پیشنهاد کاربران

juice pops

juice therapy

<hr> نیروی تازه یا حرارت تازه بخشیدن به، پرهیجان تر یا جالب تر کردن، رمق دادن، نیرو و جان به، رونق دادن به

نیروی تازه یا حرارت تازه بخشیدن به، پرهیجان تر یا جالب تر کردن، رمق دادن، نیرو و جان به، رونق دادن به

juice up

juice world

juiced up

<hr> معنی : عصاره گیر، ماشین منگنه، متخصص نور در تلویزیون و تاتر <hr> معانی دیگر : دستگاه آب میوه گیری، آب میوه گیر

معنی : عصاره گیر، ماشین منگنه، متخصص نور در تلویزیون و تاتر معانی دیگر : دستگاه آب میوه گیری، آب میوه گیر

juicer

juices

juiciness

juicing

<hr> معنی : ابدار، باطراوت، بارانی، شاداب، پر اب، شیرهدار <hr> معانی دیگر : (میوه و سبزی و غیره) آبدار، (عامیانه) جالب، گیرا، پرآب و تاب، (عامیانه) پرنان و آب، پرسود

معنی : ابدار، باطراوت، بارانی، شاداب، پر اب، شیرهدار معانی دیگر : (میوه و سبزی و غیره) آبدار، (عامیانه) جالب، گیرا، پرآب و تاب، (عامیانه) پرنان و آب، پرسود

juicy

juicy bits

juicy details

juicy stuff

juke

<hr> جوک باکس، صفحه نواز سکه ای (juke box هم می نویسند)، جعبه گرامافون خودکار دارای سوراخی برای ریختن پول و دکمه مخصوص انتخاب صفحه

جوک باکس، صفحه نواز سکه ای (juke box هم می نویسند)، جعبه گرامافون خودکار دارای سوراخی برای ریختن پول و دکمه مخصوص انتخاب صفحه

jukebox

juking the stats

julcy

julf mind

julia

juliana

<hr> سوپ سبزی، ابگوشت سبزیجات بریده شده

سوپ سبزی، ابگوشت سبزیجات بریده شده

julienne

juliet balcony

julika

jully rager

<hr> معنی : جولای، ماه ژوئیه <hr> معانی دیگر : (ماه فرنگی) ژوئیه، جولای (هفتمین ماه سال که 31 روز دارد) (مخفف: jul یا jl یا j)

معنی : جولای، ماه ژوئیه معانی دیگر : (ماه فرنگی) ژوئیه، جولای (هفتمین ماه سال که 31 روز دارد) (مخفف: jul یا jl یا j)

july

jumanji

<hr> معنی : شلوغی، کیک کوچک شبیه حلقه، درهم امیختگی، تکان تکان خوردن، مخلوط کردن <hr> معانی دیگر : نان شیرینی حلقوی (jumbal هم می گویند)، قاتی پاتی کردن، تلمبار کردن یا شدن، درهم و برهم کردن، توده ی درهم و برهم، (فکرا یا روحا) درهم آمیخته کردن، درهم و شوریده کردن یا شدن، آشفته کردن یا شدن، گیجی، حواس پرتی، آشفتگی، به طور نامنظم حرکت کردن، ریختن به درون (یا برون)، (انگلیس: اشیای ناخواسته) خرت و پرت، اشیای متفرقه، سواری کردن

معنی : شلوغی، کیک کوچک شبیه حلقه، درهم امیختگی، تکان تکان خوردن، مخلوط کردن معانی دیگر : نان شیرینی حلقوی (jumbal هم می گویند)، قاتی پاتی کردن، تلمبار کردن یا شدن، درهم و برهم کردن، توده ی درهم و برهم، (فکرا یا روحا) درهم آمیخته کردن، درهم و شوریده کردن یا شدن، آشفته کردن یا شدن، گیجی، حواس پرتی، آش

jumble

<hr> (انگلیس) حراج اشیای متفرقه و مستعمل (معمولا به سود امور خیریه)، فروش کالاهای گوناگون نیم داروارزان

(انگلیس) حراج اشیای متفرقه و مستعمل (معمولا به سود امور خیریه)، فروش کالاهای گوناگون نیم داروارزان

jumble sale

jumbled

jumbled up

<hr> معنی : درشت، ادم تنومند و بدقواره، جانور غولاسا، بزرگ <hr> معانی دیگر : سترگ، گنده، تنومند، گت

