checking out of

checking pencil

checking templates

checklist

checklister

checklists

<hr> معنی : مات، مات کردن، شهمات کردن، شکست دادن <hr> معانی دیگر : (شطرنج) مات کردن، شاه مات کردن، کیش مات

معنی : مات، مات کردن، شهمات کردن، شکست دادن معانی دیگر : (شطرنج) مات کردن، شاه مات کردن، کیش مات

checkmate

<hr> معنی : وارسی <hr> معانی دیگر : (در فروشگاه و غیره) محل پرداخت پول و بردن کالای خریده شده، گیشه ی پرداخت قیمت کالا، (هتل و غیره) ساعتی که پیش از آن اتاق باید تخلیه شود، به امانت گرفتن، 1- (در هتل و بیمارستان و غیره) حساب خود را تسویه کردن و رفتن 2- (در مورد صندوق داران فروشگاه ها و غیره) مبلغ اجناس خریداری راجمع زدن و دریافت کردن 3- بررسی و تایید کردن، تصدیق کردن (صحت چیزی را) 4- چک نقد کردن، از حساب بانکی برداشت کردن 5- (از کتابخانه) کتاب گرفتن

معنی : وارسی معانی دیگر : (در فروشگاه و غیره) محل پرداخت پول و بردن کالای خریده شده، گیشه ی پرداخت قیمت کالا، (هتل و غیره) ساعتی که پیش از آن اتاق باید تخلیه شود، به امانت گرفتن، 1- (در هتل و بیمارستان و غیره) حساب خود را تسویه کردن و رفتن 2- (در مورد صندوق داران فروشگاه ها و غیره) مبلغ اجناس خریدار

checkout

checkout counter

checkout line

<hr> معنی : محل بازرسی وسائط نقلیه، نقطه مقابله <hr> معانی دیگر : (در مرزها و راه ها و غیره) باجه ی بازرسی، پاسگاه بازرسی

معنی : محل بازرسی وسائط نقلیه، نقطه مقابله معانی دیگر : (در مرزها و راه ها و غیره) باجه ی بازرسی، پاسگاه بازرسی

checkpoint

checkpointing

checkride

checkrow planter

checkrow planting

checks

checks and balances

checkstand

<hr> کامپیوتر : مجموع مقابله اى، مجموع مقابله ای

کامپیوتر : مجموع مقابله اى، مجموع مقابله ای

checksum

checksum error in the encrypted

checkted out

<hr> معنی : معاینه، معاینه عمومی، بازرسی کلی <hr> معانی دیگر : معاینه ی طبی، بازبین پزشکی، باز سنجی کردن، (کیفیت کار یا شخصیت کسی را) بررسی کردن، وارسیدن، معاینه کردن

معنی : معاینه، معاینه عمومی، بازرسی کلی معانی دیگر : معاینه ی طبی، بازبین پزشکی، باز سنجی کردن، (کیفیت کار یا شخصیت کسی را) بررسی کردن، وارسیدن، معاینه کردن

checkup

<hr> معنی : پنیر چدار، نوعی پنیر <hr> معانی دیگر : نوعی پنیر

معنی : پنیر چدار، نوعی پنیر معانی دیگر : نوعی پنیر

cheddar

cheddaring

cheeba

cheeful

<hr> معنی : لب، گونه، لغاز <hr> معانی دیگر : لپ، رخ، (عامیانه) پررویی، گستاخی، (انگلیس - عامیانه) پررویی کردن، پیش جوابی کردن، (هریک از دو طرف برخی چیزها مثل در و فک وگیره) لنگه ی در، جانب، جفت، تا، (هریک از دو برآمدگی کپل انسان) لپ کون، لمبر، گوشت سرین

معنی : لب، گونه، لغاز معانی دیگر : لپ، رخ، (عامیانه) پررویی، گستاخی، (انگلیس - عامیانه) پررویی کردن، پیش جوابی کردن، (هریک از دو طرف برخی چیزها مثل در و فک وگیره) لنگه ی در، جانب، جفت، تا، (هریک از دو برآمدگی کپل انسان) لپ کون، لمبر، گوشت سرین

cheek

<hr> صمیمی، بسیار نزدیک، خودمانی، پهلوی یکدیگر، محرمانه

صمیمی، بسیار نزدیک، خودمانی، پهلوی یکدیگر، محرمانه

cheek by jowl

cheek dimple

cheek dimples

cheek line

cheek pinch

cheek pits

cheek teeth

<hr> معنی : استخوان گونه، عظم گونه <hr> معانی دیگر : (کالبد شناسی) استخوان گونه، کمان عذاری، قوس و جنه

معنی : استخوان گونه، عظم گونه معانی دیگر : (کالبد شناسی) استخوان گونه، کمان عذاری، قوس و جنه

cheekbone

cheeks

cheeks as

<hr> معنی : گستاخ، پر رو، دارای گونه های برامده، بیشرمانه <hr> معانی دیگر : دهان دریده، جسور

معنی : گستاخ، پر رو، دارای گونه های برامده، بیشرمانه معانی دیگر : دهان دریده، جسور

cheeky

cheeky wit

<hr> معنی : جیر جیر، اشاره مختصر، جیر جیر کردن، اشاره مختصر کردن به <hr> معانی دیگر : صدای جیک جیک (جوجه ی پرندگان و ماکیان)، جیک، جیک زدن

معنی : جیر جیر، اشاره مختصر، جیر جیر کردن، اشاره مختصر کردن به معانی دیگر : صدای جیک جیک (جوجه ی پرندگان و ماکیان)، جیک، جیک زدن

cheep

<hr> معنی : فریاد و لله افرین، ترغیب، تشویق کردن، بر انگیختن، هلهله کردن، دلخوشی دادن، ترغیب کردن، هورا <hr> معانی دیگر : (با up) شاد کردن یا شدن، شنگول کردن یا شدن، مسرور کردن یا شدن، خرسند شدن یا کردن، هورا، هلهله، هورا کشیدن، زنده باد گفتن، شادباش، شاباش، مرحبا زدن، غریویدن، (به صورت جمع) به سلامتی !، نوش !، روحیه، حالت (امروزه بیشتر در این گونه عبارت ها به کار می رود: بسی شاد باشید be of good cheer ; با کمال مسرت cheer with good)، شادی، مسرت، خرسندی، سرور، خوشی، سور، جشن و شادی، نوش و نیش، (انگلیس - عامیانه - جمع) تشویق کردن، فریادوهلهله افرین

معنی : فریاد و لله افرین، ترغیب، تشویق کردن، بر انگیختن، هلهله کردن، دلخوشی دادن، ترغیب کردن، هورا معانی دیگر : (با up) شاد کردن یا شدن، شنگول کردن یا شدن، مسرور کردن یا شدن، خرسند شدن یا کردن، هورا، هلهله، هورا کشیدن، زنده باد گفتن، شادباش، شاباش، مرحبا زدن، غریویدن، (به صورت جمع) به سلامتی !، نوش 

واژه های حرف "c" - پیشنهاد کاربران