خمیر یا سیب زمینی کوفته و غیره که طبخ یا سرخ شود) شامی، نواله، کنجاله، (صابون و یخ و کره و غیره) قالب، کلوچه، (هر چیزی که سفت شده یا بسته شده باشد مثل گل یا خون)، کبره، پوسته، لخته، دلمه، قشر، کبره 

cake

cake dome

cake flour

<hr> 1- قالب کیک پزی 2- قوطی برای نگهداری کیک، ظرف کیک

1- قالب کیک پزی 2- قوطی برای نگهداری کیک، ظرف کیک

cake tin

<hr> کیک، قالب، قرص، قالب کردن، بشکل کیک درآوردن

کیک، قالب، قرص، قالب کردن، بشکل کیک درآوردن

caked

cakery

<hr> لذایذ زندگی، خوبی های روزگار

لذایذ زندگی، خوبی های روزگار

cakes and ale

<hr> (در اصل - در میان سیاهان جنوب ایالات متحده) هم آورد راه پیمایی و گام برداری موزون و پیچیده ای که به برنده ی آن یک کیک جایزه می دادند، نوعی رقص توام با شلنگ اندازی (ناشی از راه پیمایی فوق الذکر)، (هر چیزی که نیل به آن آسان باشد) سهل الوصول، زودیاب، زودیاب رقص کیک واک کردن

(در اصل - در میان سیاهان جنوب ایالات متحده) هم آورد راه پیمایی و گام برداری موزون و پیچیده ای که به برنده ی آن یک کیک جایزه می دادند، نوعی رقص توام با شلنگ اندازی (ناشی از راه پیمایی فوق الذکر)، (هر چیزی که نیل به آن آسان باشد) سهل الوصول، زودیاب، زودیاب رقص کیک واک کردن

cakewalk

calabrese

calamintha officinalis

calamities

<hr> معنی : مصیبت بار، خطر ناک، فجیع، پربلا، بدبختی اور <hr> معانی دیگر : اسف بار، فلاکت بار، آدرنگی، فاجعه آمیز

معنی : مصیبت بار، خطر ناک، فجیع، پربلا، بدبختی اور معانی دیگر : اسف بار، فلاکت بار، آدرنگی، فاجعه آمیز

calamitous

calamitry

<hr> معنی : سانحه، سختی، فلاکت، بدبختی، مصیبت، بلاء، فاجعه، بیچارگی <hr> معانی دیگر : بلا، آدرنگ، نکبت، رزیئه

معنی : سانحه، سختی، فلاکت، بدبختی، مصیبت، بلاء، فاجعه، بیچارگی معانی دیگر : بلا، آدرنگ، نکبت، رزیئه

واژه های حرف "c" - پیشنهاد کاربران