معنی : درشت، ادم تنومند و بدقواره، جانور غولاسا، بزرگ معانی دیگر : سترگ، گنده، تنومند، گت

jumbo

jumbo bumbo

jumbo jets

jumbotron

<hr> معنی : ترقی، طفره، خیز، پرش، جهش، افزایش ناگهانی، جهش ناگهانی کردن، جهاندن، جستن، پراندن، پریدن، خیز زدن، وفق دادن <hr> معانی دیگر : پرش کردن، جهیدن، ورجستن، خیزیدن، خیز برداشتن، پرش با چتر نجات، با چتر نجات (از هواپیما و غیره) پریدن، وابسته به پرش با چتر نجات، پرشی، (معمولا با: at) با اشتیاق عمل کردن، با کمال میل پذیرفتن، (از ترس یا شگفتی و غیره) از جا پریدن، یکه خوردن، چنبک زدن، هول، لقوه، تکانه، از مطلبی به مطلب (و غیره ی) دیگر پریدن، نخوانده رد شدن، (ناگهان) ترقی کردن یا دادن، (قیمت یا مزد را) افزودن، (مزد و غیره را یکباره) افزودن، ترقی سریع، (به ویژه در مورد فیلم سینما و آپارات و غیره) تکان خوردن، لرزه داشتن، (میزان نبودن و ) چنبک خوردن، پرش تصویر، (خودمانی) سرزنده بودن، (مهمانی و غیره) گرم بودن، (کامپیوتر) جهش، از روی چیزی پریدن، رد شدن از، پریدن روی (یا توی یا به بیرون) چیزی، (عامیانه - ناگهان) حمله کردن به، پریدن به (معمولا با: on یا upon)، مورد انتقاد قرار دادن، سرزنش شدید کردن، (از علامت ایست یا چراغ راهنمایی و غیره) رد شدن، توقف نکردن، (قبل از تیر آغاز مسابقه) شروع کردن، (عامیانه - بدون اجازه) رفتن، ترک کردن، فرار کردن، آغاز کردن یا شدن (با: off)، جست، خیزش، (ورزش) پرش، تغییر ناگهانی، (قیمت یا دستمزد و غیره) افزایش ناگهانی، (روزنامه نگاری - بقیه ی داستان یا مقاله و غیره را) در صفحه ی بعدی چاپ کردن، فاصله ی جهش، طول پرش، (چیزی که از آن یا از روی آن می پرند) تخته ی شیرجه، مانع، (خودمانی ـ معمولا با: the) رجوع شود به: chorea ;delirium tremens، (موسیقی جاز) جاز تند و دارای رنگ مکرر، جامپ، (اتومبیل) استارت زدن، پراندن موتور، موتور را به کمک باتری اتومبیل دیگر و سیم روشن کردن، (بازی بریج) جامپ بید کردن، رجوع شود به: jump-bid، (بازی چکرز) از روی مهره ی حریف پریدن و آن را اسیر کردن، پرش از روی مهره، جور درامدن

معنی : ترقی، طفره، خیز، پرش، جهش، افزایش ناگهانی، جهش ناگهانی کردن، جهاندن، جستن، پراندن، پریدن، خیز زدن، وفق دادن معانی دیگر : پرش کردن، جهیدن، ورجستن، خیزیدن، خیز برداشتن، پرش با چتر نجات، با چتر نجات (از هواپیما و غیره) پریدن، وابسته به پرش با چتر نجات، پرشی، (معمولا با: at) با اشتیاق عمل کردن، ب

jump

jump about

jump around

<hr> با اشتیاق پذیرفتن، بدون معطلی قبول کردن

با اشتیاق پذیرفتن، بدون معطلی قبول کردن

jump at

jump at the chance

jump back

jump by

<hr> (فیلم سینمایی و غیره) برش پرشی

(فیلم سینمایی و غیره) برش پرشی

jump cut

jump down

jump down some ones throat

jump down somebody's throat

<hr> (عامیانه) با خشم و سرزنش با کسی حرف زدن، به کسی پریدن، (عامیانه - شدیدا و به طور ناگهانی) سرزنش کردن، به کسی توپیدن

(عامیانه) با خشم و سرزنش با کسی حرف زدن، به کسی پریدن، (عامیانه - شدیدا و به طور ناگهانی) سرزنش کردن، به کسی توپیدن

واژه های حرف "j" - پیشنهاد کاربران