<hr> معنی : متورق، نرم و قابل انعطاف، چکش خور <hr> معانی دیگر : دیس پذیر، خم پذیر، قابل انعطاف، سازش پذیر، (مجازی) سازگار، (فلزات) چکش خوار

معنی : متورق، نرم و قابل انعطاف، چکش خور معانی دیگر : دیس پذیر، خم پذیر، قابل انعطاف، سازش پذیر، (مجازی) سازگار، (فلزات) چکش خوار

malleable

<hr> چدن چکش خوار (malleable cast iron هم می گویند)

چدن چکش خوار (malleable cast iron هم می گویند)

malleable iron

malleefowl

maller

<hr> معنی : گرز، چکش، پتک، چوگان، چکش چوبی، کلوخ کوب، کوبیدن، چکش زدن، زدن <hr> معانی دیگر : کوبین، (در بازی croquet) چوگان چوبی (که سرآن چکش مانند است)، (در چوگان بازی) چوگان، کلو&nbsp; کوب

معنی : گرز، چکش، پتک، چوگان، چکش چوبی، کلوخ کوب، کوبیدن، چکش زدن، زدن معانی دیگر : کوبین، (در بازی croquet) چوگان چوبی (که سرآن چکش مانند است)، (در چوگان بازی) چوگان، کلو کوب

mallet

mallet instruments

mallo

<hr> معنی : گل خطمی، پنیرک پنبه ایرانی <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی)، پنیرک (جنس malva)

معنی : گل خطمی، پنیرک پنبه ایرانی معانی دیگر : (گیاه شناسی)، پنیرک (جنس malva)

mallow

mallow out

mallrats

malls

<hr> معنی : دچار سوء تغذیه، بد تغذیه شده <hr> معانی دیگر : بدخورا، بدخوراک، بدپرورد، دچار گنده خوری

معنی : دچار سوء تغذیه، بد تغذیه شده معانی دیگر : بدخورا، بدخوراک، بدپرورد، دچار گنده خوری

malnourished

malnourishment

malnurished

<hr> معنی : دارای سوء نیت <hr> معانی دیگر : (دندان پزشکی - بد روی هم قرار گرفتن دندان های بالا و پایین ) بدجفتی

معنی : دارای سوء نیت معانی دیگر : (دندان پزشکی - بد روی هم قرار گرفتن دندان های بالا و پایین ) بدجفتی

malocclusion

malpighiales

malpolitics

malposed

<hr> معنی : سوء اداره، عمل سوء، معالجه غلط <hr> معانی دیگر : (پزشکی - جراحی: قصور یا سواستفاده از موقعیت و مقام) تخلف (تخلفات) پزشکی، لغزش (لغزش های) پزشکی، درمان اشتباه، بد درمانی -2 (در رشته های علمی و حرفه ای) بدکاری، لغزش (تخلف) حرفه ای، خلاف کاری، دشکاری

معنی : سوء اداره، عمل سوء، معالجه غلط معانی دیگر : (پزشکی - جراحی: قصور یا سواستفاده از موقعیت و مقام) تخلف (تخلفات) پزشکی، لغزش (لغزش های) پزشکی، درمان اشتباه، بد درمانی -2 (در رشته های علمی و حرفه ای) بدکاری، لغزش (تخلف) حرفه ای، خلاف کاری، دشکاری

malpractice

malrotate

malrotation

malt beverage

<hr> عصاره ی مالت (که خاصیت درمانی دارد)

عصاره ی مالت (که خاصیت درمانی دارد)

malt extract

malt house

maltha malthite

malting

<hr> معنی : بدرفتاری کردن، بدکار کردن <hr> معانی دیگر : بد رفتاری کردن (با)، سورفتار از خود نشان دادن، خشونت از خود نشان دادن (mistreat هم می گویند)

معنی : بدرفتاری کردن، بدکار کردن معانی دیگر : بد رفتاری کردن (با)، سورفتار از خود نشان دادن، خشونت از خود نشان دادن (mistreat هم می گویند)

maltreat

maltreated

<hr> بد رفتاری، سو استعمال

maltreatment

malum

malum in se

maluma

malunion

malunited fracture

malva

malva neglecta wallr

malvertising

malvertizement

<hr> بدافزار (مخفف واژه ی malicious software)

بدافزار (مخفف واژه ی malicious software)

malware

<hr> ماما، لفظ کودکانه برای مادر نه نه

ماما، لفظ کودکانه برای مادر نه نه

<hr> معنی : مامان، مادر <hr> معانی دیگر : (زبان بچگانه) مادر، ننه، ننه جان (mamma هم می نویسند)، mamma مادر

معنی : مامان، مادر معانی دیگر : (زبان بچگانه) مادر، ننه، ننه جان (mamma هم می نویسند)، mamma مادر

واژه های حرف "m" - پیشنهاد کاربران