laugh hysterically

laugh in one's face

<hr> (انگلیس - عامیانه) هر هر خندیدن، بلند و بی ادبانه خندیدن

(انگلیس - عامیانه) هر هر خندیدن، بلند و بی ادبانه خندیدن

laugh like a drain

<hr> (با خنده و تمسخر) راندن یا رد کردن یا بیرون کردن

(با خنده و تمسخر) راندن یا رد کردن یا بیرون کردن

laugh off

<hr> از خنده روده بر شدن، از شدت خنده از حال رفتن

از خنده روده بر شدن، از شدت خنده از حال رفتن

laugh oneself silly

laugh out

laugh out loud

<hr> مفتضح کردن، از میدان بدر کردن، جدی نگرفتن، با تمسخر مردود شمردن

مفتضح کردن، از میدان بدر کردن، جدی نگرفتن، با تمسخر مردود شمردن

laugh out of court

laugh someone out of something

laugh something off

laugh sth off

laugh your head off

laughe

laughed

<hr> معنی : خندان <hr> معانی دیگر : خنده، خنده خندان a laughing face چهرهی خندان a laughing brook جویباری فرحبخش

معنی : خندان معانی دیگر : خنده، خنده خندان a laughing face چهرهی خندان a laughing brook جویباری فرحبخش

laughing

laughing my ass off

laughing my fucking ass off

laughing out loud

laughing so hard my belly hurts

laughing stuck

laughingly

<hr> معنی : مسخره، سخره، سخریه، مایه خنده <hr> معانی دیگر : مایه ی خنده، مضحکه، مورد تمسخر

معنی : مسخره، سخره، سخریه، مایه خنده معانی دیگر : مایه ی خنده، مضحکه، مورد تمسخر

laughingstock

laughs

<hr> معنی : قاه قاه خنده، خنده، صدای خنده بلند <hr> معانی دیگر : صدای خنده، سرشادی، نشاط، تمایل به خنده

معنی : قاه قاه خنده، خنده، صدای خنده بلند معانی دیگر : صدای خنده، سرشادی، نشاط، تمایل به خنده

laughter

laughter filled

<hr> معنی : به آب انداختن کشتی، شروع کردن، انداختن، روانه کردن، پراندن، پرت کردن، اقدام کردن <hr> معانی دیگر : (موشک و غیره) پرتاب کردن (از کشتی هواپیمابر و غیره)، (ضربه یا مشت و غیره) زدن، وارد آوردن، (کشتی و زیر دریایی و غیره) به آب انداختن، (معمولا با: out یا forth) به دریا رفتن، آغاز کردن، پرداختن به، دست زدن به، (کسی را) به کاری گماشتن، (در آغاز کردن کسب و غیره) به کسی کمک کردن، اقدام به کار تازه ای کردن، دست به کار شدن (معمولا با: out یا forth)، (با: into) سرگرم کاری شدن، غرق در کاری شدن، پرتاب، به آب اندازی، افکنش، مبادرت، پرتابش، (به ویژه پرتاب های فضایی) وابسته به پرتاب، پرتابی، پرتابشی، افکنشی، افکندن، هوا کردن، به هوا فرستادن، (سلاح آتشین) آتش کردن، قایق موتوری (بی سقف یا نیمه سقف)، به اب انداختن کشتی، مامور کردن

معنی : به آب انداختن کشتی، شروع کردن، انداختن، روانه کردن، پراندن، پرت کردن، اقدام کردن معانی دیگر : (موشک و غیره) پرتاب کردن (از کشتی هواپیمابر و غیره)، (ضربه یا مشت و غیره) زدن، وارد آوردن، (کشتی و زیر دریایی و غیره) به آب انداختن، (معمولا با: out یا forth) به دریا رفتن، آغاز کردن، پرداختن به، دست

launch

launch a strike

launch an attack

launch an offensive

launch code

<hr> با حرارت یا شدت آغاز کردن

با حرارت یا شدت آغاز کردن

launch into

launch into politics

launch of new products

<hr> کار مهمی را آغاز کردن

launch out

<hr> (برای پرتاب موشک و غیره) سکوی پرتاب، پرتابگاه (launching pad هم می گویند)

(برای پرتاب موشک و غیره) سکوی پرتاب، پرتابگاه (launching pad هم می گویند)

launch pad

launch site

launch somebody on a path of

launch time

launch tubes

<hr> (موشک یا وسیله ی دیگری که فضا ناو و غیره را بر آن سوار کرده به هوا پرتاب می کنند) پرتاب رسان

(موشک یا وسیله ی دیگری که فضا ناو و غیره را بر آن سوار کرده به هوا پرتاب می کنند) پرتاب رسان

launch vehicle

launched

<hr> معنی : حمله کننده، پرتاب کننده، وسیله پرتاب <hr> معانی دیگر : منجنیق، پرتابگر، - انداز

معنی : حمله کننده، پرتاب کننده، وسیله پرتاب معانی دیگر : منجنیق، پرتابگر، - انداز

launcher

launches

launching

launching site

<hr> معنی : شستن، گازری کردن، شسته شدن <hr> معانی دیگر : (جامه و ملافه و غیره) شستن، شستن و اتو کردن، اتوشویی کردن، تحمل شسته شدن را داشتن، (خوب) شسته شدن، (پولی که از راه نامشروع به دست آمده: از مجرای چند حساب بانکی و کاسبی گذراندن تا سرچشمه ی آن پنهان بماند) پول شویی کردن، پول رد گم کنی کردن، اتو کشیدن، شستشو

معنی : شستن، گازری کردن، شسته شدن معانی دیگر : (جامه و ملافه و غیره) شستن، شستن و اتو کردن، اتوشویی کردن، تحمل شسته شدن را داشتن، (خوب) شسته شدن، (پولی که از راه نامشروع به دست آمده: از مجرای چند حساب بانکی و کاسبی گذراندن تا سرچشمه ی آن پنهان بماند) پول شویی کردن، پول رد گم کنی کردن، اتو کشیدن، شست

واژه های حرف "l" - پیشنهاد کاربران